به گزارش پایگاه خبری یازاکو به نقل از آذرانجمن، سما شیرزاد: شاید نتوان برای به وجود آمدن آثار فولکلوریک و از میان آن قصه ها و افسانه ها تاریخ مشخصی انتخاب کرد، اما اگر سری به کودکی خود بزنید در هر زمانی که شما به دنیا آمده باشید هزاران قصه و افسانه از همان کودکی شما را همراهی کرده و شاید از زبان مادربزرگ و پدربزرگهایتان روایت هایی را شنیده باشید.
قصهگویی و شنیدن قصه در فرهنگ عامه آذربایجان یکی از گرانبهاترین، غنیترین و بارورترین شاخههای فولکلور جهان است که بشریت از لطف و قهر طبیعت، گردش مرتب شب و روز و ماه و سال و حوادث گوناگون طبیعی همیشه فکر و اندیشه و خیال او را بهسوی خود کشیده و وادارش ساخته که پدیدههای طبیعی و دیدههای خود را تبیین کند و به خلق افسانههایی که در حقیقت توجیهی از حوادث مختلف دنیای اطرافش و معنایی از رویدادهای طبیعت است، بپردازد.
حال اگر سری به دنیای حیاتی امروز بکشید شاید فکر کنید که قصه گویی و قصه خوانی تا حدودی رنگ باخته و تعداد زیادی از داستان ها و روایت های قدیمی آذربایجان به فراموشی سپرده شده است، اما اصل ماجرا چیست؟
یاشار اسکندری، قصهگوی تبریزی در خصوص جایگاه «آذربایجان ناغیللاری» عنوان میکند: فرهنگ آذربایجان از هزاران سال پیش خاستگاه روایت ها و افسانه ها بوده و همانطور که میدانیم در فرهنگ آذربایجان، فرهنگ قصه خوانی و قصه گویی جزئی از ناب ترین فرهنگها بوده است.
وی میافزاید: دانش عامه آذربایجان شامل بخشهای متفاوتی است که از جمله آنها میتوان به ادبیات شفاهی اشاره کرد که ادبیات شفاهی هر قوم شامل قصه ها، متلها، اسطورهها، مثلها، ترانه ها، لطیفه ها و چیستان های آن قوم است که ترجمان هزاران اعتقادات و جهانبینی و آرزوهای آن ملت است که آذربایجان با قصهها «ناغیل ها» شناخته شده و به یک جریان مستحکم تبدیل شده است.
وی با بیان اینکه قصهخوانی هنوز هم جایگاه خود را در بین مردم حفظ کرده است اظهار میکند: در سال های اخیر اندکی معنای قصه و قصه گو بهتدریج تغییر یافته و شکل و شمایل دیگری به خود گرفته، اما این موضوع با تغییر رنگ به معنای تعطیلی قصهگوییها در آذربایجان نبوده است؛ باید توجه داشت که یکی از علایق مردم آذربایجان شنیدن روایتها و حکایتهاست زیرا مردم ما دوست دار صحبت و شنیدن داستانهایی از جنس قصه هستند، بر این اساس نمیتوان گفت که این علاقه به اتمام رسیده و قطع شده اما میتوان گفت شاید مقداری جنس و رنگش تغییر یافته است.
اسکندری میگوید: در دو قرن گذشته و در دورههایی از قدیم که تکنولوژی و ارتباطات به چنین پیشرفتی دست نیافته بود صدای مادربزرگها برای ما رسانه بزرگی بود؛ در آن زمان اجداد و گذشتگان ما در قهوه خانه ها، جلوی دکان ها، مساجد و غالبا در فضاهای عمومی محلهها جمع میشدند به قصه گویی میپرداختند که الان جایگزین این موضوع رسانه های نوین، تلوزیون، سینما، شبکه های اجتماعی و… شده است.
وی توضیح میدهد: خانواده های ما امروزه به تماشای سریال های خارجی چند فصلی میپردازند پس این گویا است که مردم هنوز هم دنبال روایت هستند که شاید تا ساعت ۲ شب به تماشای فیلم مینشینند، اما اگر در این بین ما بتوانیم با جهت دهی درست، خاطر و افکار مردم را نسبت به قصهگویی و شنیدن قصه از زبان یک فرد قصهگو آگاه سازیم ما دوباره میتوانیم با نسل جدید و به شکل های امروزی ناغیلهای قدیم آذربایجان را دوباره زنده کنیم. ناغیل های با ارزشی در فرهنگ و گذشته آذربایجان وجود دارد که ما میتوانیم نسل جدید این ناغیل ها را بازگو کرده و حتی از آنها سریال و آثار هنری بسازیم.
وی در پاسخ به سوال خبرنگار آذرانجمن در خصوص اینکه آیا میتوان با کمک دستگاههای آموزشی رنگ قصهگویی و شنیدن قصههای قدیم آذربایجان را در شهر را افزایش داد؟ میگوید: مردم برای شنیدن قصهها امروزه باید خودش دست به کار شده و برای شناخت آن انگیزه به خرج دهد. اگر چند سال قبل این سوال را از من پرسیده بودید میگفتم که فلان دستگاهی باید برای شناساندن فرهنگ آذربایجان برنامه قصهگویی را در نظر بگیرد؛ اما امروز من معتقد هستم اگر این اتفاق در خود خانواده به وجود بیاید شاید ارزش، رنگ و اهمیت چندبرابری بیابد.
وی خاطرنشان میکند: قصه خوانی یک فرهنگ عمومی hست که مربوط به هیچ مجموعه و ارگانی نبوده و مربوط به عموم جامعه است، در فرهنگ ما قصه گفتن و قصه شنیدن وجود دارد. وقتی یک کارگر با همکارش در گفتگو به سر میبرد و یا یک نانپز در حین پخت نان یک خاطره از خود تعریف میکند و یا رانندهای که در حین مسافربری با مسافران به صحبت و گفتگو مشغول میشود و مخاطب همچنان شوق و اشتیاق شنیدن ادامه قصه را از زبان وی دارد، نشان دهنده تغییر شکل قصه گویی و قصه خوانی است.
وی ادامه میدهد: شناسنامه فرهنگی جامعه آذربایجان ناغیلها هستند؛ در سالهای اخیر تنها غفلتی که بهوجود آمده این است که فرهنگ قصهگویی آذربایجان را در پشت پردهها جا دادهایم و اصلیت و روح فرهنگ آذربایجان را به دست فراموشی سپرده ایم. قصه های ملی، مذهبی، حماسی و تمامی داستان ها در اصالت ما وجود دارد. اگر جایی قصه گویی وجود داشته باشد شما شک نکنید بر اساس معیارهایی که در وجود مردم آذربایجان نهفته است متوقف شده و به شنیدن قصه گوش خواهد سپرد.
وی در خصوص جان دوباره بخشیدن به فرهنگ قصه گویی بیان میکند: مشخصا اگر ما میخواهیم مخاطب خود را بشناسیم باید بدانیم که فرصت کم، تنوع زیاد و انتخاب گسترده است؛ ما تنها با قصه میتوانیم که اسطورههای آذربایجان، سرداران شهید و شخصیت های معاصر مانند ستارخان و باقرخان، علی میسو، زینب پاشا و… را معرفی کنیم و قطعا جز ابزار نسل جدید راه ارتباطی دیگری نخواهیم داشت.
وی با بیان پیشنهادی برای ایجاد فضاهای قصه خوانی در سطح شهر تبریز اضافه میکند: قصه گویی در کشورهای پیشرفته یک شغل و رشتهای است و که یک فرد استخدام مجموعه دولتی است و کارش فقط قصه گویی در اماکن عمومیست. در همین جهت صرفا قصه گویی برای کودکان نه بلکه برای بزرگسالان نیز در مکان های عمومی همانند سفره خانهها، مساجد ها، گلزار شهدا، متروها، پاساژ ها و… میتوان راهاندازی کرد.