به گزارش یازاکو به نقل از ایبنا، مکان رمان کشوری است تخیلی به نام نیواک، بعد از کودتایی که در کشور روی میدهد قوانینی تصویب میشود که به موجب آن مردان مجبورند سمبل ترازو را روی لباس خود بچسبانند و زنان زنگوله به پایشان ببندند و زنان سرپرست خانوار باید هر دو سمبل را همرا داشته باشند. تولید این سمبلها ثروت عظیمی نصیب کودتاچیان میکند. سرهنگی که بعد از کودتا خود را خانهنشین کرده به کار فراخوانده میشود و در شرایطی بحرانی برای حفظ جان خود مجبور میشود مسئولیت اعدام مخالفان را بر عهده بگیرد و برای تسکین عذاب وجدان خود در رابطه با قبول چنین مسئولیتی، مراسم هر اعدام را بسته به شخصیت فرد اعدامشونده تبدیل به مراسمی آیینی کند. پدر سرهنگ کفترباز است و کفتربازی میراثی است که از پدر به پسر منتقل شده و سرهنگ عاشق رقص کفترهاست. تنها رازدار سرهنگ نیز دفتر روزنگارش و درخت مر است که در باغچه حیاتش کاشته است. کتاب «چشمان کهربایی درخت مر» شامل ۲۰ فصل است و فصلها بدون نام و تنها با عدد شمارهگذاری شدهاند.
چقدر زمان برد که این کتاب را بنویسید؟
دو ماه یک نفس پشت میز نشستم و نوشتم. شخصیتی که خلق کرده بودم رهایم نمیکرد و مجبورم میکرد بیوقفه بنویسم. از میان رمانهایی که نوشتهام این رمان تنها اثری است که طی دو ماه نوشتهام.
چه شد که کتاب چشمان کهربایی درخت مر را نوشتید؟
مهمترین دلیل خلق این رمان دیدن عکسی بود از مراسم اعدام خیابانی دو مرد جوان متهم به زورگیری و دزدی که در شبکههای اجتماعی و خبرها منتشر شده بود. یکی از مردان محکوم به اعدام سرش را بر شانه مامور اجرای حکم گذاشته بود و گریه میکرد. این عکس چنان تاثیر عمیقی بر من گذاشت که همان لحظه شخصیت سرهنگ در ذهنم شکل گرفت. در آن لحظه علاوه بر اینکه از سرنوشت دو جوان محکوم به اعدام متاثر بودم، تمام فکرم بر روی شانهای متمرکز شد که شخص اعدامشونده سر بر آن نهاده و میگریست. با خودم فکر کردم بعد از این چه کسی سر بر شانه این مامور خواهد گذاشت، همسرش؟ فرزندش؟ مادرش؟ این مامور، این انسان بعد از این ماجرا چگونه این شانه را در تن خود تحمل خواهد کرد؟ همان روز مطلب کوتاهی نیز درباره آن شانه در صفحه شخصی خود نوشتم اما این عکس دست از سر من برنداشت و هر بار که به این عکس خیره میشدم بخشی از شخصیت سرهنگ در ذهنم جان میگرفت و در نهایت تبدیل شد به رمان «مر آغاجینین کهربا گؤزلری» که در سال ۹۶ به زبان ترکی آذربایجانی توسط انتشارات آیدین-یانار در تبریز چاپ شد و دو سال بعد توسط مرحوم حمزه فراهتی با نام «چشمان کهربایی درخت مر» به فارسی ترجمه و توسط انتشارات نشانه منتشر شد.
چقدر از این کتاب استقبال شده است و چه بازخوردهایی داشتید؟
پیغامهایی که شخصاً برایم فرستادند یا در جلساتی که نقد شد رمان مقبولی بود، با تمام اینها معتقدم هنوز هم تمام ظرفیتهای این رمان مطرح نشده است. این رمان روایتگر تناقضهای انسانی در موقعیتهای متفاوت است. این رمان در سال ۲۰۱۸ نیز در کشور جمهوری آذربایجان توسط انتشارات قانون با الفبای لاتین به چاپ رسید و همچنین موضوع پایاننامه دکترای دانشجویی از کشور ترکیه بود.
چقدر لازم است به کتابهای با زبان مادری پرداخته شود؟
از نظر من همان اندازه که به زبان رسمی کشور پرداخت میشود باید به زبانهای مادری نیز پرداخته شود. ایران از نظر فرهنگی و زبانی کشوری متکثر است و این تکثر ثروت و غنیمتی است برای کشور، اگر دولتمردان و سیاستگذاران و قانونگذاران به حقیقت این ثروت باور داشته باشند. زبانها در ذات خود تسلطگرا نیستند و میل شدیدی به همزیستی و داد و ستد با یکدیگر دارند. متاسفانه این سیاستگذاران هستند که زبان رسمی و میانجی کشور را به زبان غالب تبدیل و فرصتهای برابر را از سایر زبانها و فرهنگها دریغ میکنند. در جایگاه نویسندهای که به زبان ترکی آذربایجانی مینویسم با اشاره به خیل عظیم ترکزبانان در سرتاسر کشور مجدداً مطالبهگر فرصتهای برابر زبانی و فرهنگی برای زبان مادری خود و سایر زبانهای مادری هستم که گویشوران زیادی دارند.
برای معرفی آثاری که به زبان مادری است چه اقداماتی باید انجام شود؟
مهمترین اقدام دادن فرصتهای برابر به زبانهای مادری است تا این زبانها دوشادوش زبان فارسی به غنای فرهنگی کشور کمک کنند و همچنین در مسابقاتی مثل مهرگان ادب و سایر مسابقات ادبی آثار تولیدشده به زبان مادری به زبان اصلی داوری شوند.