یازاکو؛ مهدی حمیدی شفیق – در طی روزهای اخیر تئاتر ترکی «آیاق یالین، لوت، اووجدا بیر اورهک» به کارگردانی علی فتوحی در تبریز روی صحنه رفت. نمایشنامه مشهور این تئاتر نوشتهی علیرضا کوشک جلالی است که در سال ۱۹۹۹ برنده جایزهی نمایشنامهنویسی مردمی آلمان و در سال ۲۰۱۶ برنده افتخاری تئاتر شهر کلن آلمان شد و نزدیک به ۸۰۰ اجرای مختلف در ایران و خارج از آن از جملهی آلمان، ترکیه، سوییس، اکراین و… داشته است. این تئاتر پیش از این در سال ۱۳۹۶ با کارگردانی معصومه حبابی و بازی علی پوریان در تبریز روی صحنه رفت. داستان نمایشنامه در مورد داستان کارگری ترک/ترکیهای است که زار و زندگیاش قربانی آتشافروزی نژادپرستان نئونازی آلمان میشود.
شخصیت اصلی داستان روی صحنه میرود تا حکایت تلخ و فاجعهبار نژادپرستی را در جهان مدرن به ما بگوید. اینکه چگونه چند جوان نژادپرست، طی ایجاد یک حریق عمدی زن و بچه و حتی خانه و کاشانهاش را آتش زدهاند، صرفاً به خاطر اینکه مهاجر، مسلمان و ترک بوده. روایتی انسانی بر ضد نژادپرستی و دیگرستیزی که ما را در برابر این پرسش مهم قرار میدهد که آیا میتوانیم بهرغم تفاوت و تکثر باهم/ در کنار هم زندگی کنیم؟!
علیرضا کوشک جلالی این نمایشنامه را در سال ۱۹۹۳ در آلمان نوشته است. در اوایل دههی ۱۹۹۰ و بعد از فروپاشی دیوار برلین و اتحاد مجدد دو بخش این کشور، جامعهی آلمان شاهد رشد گرایشهای نژادپرستانه و خشونت علیه جامعه مهاجران و بهویژه اقلیت پرشمار ترک/ترکیهایهای بود که معروفترینشان آتشسوزی عمدی در شهر زولینگن بود. چهار جوان و نوجوان آلمانی با گرایشات نئونازی خانه یک خانواده بزرگ ترک را در این شهر به آتش کشیدند که در نتیجهی آن سه زن و دو دختر یکی چهارساله جان باختند. این جنایت هولناک شوک بزرگی به جامعه آلمان وارد کرد و منجر به بروز ناآرامیهای گسترده از طرف ترکهای آلمان و همبستگی آلمانیها با قربانیان و علیه نژادپرستی شد و دولت هم فعالیت چندین گروه نئونازی را ممنوع کرد.
متهمان به ۱۰ تا ۱۵ سال زندان محکوم شدند. مولود گنچ که در این شب فاجعهبار دو دختر یک نوه و یک خواهرزادهاش را از دست داد بعد از این آتششوزی منادی صلح و دوستی ترکیه و آلمان شد و از ترکهای آلمانی خواست تا به جای نفرت با دوستی و صلح جایگاهشان را در جامعه آلمان تثبیت کنند. این رویکرد انسانی او توسط مقامات سیاسی آلمان و ترکیه مورد تمجید قرار گرفت و چندین مدال و جایزه معتبر هم از آنها دریافت کرد. از سال ۲۰۱۹ جایزهای به نام مدال مولود گنچ توسط دولت محلی ایالت وستفالن به کسانی که سعی در ترویج آشتی و همزیستی مسالمتآمیز بین ادیان و مذاهب دارند اهداء میشود. وی دو سال پیش درگذشت.
آگرچه دولت آلمان به موفقیت سیاستهای چندفرهنگگرایی خود در ادغام مهاجران در جامعه آلمان و تصفیه حساب با گذشتهی تاریک و گناه جمعیاش در قبال ظهور نازیسم افتخار میکند، اما این ادعایی نیست که بتوان آن را بیچون و چرا پذیرفت. در سال ۲۰۱۸ مسوت اوزیل در بیانیه بلندبالای خداحافظیاش از تیم ملی آلمان نوشت «وقتی برنده میشویم آلمانیام، وقتی میبازیم مهاجرم.» او متهم اصلی حذف ناباورانه آلمان در دور مقدماتی جام جهانی ۲۰۱۸ روسیه بود بهویژه به خاطر انتشار عکس وی بههمراه ایلکای گوندوغان در کنار اردوغان.
اوزیل برخی از هواداران و مسئولین فدراسیون فوتبال آلمان و سیاستمداران این کشور را به نژادپرستی متهم کرد و گفت جامعه آلمان، علیرغم اینکه او از نسل سوم مهاجران ترکیهای و متولد آلمان است، همچنان نپذیرفته و به او به چشم مهاجر مینگرند و متفاوت رفتار میکند و در هنگام شکست بهعنوان مهاجر نقش سپربلای آلمانیهای موبور را دارد. نوشت که دو قلب دارد یکی آلمانی و دیگری ترکی و احیاناً انتظار داشته تا با این هویت دوگانه در آلمان پذیرفته شود، اما او برای آلمانی بودن بیش از حد ترک بهنظر میرسید و این پذیرفتنی نبود.
جالب اینکه قهرمانی تیم ملی چندفرهنگی آلمان در جام جهانی ۲۰۱۴ برزیل که گویا با تزریق فرهنگهای متفاوت روح جدیدی در کالبد فوتبال منظم و ماشینی آلمان دمیده بود، بهعنوان نشانهای از موفقیت سیاستهای چندفرهنگگرایی و ادغام مهاجران معرفی میشد که اتفاقاً اوزیل هم از قهرمانان اصلی آن و فانتزیستای این تیم بود. اما به فاصله چهار سال این ستون زیبا و شکننده فوتبال آلمان فروریخت و قهرمان اصلی این قصهی تبدیل به یهوادی خائن شد. قهرمانی شکننده که پنج بار توسط آنگلا مرکل بهعنوان نماینده مهاجران موفق معرفی شده بود و یکی از برندهای بینالمللی و مظهر موفقیت دولت آلمان در ادغام مهاجران و سیاستهای چندفرهنگی بود.
اینها که گفتم فقط مشکل آلمان دیروز و امروز نیست که ما آن راه بهواسطهی هیتلر و نازیسم هنوز هم با نژادپرستی بهخاطر میآوریم با همان ناسیونالیسم مبتنی بر خاک و خون و نژاد آریایی. آلمانی که اکنون بیش از ۲۰ درصد از جمعیت آن را مهاجران تشکیل میدهند و همچنان که گفتم حداقل بعد از پایان جنگ جهانی دوم تلاش گستردهای از طرف جامعه روشنفکری آن برای تصفیه حساب با گناه جمعیشان در ظهور و بروز نازیسم داشتهاند.
بازگشت کنونی راست افراطی در جهان حالا نه امری استثناء که قاعده سیاستورزی روز است از آمریکا تا اروپا و از آسیا تا آفریقا. رژیمهای اقتدارگرا برآمده از این جریانهای راست افراطی متکی بر ایدههای برتری نژادی هستند. اما نه نژادپرستی کلاسیک بلکه نژادپرستی نوین. نژادپرستیای که بهقول تورن «فرهنگبنیاد» است، نه «زیستبنیاد» و بیشتر بر «تفاوت» انگشت مینهد نه «تحقیر»! و حس نکبت و شوم حاصل از سوژه نبودن را به دیگری فرامیافکند و از آن چهرهای ضدسوژه میسازد و بهدنبال طرد کامل و بیرون انداختن «دیگری» است.
حال سئوال مهم و اساسی این است که بهرغم این حجم از نابرابری و بیعدالتی و تنوع و تکثر و جهانی برپایه هویتهای چندگانه به قول تورن آیا میتوانیم با هم زندگی کنیم؟! این سئوالی است که پیشاروی هریک از ما قرار دارد. من که پاسخی درخورد و قاطعانه برای آن ندارم. اما امیدوارم و رویایی هم در اینباره دارم.
جودیت باتلر راه را نشانمان میدهد باید صبر و تلاش پیشه کنیم و بهمعنای واقعی کلمه ایدهآلیست باشیم! یعنی برخلاف اصول سیاستهای واقعگرایانه بیندیشیم و عمل کنیم. برای آنچه که غیرممکن و بعید بهنظر میرسد تئوریپردازی کنیم، نگوییم نمیشود و مقاومت و ایستادگی کنیم. چون اگر غیر از این باشد، یعنی امکان فراروی از وضعیت موجود فراهم نباشد، جهان بدون آلترناتیو رهاییبخش و شاید تخیلی! جهانی فقیر خواهد بود. محمود درویش به تاسی از شعار دانشجویان در مِی ۱۹۶۸ میگوید: «یک زندگی ممکن زندگیای است که خواهان غیرممکن است!»
پ.ن۱: چه خوب که به همت دوستان تئاتری در تبریز و ترجمهی درخشان مهدی ولیزاده عزیز امکان تماشای این اثر به زبان ترکی فراهم شد. پوستر زیبای این تئاتر هم هنر دست مهیار (آیخان) علیزاده است، همه خوبان جمعاند.
پ.ن۲: در بحث نژادپرستی ما و فضای روشنفکریمان درایران حسابی پیاده هستیم. اصلاً نمیدانیم نژادپرستی چیست، شاید هم نمیخواهیم بدانیم. فکر میکنیم فقط مال آلمانیها و آمریکاییها و غربیجماعت است. داستان سیاه و سفید و یهودستیزی و این حرفهاست. علاوه بر اینکه دانش اجتماعیمان ناقص و بسیار محدود است و عموماً از در انکار هم درمیآییم.
پ.ن۳: جملهی اوزیل دربارهی اینکه «وقتی برنده میشویم آلمانیام، وقتی میبازیم مهاجرم» یادم انداخت که در اواخر دوران بازیهای ملی علی دایی چندباری در دانشگاه درگیر شدیم. چون هربار که توپی را از دست میداد چندنفری میگفتند ترک خر! آن موقع دایی هنوز لقب شهریار فوتبال ایران را نگرفته بود و مثل امروز هم محبوب نبود. البته دایی هیچوقت مثل اوزیل اعتراض نکرد و شاید برای همین شهریار فوتبال ایران شد. البته دایی مثل اوزیل مهاجر نبود، اما ترک بود. حالا که صحبت آلمان، نژادپرستی، ایران و فوتبال شد بگذارید خاطرتان بیاورم حماسهی هایل هیتلر تماشاگران ایرانی در ورزشگاه آزادی و هنگام بازی ایران و آلمان در سال ۱۳۸۳٫