به گزارش پایگاه خبری یازاکو، جریان خالص ساز ، برنده اصلی عدم مشارکت است. از نظر آنها، عدم مشارکت به معنای اعتراض مردم به روندهای موجود نیست. حتی از این که در یک انتخابات حداقلی و غیر رقابتی برگزیده شوند، ابایی ندارند و اصلا هم به روی خودشان نمی آورند و حتی اگر نرخ مشارکت به ۸ درصد هم کاهش یابد، خیلی آسوده خاطر “حماسه” اش می خوانند.
آنها ولو این که در غیاب اکثریت با رای مثلا ۵ درصدی به نهادی مانند مجلس راه یابند، با اعتماد به نفس، به وضع قوانین ۵ درصدی برای ۹۵ درصد دیگر می پردازند و همه مجبور به رعایت آن می شوند.
در نهایت، آنها پیام عدم مشارکت را نمی گیرند و عرصه را بر اکثریت غایب تنگ تر می کنند.
در انتخابات پیش رو، دو حالت متصور است: حالت نخست آن است که گزینه های حداقلی که دستکم بخشی از رویکردها و مطالبات مردم را نمایندگی کنند، در بین تایید شدگان نهایی وجود نداشته باشند.
در چنین فرضی، مقصر مشارکت اندک و بیراهه ناشی از آن، کسانی خواهند بود که مسیر حضور مردم را مسدود کرده اند.
اما در فرض دوم ، اگر گزینه یا گزینه هایی “نسبتاً معقول و نسبتاً مطلوب عموم” – هر چند غیر ایده آل – بتوانند از فیلتر تایید صلاحیت عبور کنند، آن گاه زمان آن خواهد بود که با خالص سازانی که پیام عدم مشارکت را نمی فهمند، طور دیگری رفتار کرد و با گزینش دورترین فرد به آنها که به اندازه فاصله اش با تندروها، به مردم نزدیک تر است، دست شان را از دولت و مقدرات کشور کوتاه کرد.
حواس مان هست که این تحلیل، ناظر به وضعیت موجود است و نه واقعیت مطلوب که از آن بسیار فاصله داریم.
مهم ترین نکته این است که چه بخواهیم و چه نخواهیم، پای ایران ما وسط است و سرنوشت بچه های ما که قرار است دولت آینده، برایشان تصمیم بگیرد.
گفتن این سخن تلخ است ولی از واقعیت گریزی نیست؛ اگر نمی توانیم به ایده آل ها برسیم، لااقل برای حداقل ها بکوشیم و در گام نخست نگذاریم وضعیت بدتر آنچه هست، شود. مساله، نه نظام سیاسی که موجودیت ایران است.