یاز اکو؛ وحید بابایی – بخش عمدهای از برنامههای مستند دنیا که نمونههای دوبله شدهی آن را در صداوسیمای خودمان هم شاهد بودهایم، به عرصهی تولیدات صنعتی میپردازد. در ابتدای این برنامهها، شما عمدتاً با یک برند شناختهشده مواجهید که بیننده را راغب میکند به او اطلاعاتی از روند شکلگیری آن مورد تولیدی بدهد. در قصهی بسیاری از این مستندها، شما بعضاً به یک یا چند جوان برمیخورید که در ابتدا فقط یک طرح -حتی نه در عمل- در ذهنشان داشتهاند. نمونه میخواهید؟ حتماً نام “تسلا موتورز” یا “بوئینگ” را شنیدهاید. البته نمونههای بسیار بیشتری با تاریخچههای جذاب دیگری هم وجود دارند، ولی خواستم شمارهی یک و دوی غولهای مهیب صنعتی را مثال بزنم که در ابتدا یک طرح و حتی یک تخیل بودهاند. اما با حمایتهای دولتی و خصوصی به جایگاهی رسیدهاند که حالا اهرمهای برتریِ همان دولتها بر کل دنیا هستند. چرا؟ پاسخ ساده است. بها دادن به یک جرقه. امکان دارد بسیاری از این جرقهها در همان مسیر حمایت به شکست هم بینجامد. چه مانعی دارد؟ یک نمونهی موفق به هزار شکست نمیارزد وقتی، همان یکی میتواند پاسخگوی آن هزار باشد؟
***
خلاقیت، پدیدهایست که در ذهن مردمان این سرزمین بهوفور یافت میشود. ما در دورهی پیشاصنعتی، زمانی که هنوز فاکتورهای نابرابر، تعادل زمین را برهم نزده بود، دورهی شکوفایی داشتهایم. چه شد که جا ماندیم؟ دلیلش قطعاً نبود آن جواهر ارزشمند یعنی خلاقیت نیست. بلکه عدم بهرهبرداری درست از آن است. خلاقیت در جایی که میبایست از محدودهی فردی خارج شود، تحسین شود، بها داده شود تا به انجام و سرانجام برسد، یا سرکوب شده و یا سرقت.
دلیلش چه بوده؟ یا باید جست و راه را دوباره ترسیم کرد و یا…
ما عموماً “یای” دوم را برگزیدهایم که پر از کورهراه است. این گزینش، متعلق به همهی جوامعیست که بر سردرش حتی اگر ننویسند، میتوان این عبارت را خواند: جهان سوم.
شهر تبریز که عنوان -حالا دیگر تبلیغاتی و بهتاریخ پیوستهی-“اولینها” را یدک میکشد هم، اینسوی این سردر قرار دارد. گیرم که از آسمان آن بتوان جرقههای متعددی را به چشم بصیرت دید که تبدیلش کرده باشند به کهکشانی پر نور.
آن جرقههایی که قبل از درخشش، با تصور مسیر پرپیچوخم خاموش میشوند را کنار میگذاریم. اما برخیشان پیش میآیند و دوست دارند ستارهی ذهنشان را در تمام شهر و دیارشان بتابند. اما ما آسمانشان نمیشویم که هیچ، راهشان را هم سد میکنیم.
نادر جوانمرد، یکی از افراد خلاق این شهر است که حداقل، مطبوعات در معرفی او و کارش کوتاهی نکرده است. با او که در سال ۹۳ طرح “پلاکهای نوری” را معرفی کرد هم صحبت شدیم تا بدانیم چرا فروغی که در ذهنش درخشیده بود، به سرانجام نرسید.
فهرست
همه چیز از قرآن شروع شد
من در کنار کارهای فنی، به مطالعه در زمینههای مختلف علاقهمندم. نقش اعداد در قرآن برای من بسیار جذاب و شگفتآور است. بهطور مثال، تعداد برابر کلمات مرد و زن، زندگی و مرگ، سود و زیان و ویژگیهای این اعداد بسیار برایم اعجابآور است. جالب است بدانید پلاک منزل من، زمانی که در تهران زندگی میکردم ۴۹ بود و همین پلاک در منزل تبریز هم تکرار شد و کلمهی “نور” هم در قرآن بههمین تعداد استفاده شده. حس میکنم همزمان با لحظهای که این مطلب را خواندم، پلاکی نورانی برای خانهی خودم متصور شدم و این موضوع جرقهی این فکر شد که بخواهم پلاک نوری بسازم. گویا این پلاک و توالی و تکرار آن در زندگی من حضور داشت و میخواست مرا متقاعد کند که من میبایست باید در زندگی تو نقشی داشته باشم. میبایست نورانی شوم.
در جهان اسلام هم من ندیدهام کسی با استفاده از ریاضیات در قرآن، کار اینچنینی انجام داده باشد و شاید میتوان با بهرهمندی از ویژگیهای اینچنینی قرآن، به ابداعات بسیاری دست یافت.
فکر کردم شهرداری از کارم حمایت میکند
بعد از اینکه پلاک خانهام را به این شکل درست کردم، حس کردم چقدر جای این کار، در ساختمانهای شهر خالیست. بارها شده که خودم در پیدا کردن یک پلاک در تاریکی به مشکل بربخورم. یا دیدهام که یک رانندهی آژانس یا یک پیک موتوری برای پیدا کردن یک پلاک، زنگ دیگران را زده و حتی حواسش نبوده و وسیلهی نقلیهاش را بهجایی زده و به خودش و دیگران خسارت وارد کرده. این بود که فکر کردم میتوان این کار را در سراسر شهر اجرایی کرد.
فکر کردم این طرح میبایست از طرف شهرداری مورد استقبال قرار گیرد. همین بود که آنرا به سازمان زیباسازی و شهرداری ارائه دادم، اما در کمال تعجب رد شد. ظاهراً شهرداریها با کارهایی که تکراری هستند و امتحان پسداده موافقتر اند و آنها را به کارهای ابداعی ترجیح میدهد.
یک روز بهصورت اتفاقی در پارک مفاخر با آقای امجد که مسئول زیباسازی وقت بود دیداری داشتم و این موضوع را گفتم. آقای امجد پیشنهاد داد طرحم را در یک محلی اجرایی کنم و هزینهاش را هم خودم بپردازم. البته گفتند بعد از تایید هزینهاش پرداخت خواهد شد. من کار را در کوچهی خودمان و روی پلاک ۱۷ خانه اجرا کردم. یک روز زنگ زدند که آقای نجفی شهردار وقت برای بازدید میآید. پلاکها خاموش بودند و کلیدی داشت که با یک ترانس به پلاکها وصل میشد. بالای این ترانس هم نوشته بودم اولین پلاک نوری در ایران.
شهردار برای بازدید آمد و کلید را زد و همهی پلاکها روشن شد. بسیار از این کار خوشش آمد و گفت من چنین چیزی، هیچ کجا ندیدهام و همانجا دستور نوشت کل محلهی دادگستری با پلاک نوری کار شود. به من هم یک زمان دو ماهه دادند و قرارداد نوشتیم و کار را شروع کردیم و به پایان هم بردیم و در نهایت هم این کار با تبلیغات و نصب ۵۰ بنر در سطح شهر و با حضور اعضای شورای شهر، شهردار، مسئولان مربوطه و مردم، بعد از سخنرانی و معرفی آن در مسجد، افتتاح شد.
برای ابداعات هزینه نمیکنند
من این کار را به نام خودم و بهعنوان دستاوردهای معنوی ثبت کردم. سپس هزینههایی هم انجام دادم و با توجه به وعدههای داده شده و از آنجایی که تصور میکردم حمایت خواهم شد، قالبهایش را ساخته و قطعهی قابلی ارائه دادم که کار اولیه در کنار آن یک اسباببازی بهحساب میآمد. خیلی زود و از آنجایی که این اتفاق در ایران برای اولین بار افتاده بود، از اصفهان، مشهد، بندرعباس و شهرهای دیگر، درخواستهای بیشماری صورت گرفت. اما کار به مشکلات پیشآمدهی چند سال پیش در شهرداری برخورد و آنقدر طول کشید که شهردار رفت.
کار را همزمان به باکو و دوبی هم فرستادم. اما همهی اینها مستلزم سرمایه بود و من نمیتوانستم پاسخگو باشم. فقط در ایران ۲۸ میلیون پلاک وجود دارد و اینکار فقط محدود به پلاک نمیشود. چون همین کار را بهعنوان نمونه برای تابلوهای ورودی کوچهها در خیابان فروغی هم انجام دادیم که به روایت شهردار منطقه یک، فیدبک قابل توجهی از مردم در مقایسه با سایر خدمات شهرداری که پرهزینهتر از طرح من هم بودند گرفته بود. از نمونههای دیگر، اجرای اینکار برای راهنمایی و رانندگی و مربوط به زمانی بود که میخواستند سرعت ۶۰ کیلومتر در ساعت را نهادینه کنند. آن موقع برای تابلویی که در مسیر چهارراه آبرسانی هست، یک میلیون هزینه کردم و پیگیر بازپرداخت پولش هم نشدم و بهعنوان خدمت به مردم انجامش دادم.
خلاصه کنم، این طرح میتواند در قالبهای مختلف و با اهداف گردشگری و برای زیباسازی شهر در شب صورت گیرد. اما همهی اینها مستلزم حمایتیست که من بعد از دوندگیهای بسیار موفق به دریافتش نشدم. نمیدانم اشتباه از من است که در وهلهی اول سراغ بحث مادی ماجرا نرفتهام یا ادارات و سازمانها که ترجیح میدهند برای طرحهای روتین و متداول هزینه کنند.
***
حالا، بعد از سالها، نمونهی ماکتی این طرح، به شکل استند، در مرکز تحقیقات شهرداری تهران و بهعنوان بهترین کالای سال و ثبتشده بهنام تبریز، در حال خاک خوردن است و آنچه که برای مبدع آن باقی مانده، حسرتیست از برافروخته نشدن این جرقه در شبهای شهر و عدم تداوم آن به اشکال مختلف و توسط جوانترها.
اتفاقی که هنوز هم میتواند بیفتد و زمینهساز و بستر امیدی برای طلوع ستارگان بیشماری باشد که در زیر سقف خانههای این شهر جرقه میزنند.