یازاکو، امیر بایبوردی دیزماری_ از ۲۹ بهمن سال ۱۴۰۲ تا ۱۵ تیر ۱۴۰۳، یعنی چهارماه و اندی، حوادثی در ایران با شتاب هرچه بیشتر چنان سرنوشت یک ملت را رقم زد که حتی تصور آن در اذهان خطور نمی کرد. از مشارکت بسیار پایین مردم در انتخابات اسفندماه تا حادثه سقوط هلی کوپتر ریاست محترم جمهوری و به شهادت رسیدن رئیس محترم جمهور و هیات همراه غم انگیزترین اتفاقاتی بود که رقم خورد. تشکیل مجلس با رای پایین ملت نمی توانست تبلور حضور یک ملت باشد و این باور همیشگی تقویت شد که مجلسی با پشتوانه ضعیف مردمی نمی تواند نقش هدایت و صدارت امور را چنان که باید ایفا کند. با این توصیف و با توجه به وقوع حادثه اسفناک جنگل “حسنوو-دیزمار” و به دنبال آن برگزاری زود هنگام انتخابات ریاست جمهوری شوک عجیبی بر کشور وارد شد، بطوری که جز جریانی به اصطلاح دولت در سایه، کسی و جناحی هنوز برای انتخابات تدارکی ندیده بود.
البته پیش بینی اولیه با نظرداشت انتخابات اسفندماه عدم مشارکت مردم در انتخابات بود و نام نویسی های فاقد راهبرد و برنامه و خالی از هرگونه چارچوب از پیش تعیین شده این پیش بینی را قوت می بخشید. زیرا تقریبا هیچ یک از تایید صلاحیت شدگان از جهات و جنبه های گوناگون در سطحی نبودند که بتوانند شور و شوق مردمی را در مشارکت ایجاد و موج انتخاباتی بیافرینند. از سویی دیگر،نحوه ی گزینش شورای نگهبان (انتخاب چهار نماینده از اصولگرایان و یک نماینده از جناح چپ یا اصلاح طلب) حرف و حدیث هایی را به دنبال داشت. اما اینکه این چینش شورای نگهبان، سرنوشت انتخابات را به کدام سو می برد، چندان روشن نبود. زیرا در شرایطی دکتر پزشکیان به میدان آمده بود که مردم ناراضی و قهر کرده از انتخابات، گذر از هر دو جناح را در سر داشتند و کشور نیازمند یک رویکرد جدیدی بود که بتواند حرف نویی را به میدان آورد.
همچنین یکدستی سیاسی و مدیریتی آفات اش را نشان داده بود و جامعه هوای دیگری را می طلبید. تدبیر و دوراندیشی مقام معظم رهبری در طول سال های گذشته هم بر همین منوال است که اساسا رهبری از حضور افکار و رویکردهای مختلف در دوره های مختلف حمایت می کند و رهبری فارغ از دسته¬بندی ها همیشه حافظ و مراقب رای ملت بوده است.
در این میدان هر دو جناح کلاسیک آنچه که در توان داشتند را از قوه به فعل رسانده بودند و در معرض آزمون و تجربه گذاشته بودند؛ به طوری که گویی دیگر حرف جدیدی برای گفتن نداشتند. اگر هم با تکیه به بسته بندی های جدید فکری، کالای خود را به بازار سیاست می آوردند، باز مردم خریدار آن نبودند. به وعده و وعید آنان دیگر وقعی نمی نهادند.
در چنین شرایطی پدیده¬ای که ریشه در تاریخ این کشور داشت و در طول تاریخ معاصر در شرایط بحرانی، کشور دست نیاز به آن دراز کرده است، ظاهر و هویدا گردید. این پدیده نبود جز توجه به عنصر مکتب تبریز که در دوره معاصر در دو شعار تبلور پیدا کرده است. شعار اول از سوی رهبری و با جمله «آذربایجان سر ایران است و پرچم آزادی ایران به دست تبریزی هاست»؛ بیان شده است . شعار دوم از سوی مردم آذربایجان همواره طنین انداز شده است که: “آذربایجان جانباز خامنه ای دن آیریلماز”. این دو شعار مانیفست امروزین مکتب تبریز است.
در این باره به سه نکته تاکید می شود: اول آنکه آذربایجان در طول تاریخ ایران، جانباز ایران بوده و حتی برای ایران از حق مسلم خود هم گذشته است تا ایران را از هر گزندی حفظ نماید. دوم آنکه در هیچ شرایطی آذربایجان فرزند خود را تنها نگذاشته و راهش را از راه رهبر جدا نکرده است. سوم این که شعار خود را به ترکی ارایه کرده و در هر شرایطی از هویت ترکی خود در مقابل جاعلان هویت آذربایجان و محرفان حقیقت و مخالفان زبان ترکی (که عمدتا متشکل از پسماندگان سیستم شاهنشاهی پهلوی و شکست خوردگان ایدئولوژیکی هستند)دفاع نموده است.
بنابراین، در شرایط اخیر کشور، توجه به مکتب تبریز در ۲۹ بهمن ۱۴۰۲ توسط رهبر انقلاب اسلامی در دیدار با مردم تبریز ترسیم شد. حکایت عبارت از آن بود که رهبر انقلاب با تیزبینی و با درنظرداشت شرایط مختلف، سخنان بسیار روشن و شفاف و مسئولیت آفرینی را ایراد کردند. ایشان با بیانی صریح و با نگاهی به پهنای زمانی فرمودند که پرچم آزادی ایران در دست تبریزی هاست. این فراز از سخن، یک مجامله و یا توصیف تاریخی و یا از باب سپاسگزاری رسمی و معمول نبود، بلکه یک هشدار، اعلان و فرمان بود. این سخن برای تبریز یعنی آذربایجان مسئولیت آفرین بود. جرقه ای برای احیای مکتب تبریز بود. مکتب تبریز در طول تاریخ در تمام حوزه ها و شرایط و زمینه ها، پیشرو و پرچمدار و جلودار تغییر، تحول و پیشرفت بوده و هرگاه که به میدان آمده پیروز میدان بوده است. همیشه در بحران ها و شرایط سخت، بیشتر خودنمایی کرده و در تمامی حوزه ها دارای سبک و روش و متد خاص خود است.
شاخصه اصلی آن عبارت است از حق¬طلبی و عدالت طلبی، آزادیخواهی، توسعه¬ی حقوق ، آزادی، مدنیت و فرهنگ و پاسداری ازتمدن ایرانی- اسلامی مبتنی بر منابع کلاسیک دینی و ملی است.
منابعی که بعد از کلام الله مجید و سنت رسول الله(ص) و ائمه اطهار از باب تاکید باید به سه منبع اشاره کرد که اساس نظریه¬پردازی در حکومتداری بر مبنای مکتب آذربایجان را تشکیل می دهد: ۱- نهج البلاغه به عنوان متن دینی و تفسیر عدالت محور از کتاب الله.۲- سیاستنامه خواجه نظام الملک و قوتادقو بیلیک یا علم سعادت به عنوان متن حکمی فرهنگ و تمدن اسلامی. ۳- کلیات حکمت نامه نظامی گنجوی. در تمام متون و منابع فوق برخلاف مکاتب دیگر، کشورگشایی و استیلا بر مردم با توسل به رعب و خفقان و زور هیچ گاه هدف نبوده و حق و عدالت و خدمت به خلق خدا ماهیت این مکتب را تشکیل می دهد. به گفته شاه اسماعیل صفوی شاه خطائی از مجریان این مکتب:” قیلینجلا دشمنین اوستونه یوگور/ قلمله اولکه نی اداره ائله “-محور تئوری حکومت بر مبنای مکتب تبریز را نشان می دهد.
با توجه به مقدمات یاد شده باید گفت در حکمرانی و دولتمداری و راهبری سیاسی و اجتماعی، شیوه علمی ، سیاسی و زیست اجتماعی جناب پزشکیان منبعث از این منابع اصیل است و سابقه او در وزارت بهداشت و درمان و سال ها نمایندگی مجلس،مبین این مدعاست، چنانکه او در بسیاری از رفتارهای سیاسی خود، به اصل عدالت توجه کرده و در راه عدالت در مواردی بر خلاف جریان حاکم حرکت کرده است.
طرح بازگشت به نهج البلاغه به عنوان منبع اساسی و شیعی از سوی یک پزشک جراح و سیاستمدار قانونگذار و استقبال عمومی از این رویکرد نشانگر آن است که ملت همچنان خواستار حکومت علوی بر مبنای منابع دست اول علوی است. طرح مجدد گفتمان نهج البلاغه پس از چهل سال و اندی از سوی یک شخص غیر روحانی با ایمان راسخ، ضرورت بازگشت به نهج البلاغه را در جامعه و به ویژه در میان نخبگان سیاسی مطرح کرد. بطوری که عمل به نهج البلاغه نیاز زمانه ماست و برای جهت دهی به جهان بینی حاکمان و مسئولان لازم است که به متن آن بنگرند و این اثر از محفل های تخصصی و منابر وعظ به میان دولتمردان آورده شود و به عنوان سند راهبردی حکمرانان و مسئولان تبدیل شود. این خیزش اصولی و پرینسیپیال جز به دست جناب پزشکیان از عهده کسی بر نمی آمد. وی این اثر را بدون لکنت با عشق وافر از حفظ می خواند و با عشق بی پایان به مولایش در زندگی خود به اجرا در می¬آورد(همین کنش و واکنش های سیاسی او در دوره رقابت های انتخاباتی کافی است تا رگه هایی از عمل به این کتاب انسان ساز را در رفتار او ببینیم).
این از ویژگی مکتب تبریز است که تشیع و ملیت در آن ممزوج شده است. ساده پوشی، مردمی بودن حقیقی، پای بندی به ارزش ها، بی توجهی به مال و منال و مقام دنیوی، ریاضت کشی در متن جمعیت، ساده زیستی واقعی، خدمت به خلق در عین برخورداری از بالاترین درجات علمی در حوزه ی طب و مدیریت و قانونگذاری که در جناب پزشکیان مستجمع است، دقیقا منبعث از معارف شیعی با محوریت نهج البلاغه و انگیزش ملی با محوریت حکمتنامه های تاریخ ادبیات است. برای همین است که ما در بیان و عمل ایشان انگیزه های ملی و قومی را توامان با معارف شیعی و الهی می بینیم و حتی میهن دوستی و عشق به زبان مادری از سوی هر قومی را در کلام ایشان مستند به آیات الهی می بینیم از قبیل:
“یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقاکم ان الله علیم خبیر”
“وَمِنۡ ءَایَٰتِهِۦ خَلۡقُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفُ أَلۡسِنَتِکُمۡ وَأَلۡوَٰنِکُمۡۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتࣲ لِّلۡعَٰلِمِینَ”
ناسیونالیسمی که بر این مبنا در کلام و گفتمان جناب پزشکیان مطرح است ناسیونالیسم مثبت و یا همان میهن دوستی مبتنی بر مفاهیم دینی است. میهنی که مورد نظر است، از زبان مادری و زادگاه هر شخصیت حقیقی شروع می شود و در امتداد طولی خود به میهن ایل-تبار، میهن ملی ، میهن دینی، میهن انسانی و نهایت میهن عرفانی ختم می شود و این میهن ها هر یک بدون هیچ تبعیضی در حیطه و دایره ی خود ارزشمند و موجه است.
با این ویژگی آوازه ی مکتب تبریز در تمامی حوزه ها، اقلیم وسیعی را تحت تاثیر قرار داده است. در حوزه ی فرهنگ ، هنر ، موسیقی ، معماری ، ادبیات و نجوم، در حوزه ی ورزش و بازی های باستانی، در حوزه¬ی اقتصاد -اعم از بانکداری، بازرگانی، کشاورزی، دامداری، صنعت و معدن، محیط زیست، منابع آبی و خاک، در حوزه ی علم و دین و تحصیل، در حوزه ی صنایع دستی، در حوزه ی ارتباطات و حمل و نقل. و در حوزه ی حکومت داری و دولت مداری.
تبریز به عنوان پایگاه و گرانیگاه مکتب تبریز، همواره در طول تاریخ، قبل و بعد از اسلام تعیین کننده، سرنوشت ساز و فرهنگ ساز بوده است. تبریز در چهار راه ارتباطات و مبادلات تمدنی و فرهنگی بوده و نقش خود را در تاریخ اسلامی حفظ کرده است. زیر بنای تمدن نوین اسلامی نیز در تبریز و با صدارت مکتب تبریز و با مباشرت شاه اسماعیل صفوی پایه گذاری شده است.
نمود مکتب تبریز در تمدن نوین ایرانی اسلامی نیز بسیار روشن و بارز است. اولین زبان احساسات شیعی را تحت عنوان ادبیات مرثیه که در دنیا بی نظیر است و از جنبه های مختلف ادبی، شعریت، صنایع لفظی و معنوی، تصویرسازی و حماسه آفرینی آئینی ممتاز است، در تبریز (آذربایجان) شکل گرفته است. به همین ترتیب ادبیات عاشقی (عاشیقلار) که باز ممتاز و بی همتاست و از لحاظ قدمت نیز بسیار قدیمی تر از هر نوع ادبیات بوده و تنها ادبیاتی است که در وزن هجایی سروده شده است، باز با مرکزیت تبریز شکل گرفته است. دومین زبان شیعه و اولین زبان عرفان شیعی یعنی ترکی آذربایجانی نیز در مکتب تبریز نظم و نسق یافته است.
تبریز به عنوان یک پل ارتباطی همواره در داد و ستد علمی، فرهنگی، بازرگانی، صنایع و ارز و غیره نقش مهمی داشته است، بطوری که به عنوان دروازه اروپا واردات و صادرات شرق و غرب را مدیریت کرده است و به مثابه کاتالیزور محصولات و تولیدات معنوی،علمی، فرهنگی، هنری و ادبی غرب را در خود هضم و تصفیه نموده و سپس به دیگر مناطق ایران ارسال داشته است. بسیاری از مفاهیم اجتماعی معاصر، هنر و ادبیات و نوآوری های ادبی از قفقاز با وساطت تبریز و مکتب تبریز به ایران رسیده است. ادبیات ساتیریک قفقاز با جلوه گری میرزا علی اکبر صابر صاحب هوپ هوپ نامه از طریق ادبایی چون اشرف الدین گیلانی-نسیم شمال و در قالب مکتب تبریز نشر یافته است.
در قرن نوزدهم و بیستم این مکتب تبریز بود که در حوزه زبان و ادبیات فارسی، ترکی، ادبیات مرثیه و موسیقی در قفقاز و آناتولی و حوزه ترکمنی-جغتایی و حوزه عراق میدان داری می کرد و تقریبا همه شاعران در مکتب تبریز شعر می گفتند و در عرفان و ادبیات صوفی با اورگنج قدیم برابری می کرد. و مقتدا بود
مکتب تبریز ورزش را بر مبنای جوانمردی و قهرمانی، حق طلبی، لوطی گری، قلندری، درویشی و شیعه گری تعریف کرده است و همواره ورزش در این مکتب همگام و همراه با سایر بخش ها از قبیل روابط اجتماعی و فرهنگی و مذهبی بوده است. در این حوزه نیز همچون سایر حوزه ها فرهنگ ساز است. فرهنگ سازی مکتب تبریز را در عصر حاضر می توان در نوع و سبک قالبی و محتوایی؛ تشویق، حمایت، شعار و نوع حضور و کثرت هواداران تیم فوتبال تراکتور به وضوح مشاهده کرد.
در حوزه دولت مداری، تبریز پایتخت چندین سلسله پادشاهان ایران بوده و به عنوان یک مرکز فرهنگی و تجاری و سیاست خارجی ایران در دوره قاجاریه ولیعهد نشین بوده است.
سلسله پادشاهان قره قویونلو، آق قویونلو، صفویه، افشاریه و قاجاریه هم مرکز شکل گیری شان تبریز و تحت تاثیر این مکتب بوده است. هم پایتخت شان و هم قدرت یابی و قوام قدرت و مشروعیت شان از تبریز نشات می گرفته است.
هرچند در دوره پهلوی ها مکتب تبریز شدیدا تحت ظلم و ستم و سرکوب پهلوی ها قرار گرفت و علیرغم تبریزستیزی در همه ی ارکان و حوزه ها، نظام پهلوی تنها از تبریز واهمه داشت. این مکتب در شرایط سخت حیاتش را تداوم بخشید و روشنگری اش را حفظ کرد و نهایتا در ۲۹ بهمن سال ۱۳۵۶ ماهیت خود را نشان داد و چنان سیلی محکمی بر صورت دیکتاتور پابرهنه زد که یکسال دوام نیاورد و سرزمین ایران را به فرزندان این بوم وا گذاشت و رفت.
این بخشی از توصیفات مکتب تبریز است و همه¬ی بالندگی¬ها و افتخار آفرینی¬هایش برای ایران و در بستر ایران اسلامی و به عنوان بخشی از کلیت فرهنگ و تمدن ایران اسلامی بوده است.
اما این همه مقدمات برای این بود که متذکر شویم که در چهاردهمین انتخابات ریاست جمهوری باز با اشاره ی رهبری مکتب تبریز به اقتضای زمان بروز کرد و با شکل و شمایل متفاوت اما در چارچوب ایران اسلامی برای احیای شور و شعور ایرانی به میدان آمد. اگرچه به ظاهر برای موج آفرینی و گسترش تاثیرگزاری با احیای احساسات ظاهر شد، ولی در باطن نه با رنگ قومیت و برتری جویی، بلکه بر اساس مقتضیات مکتب تبریز با شعار حق و عدالت، برابری، عملگرایی، خدمت گزاری و توزیع عادلانه حقوق و ثروت برای همه اقوام ( آذربایجانی هم به عنوان قومی از اقوام ایران) و همچنین برای دفاع از انقلاب در پهنه ی ایران اسلامی و ولایتمداری به میدان آمد.
برخلاف نظرعده ای که معتقدند هجوم مردم آذربایجان به سر صندوق های رای، انگیزه ی ناسیونالیستی داشته است و برخلاف نظر برخی که پیروزی جناب پزشکیان را مرهون تلاش و کنشگری جریان اصلاحات دانسته و آن را به مقبولیت و محبوبیت این جریان در بین مردم نسبت داده اند، باید تصریح کرد که این پدیده معلول هیچ یک از آن دو نبوده و تنها باید رمز این حضور را در مختصات و مقتضیات زمانی ظهور و بروز مکتب تبریز جستجو کرد.
درباره حضور حداکثری مردم آذربایجان باید گفت که شکل و قالب حضور آذربایجان هر چند بر مبنای ناسیونالیسم مثبت ، تحریک رگه های غیرت و بیداری ، تعصب هموطنی و همزبانیست، ولی بطن و ماهیت و محتوای این حضور همچون سایر نقاط ایران بر مبنای حق و عدالت خواهی ، حمایت از مظلوم ، دینمداری و حمایت از خط راستین انقلاب اسلامی است،خطی که دکتر پزشکیان در یکی از روزهای فعالیت انتخاباتی چنین گفت که رقیبان وی خود را جبهه انقلاب معرفی کردند که با این زاویه گیری دیگران را از خود جدا می انگارند که تفکر نادرستی است. ناگفته نماند که اشتباه برخی جریان ها، همین یکسونگری شان به آذربایجان و عدم شناختشان از ماهیت مکتب تبریز در این حوزه بود که فکر می کردند با تحریک عنصر قومیت می توانند رای آذربایجان را به دست بیاورند، فلذا مسابقه ابراز ترک بودن به راه انداخته بودند. غافل از اینکه این عنصر قومی و ناسیونالیسم محض نیست که برای آذربایجان انگیزش می آورده است، بلکه ملاک حق طلبی و عدالت خواهی و صداقت و تاکید بر پرینسیپ¬ها و ارزش¬ها است که آذربایجان را به شور می آورد. چنانچه بعضا بر عناصر ملی و قومی تاکید می شود باز از باب مطالبه حق و عدالت است.
پزشکیان در این انتخابات مستجمع این دو عنصر بود و چنان پیروز شد که از هر جهت مطلوب و مقبول واقع شد. اگر بگوییم که در طول انقلاب با درنظرداشت شرایط، او رییس جمهور ویژه، شانس آور و بخت آفرین برای کشور است به گزاف نگفته ایم و اگر هم بگوییم او تنها رییس جمهوری است که از جهات مختلف در جهان ممتاز است، باز سخنی به گزاف نگفته ایم. نهایتا باید اذعان داشت که این امتیازآفرینی به ابتکار ملت ایران و با هدایت و مراقبت رهبر انقلاب اسلامی و با کنشگری شخص پزشکیان و توفیقات الهی به وجود آمده است.