یازاکو، موسی ساکت_ دولتی که در انتخاباتی زودهنگام با شرایطی استثنایی و خارج از قاعدهمندیِ انتخاباتیِ چهارساله و با راهبردی بر مبنای وفاق روی کار آمده، از دلِ ضرورت و اضطراری انکارناپذیر که جامعه و حاکمیت را در “هم سرنوشتیِ محتوم” قرار داده، بیرون آمده است، لذا بر هم خوردن این راهبرد راه مطمئن دیگری را پیش روی هیچ کسی قرار نخواهد داد، چرا که راههای دیگر قبلا آزموده شده است، هم راه تقابل و زورآزمایی و دو قطبیسازیهای درون سیستم بیثمر و پرهزینه طی شد و هم راهبرد حذف مخالفان و یکدستسازی دولت و حاکمیت به بنبست رسید.
شرایط موجود هیچ شباهتی با هیچ دورهای از تاریخ این کشور و این مردم ندارد. سرنوشت همه افرادی که تحت هر عنوانی در این کشور زندگی می کنند به شکلی به هم گره خورده است، از این رو شکست و پیروزی همه در گروِ یک چیز هست و آن شکست یا پیروزی دولتِ مسعود پزشکیان است. برای اثبات این امر میتوانم استدلالهای فراوانی کرده و مثالهایی ذکر کنم، اما از آنجا که نمیخواهم دامنه بحث طولانی شود، فقط به تعبیری که مقام رهبری در جمع نمایندگان مجلس به کار بردند اکتفا میکنم:” موفقیت رئیس جمهور و دولت جدید، موفقیت همه ماست.”
اما تحققِ امر “وفاق ملی” الزاماتی دارد که بازیگران و مشارکتکنندگان در چهاردهمین انتخابات ریاست جمهوری باید به آن توجه کنند و تن دهند، ابتدا ببینیم این بازیگران و مشارکتکنندگان در پیروزی دولت چهاردم چه کسانی هستند:
۱_قوای حاکمیتی دخیل در امر انتخابات که امکان دادند دکتر پزشکیان در معرض آرای مستقیم مردم قرار بگیرد و با بیرون آمدن نام ایشان از صندوق هم مشکلی نداشتند، لذا نتیجه را نیز پذیرفتند.
۲_شخص دکتر مسعود پزشکیان و تمام کسانی که در طول سالیان گذشته تحت هر عنوانی در کنار ایشان بودند و مشوق کاندیداتوری برای ریاست جمهوریشان شدند.
۳_اصلاحطلبان و احزابی که در ذیل عنوان جبهه اصلاحات به حمایت از دکتر پزشکیان برخاستند.
۴_مجموعهای از نیروهای عدالتخواه قومی و مذهبی که به خاطر تبعیضهای ایجاد شده،در انتخابات قبلی کمتر شرکت میجستند و این بار به خاطر احساس قرابتی که با گفتمان مطرح شده از سوی دکتر پزشکیان پیدا کرده بودند تصمیم به مشارکت گرفتند (بهویژه درصد بالای آرای ترکی و آذربایجانی به خاطر تعلق هویتی دکتر پزشکیان، کاملاً مشهود بود).
اکنون می توان برای هر یک از این بازیگران و مشارکتکنندگان الزاماتی را در نظر گرفت که باید ملتزم به آن باشند که امر وفاق تحقق یابد.
۱_۱) قوای حاکمیتی دخیل در انتخابات؛ اگر این فرض را بپذیریم که ادامه وضع موجود با سیاستها و نیروهای فعلی ممکن نیست و باید تغییراتی اساسی در مسیر سیاستهای کلی کشور ایجاد شود تا مسیر جدیدی پیش روی کشور و مردم گشوده شود، نکتهی مهم ایناست که دولتمردان از این رویکرد برنگردند. در این میان آن بخش از نیروهای نظامی و امنیتی که با لحاظ کردن تهدیدات عدیده، دلسوزانه در کنار رهبری قرار گرفتند تا شاهد تغییری اساسی در سیاست کشور باشیم باید به این رویکرد خود ادامه دهند و تمرکزشان را بر روی کارکرد اصلیشان که دفع تهدیدات نظامی و امنیتی است بگذارند تا سیاستمداران و فعالان اقتصادی نقش اصلیشان را برای بازسازی اعتماد جامعه بهکار بگیرند.
۲_۲) دکتر مسعود پزشکیان و یاران همراهش با شناخت درست از شرایط خاص جامعه، تلاش دارند از آن به نفع بازگشت اعتماد اجتماعی و ترمیم شکافهای شکل گرفته در سالهای گذشته استفاده کنند تا راهی به سوی آیندهای امن برای جامعه متکثر قومی و اعتقادی بر مبنای عدالت بگشایند. این جریان در صورتی موفق خواهد شد که بر وعدههای داده شده در موسم انتخابات پایبند باشد و در عمل نشان دهد که واقعاً این دولت میخواهد “صدایِ بی صدایان باشد”.
این گروه باید بیشتر تمرکزشان بر جلب نظر و اعتماد ناراضیانی باشد که در انتخابات شرکت نکردند.
۳_۳) اصلاحطلبان و بهویژه تشکیلات موسوم به جبهه اصلاحات که به حمایت از دکتر پزشکیان برخاستهاند دارای سوابقی متفاوت در مواجهه با انتخابات هستند. رویکرد توسعه سیاسی و فرهنگی دولت اصلاحات به رهبری خاتمی که علیرغم دستاوردهای مهم سیاسی، اقتصادی و فرهنگی نتوانست وضعیتی پایدار به وجود بیاورد. پس از آن عنان اختیار به دست یک دولت پوپولیست و ضدتوسعه افتاد که تمام دستاوردهای این دوران را بر باد داد. در انتخابات سال ۱۳۸۸ هم اگرچه اصلاحطلبان به دنبال کاندیداتوری خاتمی بودند با حضور میرحسین موسوی شرایط تغییر کرد و اغلب اصلاحطلبان به حمایت از ایشان پرداختند و در این میان بخشهایی از نخبگان سیاسی و روشنفکران هم به حمایت از کروبی برخاستند.
اشتیاق کسب پیروی در انتخابات و فضایی که ایجاد شده بود باعث شد تا اصلاحطلبان از بازیهای پیچیده رقیب برای در قدرت ماندن که همانا ایجاد دوقطبی در جامعه و راس قدرت بود غافل شوند، همچنانکه اصولگرایان سنتی هم از این بازی غافل شدند و وقتی متوجه شدند که کار از کار گذشته بود. این انتخابات تجربه تلخی برای اصلاحطلبان رقم زد و هزینههای زیادی را بر فعالین سیاسی و مدنی تحمیل کرد و افسوس که هنوز هم راهی برای گرهگشایی از آن واقعهی پرهزینه پیش روی جامعه نگذاشتهاند.
پس از آن رویکرد اصلاحطلبان و شورای هماهنگی اصلاحات به رهبری سیدمحمد خاتمی به موضوع انتخابات را میتوان از دعوت به مشارکت، مشارکت محدود و مشروط تا عدم مشارکت برشمرد. به نظر میرسد با توجه به وضعیت جدید ایران این جریان نیاز به بازتعریف سیاستهای خود در دورهی پساجنبش سبز و تدوین استراتژیهای جدید و حتی تجدید ساختار تشکیلاتیاش دارد.
۴_۴) پس از واقعه اندوهناک سال ۱۴۰۱ در جریان فوت مهسا امینی، عاملیت تکثر قومی و مذهبی در کنار برجسته شدن سوژهگی زنان، پدیدهای را رقم زد که شکل اعتراضات اجتماعی در ایران را دگرگون کرد و لایههای زیرین از مطالبات اجتماعی را نمایان ساخت، هرچند برخورد آمرانهی سرکوب در اوائل آن اعتراضات موجب شکاف هر چه بیشتر ملت با حاکمیت گردید، اما به نظر میرسد (عقل اضطرارِ) حاکمیت به کار افتاده و در پی بازسازی و ترمیم چنین شکافی زمینهای را فراهم کرد تا فردی که سابقه اتخاذ مواضع صحیح و صادقانهای در قبال پیامدهای ناگوار داشت روی کار بیاید.
این رویکرد با استقبال بخشی از فعالان و نخبگان مناطق قومی و مذهبی نیز مواجه شده که می تواند به تقویت ارتباطات دوسویه منجر شود تا به تبعیضهای ناشی از سیاستهای اعمالیِ جامانده از دولت پهلوی در ایران پایان دهد و شیوهای از حکمرانی نوین را رقم زند، اهمیت این موضوع وقتی نمایان میشود که بدانیم توسعه متوازن و پایدارِ ایران نیز چنین رویکردی را طلب میکند.
در این مطلب سعی شد به امکانات سیاستورزی در سپهر جدیدِ سیاست ایران بسنده شود و از موانع و مشکلات انباشت شده که سایر نیروهای اجتماعی و سیاسیِ مخالف بیشتر بر آنها استناد کرده و راهی دیگر را پیش پایِ جامعه میگذارند حرفی به میان نیامد، امیدوارم باب گفتگو در جامعه به قدری باز شود که همه دلسوزان کشور بتوانند آزادانه مطالب خود را بیان کنند، شاید راه رهایی از مشکلات و توسعه کشور گشوده شود.