• امروز : افزونه پارسی دیت را نصب کنید
  • برابر با : Tuesday - 29 April - 2025
0
فلسفه‌خوانی، فلسفه‌دانی نیست

فلسفه‌خوانی، فلسفه‌دانی نیست

  • کد خبر : 178118
  • 08 اردیبهشت 1404 - 17:45
فلسفه‌خوانی، فلسفه‌دانی نیست
یازاکو - هر سال شمار زیادی کتاب فلسفی در ایران منتشر و خریداری می‌شود، اما خواندن آن‌ها الزاماً به فهم عمیق فلسفه نمی‌انجامد. فلسفه‌خوانی لزوماً به فلسفه‌دانی و فلسفه‌دانی لزوماً به فلسفه‌ورزی منجر نمی‌شود.

در چشم‌انداز فرهنگی امروز ایران، شاهد تحرکی قابل تأمل در حوزه کتاب‌های فلسفی هستیم. به نظر می‌رسد فلسفه، که زمانی بیشتر در محافل آکادمیک محصور بود، اکنون مخاطبان گسترده‌تری یافته و به یکی از حوزه‌های پرطرفدار در میان خوانندگان تبدیل شده است. ناشران متعددی از فروش بالای این آثار خبر می‌دهند و ویترین کتابفروشی‌ها نیز گواه این مدعاست. اما ماهیت این اقبال چیست؟ آیا با تعمیق واقعی تفکر فلسفی در جامعه روبه‌رو هستیم یا صرفاً موجی گذرا و متأثر از عوامل دیگر؟ آیا این توجه، ریشه در عطش جامعه به فهم عمیق‌تر مسائل وجودی و اجتماعی دارد؟ برای یافتن پاسخ این پرسش‌ها و بررسی ابعاد مختلف این موضوع، خبرنگار  با جلال پیکانی، دانشیار گروه فلسفه دانشگاه پیام نور، به گفت‌وگو نشسته است.

آیا اصلاً با این پیش‌فرض موافق هستید که اقبال به آثار فلسفی در ایران در مقایسه با بسیاری از جوامع دیگر و همچنین در مقایسه با آثار منتشرشده در سایر حوزه‌های علوم انسانی زیاد است؟

طبعاً اطمینان از بابت درستی پیش‌فرض مورد نظر نیازمند مطالعات آماری دقیق است اما بررسی کیفی شخصی بنده و دوستانی که با ایشان درباره این موضوع گاه صحبت می‌کنم، مؤید پرفروش بودن آثار فلسفی در ایران است. اما باز در مورد اینکه در مقایسه با سایر کتب علوم انسانی، اقبال به آثار فلسفی در چه سطحی است، نیازمند رجوع به آمار دقیق این حوزه هستیم. من در این مورد، طبعاً نمی‌توانم نظری ابراز کنم.

 

اگر پاسخ‌تان به پرسش بالا منفی است، پس چرا بسیاری از آثار فلسفی، حتی آثار کلاسیک و دشوار، به چاپ‌های چندم می‌رسند و در کتابخانه‌های ایرانیان کتاب‌خوان جایگاه خاصی دارند؟ اما اگر پاسخ‌تان مثبت است، علت یا علل این استقبال را چه می‌دانید؟

تجدید چاپ مکرر کتب فلسفی، به‌خصوص کتب فلسفی کلاسیک، واقعیتی است که به دو شکل متفاوت قابل توضیح است. در عین اینکه برهان خلفی که در پرسش دوم مطرح فرمودید، می‌تواند مؤید اقبال بالای جامعه به آثار فلسفی باشد، می‌تواند به این شکل نیز تفسیر شود که چون داشتن تشخص و تظاهر فلسفی بسیار مطلوب است، افراد با خرید این کتاب‌ها (و نه لزوماً مطالعه آن‌ها)، و حتی مطالعه سطحی (و نه لزوماً مطالعه عمیق)، در ارتقاء جایگاه اجتماعی خود می‌کوشند. تجربه من بیشتر مؤید این نظر است، نظری که در واقع بینابینی است، به این معنا که نه اقبال به آثار فلسفی را رد می‌کند و نه این اقبال را لزوماً اقبالی مؤدی به فرهیختگی و فلسفیدن می‌داند.

 

آیا می‌توان از نوعی «فلسفه‌زدگی» (در معنای منفی) در ذهنیت فرهنگی ایرانیان سخن گفت؟ و آیا نمی‌توان گفت بخشی از این استقبال از فلسفه، برای کسب نوعی پرستیژ و شأن اجتماعی است؟

تعبیر «فلسفه‌زدگی» مبهم است و باید مقصود خود را از آن روشن کنیم. من در این‌جا با تأیید فلسفه‌زدگی، سه معنا از فلسفه‌زدگی را از هم متمایز می‌کنم. معنای نخست، همانی است که در بالا گفتم، یعنی داشتن تشخص فلسفی به ارتقاء جایگاه فرد کمک می‌کند. معنای دوم از این قرار است که نزد برخی افراد، مطالعه کتاب‌های فلسفی و جمع‌آوری کتاب‌های فلسفی در کتابخانه، خود موجب ایجاد حس درونی «عمق»، «حکمت» و «بصیرت» می‌شود. این را حسب تجربه شخصی بیان می‌کنم. بارها مشاهده کرده‌ام که افراد با مطالعه چند کتاب فلسفی، خود را در وضعیتی برابر با یک استاد جاافتاده فلسفه می‌دانند. اما معنای سوم فلسفه‌زدگی که معنایی عام‌تر است، عبارت است از نوعی افراط در اعطای جنبه نظریه و فلسفی به همه چیز، حتی چیزهایی که جنبه نظری و فلسفی ندارند. در انگلیسی برای این کار تعبیر overtheorizing به کار می‌رود. البته در اصطلاح‌شناسی انگلیسی، تعبیر پرکاربردی نیست ولی وجود دارد. البته، طبعاً نظریه‌پردازی از فلسفه فراتر می‌رود، اما در بسیاری از نظریه‌پردازی‌ها فلسفه نیز حضور دارد. بنابراین می‌توان گفت که میل افراطی به بخشیدن جنبه نظری به امور بسیار، به نحوی با افراط در بخشیدن جنبه فلسفی به امور بسیار، تناظر دارد، در حالی که اکنون در دنیا برای پاسخ به مسائل، نخست سراغ علم می‌روند و اگر از علم پاسخی دریافت نشد، سراغ فلسفه می‌روند. بنابراین می‌توان گفت که نوعی غفلت از علم در حال رخ دادن است.

به نظر شما تا چه حد این آثار فلسفی که ترجمه، تألیف، چاپ و خریداری می‌شوند واقعاً خوانده هم می‌شوند؟ و اگر خوانده می‌شوند، چرا وضعیت فلسفه‌ورزی در ایران همچنان چنین است؟

باز، بدون مطالعات درست نمی‌توان گفت کتب فلسفی خریداری‌شده چقدر خوانده می‌شوند، ولی مواجهه شخصی من با خریداران کتب فلسفی نشان می‌دهد که عمدتاً این کتب، خوانده نمی‌شوند. اما چیزی از این نامطلوب‌تر وجود دارد که عبارت است از خواندن سطحی، که باعث می‌شود در برخی افراد توهم دانستن ایجاد شود. از سوی دیگر، دشواری بسیار زیاد فلسفه باعث می‌شود که حتی خواندن بسیاری از آثار فلسفی نیز لزوماً به فهم فلسفی منجر نشود. این نکته نیاز به توضیح دارد. در حوزه فلسفه می‌توان سه مرحله را از هم تفکیک کرد: فلسفه‌خوانی، فلسفه‌دانی و فلسفه‌ورزی. فلسفه‌خوانی لزوماً به فلسفه‌دانی منجر نمی‌شود و فلسفه‌دانی لزوماً به فلسفه‌ورزی.

 

آیا در ایران درباره جایگاه و اهمیت فلسفه اغراق نشده است؟ و آیا روشنفکران و پژوهشگرانِ تأکیدکننده بر نقش ذهنیت و باورها در مشکلات جامعه، در این اغراق نقش نداشته‌اند؟

بله، به‌شدت اغراق شده است. شاید ریچارد رورتی از معدود کسانی بود که با اینکه آمریکایی بود و بسیار دور از فرهنگ ایران، ولی طی سفر خود به ایران و مرور مختصر فضای فکری ایران، متوجه این نکته شد و آن را به متفکران ایرانی تذکر داد که البته این تذکر عمدتاً با پاسخ منفی مواجه شد. عبارت مشهور او در این زمینه این بود که «فلسفه نردبانی بود که غرب از آن بالا رفت و دیگر به آن نیاز ندارد.» منظور رورتی این بود که غرب به واسطه نداشتن الگوی توسعه و نیز در غیاب علوم تجربی رشد یافته، به فلسفه به مثابه یک ابزار می‌نگریست و به آن نیاز داشت، ولی اکنون دیگر چنان نیازی بدان ندارد. برای کشورهای در حال توسعه، وجود این الگو یعنی غرب توسعه‌یافته نیاز به فلسفه را بسیار کم می‌کند. باز برمی‌گردم به ایده‌ای که در بالا بیان کردم: علم بر فلسفه تقدم دارد. مسائل خود را باید نخست به علم عرضه کنیم و اگر پاسخ نگرفتیم، سراغ فلسفه برویم.

 

کدام جریان‌ها، مکاتب، سنت‌ها، آثار و چهره‌های فلسفی در ایران پرمخاطب‌ترند و چرا؟

تغییرات فرهنگی سریع در ایران باعث شده است که مخاطبان فلسفه، مدام دکانی را که مشتری آن هستند عوض کنند. در دو دهه قبل، پررونق‌ترین دکان از آن روشنفکران دینی بود، در مرحله بعد فلسفه قاره‌ای. فلسفه تحلیلی همیشه کم‌مخاطب‌تر بوده است. امروزه فکر می‌کنم اقبال به روشنفکری دینی بسیار کمتر از قبل شده است اما فلسفه قاره‌ای، به‌خصوص پست‌مدرنیست‌ها و اگزیستانسیالیست‌ها، همچنان پرمخاطب‌اند. ولی این پاسخ من با اگر و اماها و تردیدهای بسیار همراه است، چون تنوع علایق فلسفی در یک دهه اخیر بسیار زیاد شده است. اما باید توجه داشت که اقلیتی از اساتید نسل جوان‌تر که عمدتاً هم تحصیلات دانشگاهی‌شان درست و استاندارد است و هم با جریان اصلی فلسفه در دنیا آشنا هستند، به طور تخصصی و فنی فلسفه را برای گروه خاصی از مخاطبان که دور از هیاهو و جنجال دنبال فهم درست فلسفه هستند آموزش می‌دهند. من فکر می‌کنم در یک دهه آینده نتایج اجتماعی این جریان جدید آشکارتر خواهد شد.

لینک کوتاه : https://yazeco.ir/?p=178118

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

ابر برچسب
});