با مسجل شدن قهرمانی تراختور و جشن خودجوش عظیمی که دیشب در تبریز دیدم، طرفداری از تراختور را بهمثابه مصدر پربسامدی از «امرِ اجتماعی» یافتم.
ژل دولوز معتقد است: «امر اجتماعی اشاره دارد به بخشی ویژه که در آن مسائلی کاملا متنوع و مواردی خاص در کنار هم قرار میگیرند، بخشیکه نهادهای بهخصوص و دستگاهی تام و تمام از کارکنان واجد شرایط را در برمیگیرد.»
همچنین نیکلاس رُز خاطر نشان میکند: «امر اجتماعی بستری است که در آن مرجعیتهای فکری، سیاسی و اخلاقی بشر، درون قلمروی جغرافیایی محدود، درباره تجربه جمعیشان اندیشیدند و مبتنیبر آن عمل کردند.»
مبتنیبر این دو ایده، طرفداران تراختور، در بستر هواداری، مسائل متنوعی از مطالبات مدنی را در سکوها فریاد میزنند و تحلیل چنین مسائل غیرفوتبالی با مرجعیتهای فکری، سیاسی، اخلاقی و حتی مدنی، ذیل هواداری یک تیم فوتبال، برجستگی برساخت امور اجتماعی روی سکوهای ورزشگاه است.
شاکله اصلی طرفداری از تیم فوتبال تراختور، بازتاب مسائل متنوع، درهمتنیده و پیچیدهای از اضلاع زیست اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و حتی اقتصادی است که سعی دارد برساختهای ناروا (مثل برچسبهای غلط به ترکهای آذربایجان) را زیر سوال ببرد، وجوه غلط یک اتفاق عادیسازیشده (ممانعت از حضور زنان در ورزشگاه) را فریاد بزند، به وضعیت یک اتنیک مسلوبالحق (تدریس زبان مادری) اعتراض کند و حتی در هر واقعه تلخ مثل سیل یا زلزله اظهار همدردی داشته باشد.
در بطن چنین رویکردهایی، سوژگیِ هوادار تراختور، نه در قامت یک تماشاگر منفعل، بلکه بهمثابه چشم تیزبین مدنی توانسته است دو انفکاک بزرگ را صورتبندی کند:
او میتواند تحت هر شرایطی مطالبات مدنی را فریاد بزند فارغ از نتیجهگیری تیم اما در عین حال برای قهرمانی تیم جشن باشکوهی نیز میگیرد و این دو واقعه معطل دیگری نمیکند.
از سوی دیگر بسطیافتگی هویت تراختورچی بودن در زیست اجتماعی انسان آذربایجانی، مبین وجهی از هویت یک تبریزی، اردبیلی، اورمیهای یا حتی ترک تهرانی و قشقایی و … است که بخشی از مفهوم هویت جمعی را یدککش تراختور میکند.