یازاکو، جواد نیکبخت_ شاید باور نفرمایند ماههاست در وصف حال خودم و تبریز و آذربایجان بعد از حادثه سقوط هلیکوپتر و شهادت حاج آقا آل هاشم می خواهم بنویسم ذهنم می چرخد می چرخد اما اولین بار است که قلم در وصف شرح حال فراق سید شریف آذربایجان نمی چرخد نمی دانم، شاید نمی خواهد باور کند شاید درد و ضایعه آنقدر بزرگ است نمی تواند شرح دهد.
حاج آقا، آقا مهدی، چه القاب زیبایی مثل دکتر، مهندس، سرلشگر، سرتیپ نیست که کسی بتواند کسب کند اکتسابی نیست از دل مردم برآمده و اعطاء میشود. روز ۳۰ اردیبهشت سال ۱۴۰۳ درست است برای کشور فاجعه بود ولی برای آذربایجان خصوصا استان، فاجعه ای مضاعف و متاسفانه غیر قابل جبران بود.
ظهر ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ در همایش بهره وری تهران بود که خبردار شدیم فکر کردیم شوخی است ساعتی موضوع را به مزاح گرفتیم تا اینکه خبر رسمی اعلام شد از لحظه شنیدن تا این روزهای ایام سالگرد حالم تغییری نکرده است هنوز نتوانستم به دلم بباورانم برای همین گاهی به شماره های همراهش زنگ می زنم گاهی ناخودآگاه پیام تلفنی می نویسم تا دلم آرام گیرد و الان نیز بیشتر از شرح حال شهادتش دوست دارم از فراقش بنویسم و بگویم ” حاج آقا ا ا ا ا هارداسان ” چرا تلفن ها را جواب نمی دهی چرا پیام ها را نمی خوانی همچنان بعد هر زنگ و پیامی بین ساعت ۹ تا ۱۱ شب منتظر صدای مهربان پدرانه ات می مانم که زنگ میزدی و می گفتی ” اله بیر زه وئرمیشدون ایشون واریدی ؟ ” و من تمام زخم بی مسئولیتی مسئولین و دغدغه استان را بازگو می کردم و نهایتا می فرمودید “پیگیر می شوم و یا فلان ساعت به فلان جا بیا بیشتر توضیح بده که چیکار میشه کرد”.
یادم افتاد جریان روزی که بعد نماز جمعه به محافظان فرمود که به ایستادیوم بروند البته ویدئو توضیح محافظان و خود حاج آقا را احتمالا دیده اید میخواهم کاملترش را نقل کنم روز پنج شنبه بود از طریق یکی از مسئولان نیروی انتظامی مطلع شدم به خاطر سنگ پرانی و درگیری که هفته قبل بین مردم و یگان ویژه بوده از تهران تعداد کثیری یگان ویژه آورده شده و در ماسه شویی ها و مکانهای اطراف مستقر هستند تا فردا با مردم برخورد و احتمال تکرار را از بین ببرند بعنوان فعال اجتماعی می دانستم با توجه به اتفاقات هفته های ماقبل در تهران و تبریز احتمال جوابگوئی مردم و بروز فاجعه زیاد است عصر به فرماندار وقت، معاون استاندار و حتی خود استاندار زنگ زدم و توضیح دادم گوش داده و قول رسیدگی دادند ولی حس کردم اهمیت قضیه را نگرفته باشند نتوانستم تحمل کنم شب ساعت ۱۰٫۳۰ با اظهار شرمندگی خدمتشان زنگ زدم و جدیت قضیه و شرایط حاکم بر هواداران را توضیح دادم با جدیت فرمودند نگران نباش خودم با مراکز ذیربط حل میکنم بقیه جریان را نمی دانم ولی حتما خاطرتان هست فردا در ورودی های ایستادیوم نیروهای یگان ویژه برای اولین و آخرین بار با شاخه های گل از هواداران استقبال کردند حتی حاج آقا به خاطر نگرانی خود را به ایستادیوم رساند و از این طریق از اتفاق احتمالی که می توانست موجب تباه زندگی و سلامتی و یا حبس عده ای شود جلوگیری شد.
یادم می آید طبق نظر موافق حاج آقا، تقریبا به روال ثابت تبدیل شده بود که هر سال یک یا دو روز قبل عزیمت به دیدار ۲۹ بهمن با رهبری خدمتشان می رسیدم و در چند صفحه اهم موارد ضروری نیاز به توجه از نیازهای اساسی آذربایجان در اقتصاد، فرهنگ را خدمتشان توضیح و بطورخلاصه نوشته تقدیم می کردم تا در دیدار رهبری موارد لازم به طرح، مشخص و مدون دردستشان باشد.
حاج آقا ؛ جز شهدای محراب قبل و بعد شما نبود و نیست فردی که دغدغه اش نزدیکی بیشتر به مردم و حل مشکلات عموم بدون توجه به طبقه و نام و گروهش باشد با بی آرتی عمومی به نماز جمعه می رفتید در میان اصناف و مردم کوچه و خیابان می گشتید و به درد دلشان گوش فرا می دادید عین مردم عاشق و هوادار تراختور بودید و از اظهار و ابراز آن واهمه ای نداشتید در هفته نخست جسورانه نردههای طبقاتی نماز جمعه را بعد ۴۵ سال چیدید و بدعتی نیک در کشور و در شهر اولینها گذاشتید هیچوقت حرفی به زبان نراندید که موجب رنجش و آزردگی تورکها و آذربایجانیهای کشور باشد هیچوقت سخنانتان تخم نفاقی بین مردمان کشور و یا بین کشورهای همسایه نگردید بهراحتی و به صراحت از منافع استان در مقابل مرکز دفاع میگردید بعد ۴۵ سال حضور مداوم خود و پدر بزرگوارتان در عرصه های انقلاب و مسئولیت بر خلاف خیلی ها هنوز خانه پدری تان بدون تغییر در محلات قدیمی شهر مایه مباهات است.
درواقع بعد آیت ا… قاضی و آیت ا… مدنی و حذف برخی بزرگان دیگر آذربایجان سالها بدون بزرگی دلسوز بود که خود یکی از دلایل عقبماندگی تاریخی بعد از انقلاب نسبت به مرکز نشینان بحساب می آید که با انتصاب حضرتعالی بعنوان یک تبریزی از محلات قدیمی شهر و آشنا به شرایط فرهنگی و اجتماعی و سیاسی استان موجب شدید مردم با هر عقیده و فکری نفسی راحت کشیدند چون کسی را داشتند که گوش دهد و آنها را بفهمد و به پایشان هزینه کند خدا را گواه میگیرم حتی انسانهائی مخالف را می شناسم که جذب مردمداری شما شده بود سرمایه اجتماعی در منطقه در حال ترمیم بود که دست روزگار باردیگر دلسوز و بزرگ تبریز و آذربایجان را از ما گرفت بطوریکه جای خالیاش هرروز و هر ساعت عین سیلی به گوش دغدغه مندان منطقه نواخته می شود ” خلاصه آذربایجان بار دیگر یتیم شد” روحش شاد و یادش ماندگار باد.