ولی از همان آغاز مشخص بود که با توجه به اختلافاتا ایدئولوژیک و سیاسی عمیق بین اعضای آن این شورای به اصطلاح ملّی مقاومت ره به جایی نخواهد برد. لذا بعد از مدّتی این شورا از هم پاشید و «حزب دموکرات کردستان ایران» به رهبری عبدالرحمان قاسملو از آن جدا گشت. گروهک کومله نیز ابتدا با حزب کمونیست ایران ائتلاف نمود و بعد از شکست به اروپا پناه برد. در این میان بین دو گروه کرد مذکور ستیزهایی در گرفت که بعد از پا در میانی جلال طالبانی به پایان رسید. بعدها گروه کومله به چندین شاخه منشعب شد و در قالب حزب کمونیست ایران و حزب کمونیست کارگری ایران فعالیت آغاز نمود.
بعد از پایان جنگ دولت برای ترمیم شکافهای ایجاد شده و جلوگیری از گرایش مردم سنی مذهب کرد به طریقتهای رادیکالی همچون وهابیت سیاست مماشات نسبی در کردستان در پیش گرفت. رییس جمهور و نخست وزیر وقت به کردستان سفر نمودند و با شیوخ مذهبی کرد از جمله طریقت نقشبندیه و قادریه دیدار نمودند. در چنین فضایی «حزب دموکرات کردستان ایران» احساس نمود که میتواند با دولت به راهحلی در خصوص مسئله کردستان دست یابد. از این رو همزمان با روی کار آمدن آقای هاشمی رفسنجانی وارد گفتگو شد. این گفتگوها با ترور قاسملو به بن بست کشیده شد و بار دیگر گروههای کرد به رویکرد مخالف پیوستند و گاه در قالب «کنگره ملل ایران فدرال» برای همگرایی گروههای قومی تلاش نمودند و در آخرین چرخش نیز همزمان با وقایع «زن، زندگی، آزادی» عبدالله مهتدی رهبر حزب کومله با طرفداران سلطنتطلبی دست به ائتلاف زد. در واقع، این گروهها با استفاده از تجربه عراق و سوریه، استراتژی خود را بر استفاده از خلاء قدرت برای ایجاد اقلیمهای خودمختاری و در صورت بروز فضای مناسب ایجاد کنفدراسیونی از این اقلیمها تدوین کرده بودند. رویکرد این گروهها در مناطق کردنشین مبتنی بر «مشارکت در سیاست محلّی و بایکوت سیاست در سطح کلان» برای برقراری انسجام کامل مردمی و استفاده از خلاءهای محتمل در قدرت بر اثر حمله خارجی و یا مناقشه داخلی میباشد. با توجه به این رویکرد این گروهها در جریان اعتراضات «زن، زندگی، آزادی» تلاش نمودند تا نقش محوری را در پیش بگیرند. مواجهه این گروهها به حمله اسراییل به ایران نیز از این رویکرد پیروی میکرد. این گروهها امید داشتند با حمله اسراییل و مداخله محتمل امریکا خلاء قدرتی به وجود خواهد آمد و این گروهها با فراخوانی مردم به خیابانها خواهند توانست در خلاء قدرت به وجود آمده همچون سناریوی عراق و سوریه عمل نمایند. در این راستا اگرچه در روزهای اوّلیه حمله اسراییل گروههای کرد به فراخوان دست زدند و حتی به تقسیمبندی مناطق غرب کشور بین خود برای مداخله نظامی دست زدند، ولی از روز ششم جنگ محرز بود که با وجود ترور برخی از فرماندهان نظامی و ضربات وارده بر سامانه دفاعی کشور این جنگ آنگونه که این گروهها انتظار داشتند، منجر به بروز خلاء قدرت نخواهد شد و چندان هم طول نخواهد کشید.
از جمله کسانی که به همراه رهبران گروههای کرد برای بسیج به اصطلاح مردمی کرد در ایران فراخوان دادند، نام عباس ولی به علّت سوابق تحصیلاتی و آشنایی با جنبشهای کرد منطقه برجستهتر و تا حدود زیادی نیز غیرقابل انتظار بود. هر چند وی خوانشی متفاوت از گروههای کرد دارد و معتقد نیست که قضیه ایران همچون عراق و سوریه پیش رود. با این حال برای آماده باشی گروهکهای کرد در ایران تأکید دارد. عباس ولی (متولد ۱۳۲۸ در مهاباد) یکی از نظریهپردازان کرد در ایران با کتاب «فئودالیسم ایرانی» شناخته شده است. وی که تا سالها به عنوان معاون دانشگاه اربیل در اقلیم کرد شمال عراق فعالیت میکرد، هم اکنون در دانشگاه بوغازایچی استانبول در رشته علوم سیاسی مشغول تدریس میباشد.
عباس ولی در مصاحبه با سرکان دمیرل از خبرگزاری ANF در روز شنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۴ با تحلیل اهداف و مفروض قرار دادن تداوم این حملات خواهان ایجاد جبهه مشترک کردی در ایران گردید. به نظر وی، آمریکا و اسرائیل به دنبال نظم جدیدی تحت هژمونی خود هستند و نظام برآمده از انقلاب ایران را برنمیتابند.
به نظر وی تحولات میدانی به مرحله جدیدی وارد شده است. جنگ سایهای طولانیمدّت اسرائیل و ایران اکنون به رویارویی مستقیم هوایی تبدیل شده است. به نظر وی، تحولات اخیر در تنشهای ایران و اسرائیل، به ویژه پس از حملات ۷ اکتبر ۲۰۲۳ حماس به اسرائیل، اکنون به مرحله جدیدی وارد شده است. اسرائیل که پیش از این به تضعیف نیروهای نیابتی ایران در منطقه میپرداخت، اکنون مستقیماً خاک ایران را هدف گرفته است. این تحول به این معناست که این جنگ بخشی از نظم جدید خاورمیانهای تحت هژمونی آمریکا است. فرآیند استقرار این هژمونی از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ آغاز شده است و ایران آخرین حلقه در زنجیره استقرار این هژمونی است. حملات اخیر اسرائیل به خاک ایران، به ویژه علیه تأسیسات هستهای و فرماندهان ارشد نظامی، نشاندهنده خروج این درگیری از چارچوب جنگهای نیابتی معمول است. این تحولات نشاندهنده گذار از جنگهای نیابتی به رویارویی مستقیم در چارچوب نظم جدید منطقهای تحت رهبری آمریکاست. ایستادگی ایران در برابر فشارها و حملات موشکی مستقیم به اسرائیل، حاکی از تشدید بیشتر درگیریهاست.
به نظر عباس ولی، اسرائیل در این عملیات دارای نقش دوگانهای است. از یک طرف اسرائیل در پی پیشبرد منافع خود است که با منافع و حضور ایران در منطقه در تضاد است. از طرف دیگر اسرائیل به عنوان عامل آمریکا در منطقه عمل میکند و به اصطلاح دارای نقش نیابتی است. در این جنگ، هر دو نقش اسرائیل ادغام شدهاند. از این رو، اسرائیل هم به عنوان یک قدرت نظامی مستقل عمل میکند. همزمان به عنوان بازوی نظامی آمریکا در منطقه میجنگد. این درگیری صرفاً یک نبرد نظامی بین دو کشور نیست، بلکه بازتابی است از رقابت قدرتهای منطقهای، تقابل ایدئولوژیک و بحرانهای ساختاری حکومتهاست.
عملیات آمریکا و اسرائیل علیه ایران دو هدف اصلی دارد: اوّل وارد کردن ضربهای سنگین به ایران برای وادار کردن آن به پذیرش «خواستههای نهایی» آمریکا. این خواستهها شامل توقف کامل فعالیتهای غنیسازی اورانیوم ایران، پایان دادن به برنامه توسعه موشکی، قطع حمایت از نیروهای نیابتی در منطقه و توقف استقرار مجدّد آنها. عباس ولی معتقد است که در صورت پذیرش این شرایط، ایران به بازیگری تضعیفشده و همسو با خط مشی آمریکا به بخشی از هژمونی آمریکا تبدیل میشود.
به نظر عباس ولی، در صورت رد این درخواست از طرف ایران، هدف دوّم، یعنی تغییر رژیم در دستور کار قرار خواهد گرفت. به گفته عباس ولی، این تغییر لزوماً از طریق مداخله خارجی (مانند آنچه در عراق، سوریه یا افغانستان رخ داد) صورت نخواهد گرفت، بلکه به احتمال زیاد از طریق یک کودتای داخلی مهندسیشده محقق میشود. در این سناریو، رهبر ایران (آیتالله خامنهای) از قدرت برکنار شده و دولتی نزدیک به خط مشی آمریکا و اسرائیل جایگزین خواهد شد. وی تأکید میکند که این دو هدف از ابتدای جنگ به وضوح تعیین شدهاند، اما با گذشت نه روز، تحولات میدانی در حال تغییر معادلات است.
عباس ولی معتقد است که در صورت وقوع این شق، یعنی تغییر رژیم در ایران، کردها ممکن است از این وضعیت بهرهمند شوند،اما هشدار میدهد که اگر این تغییر از درون نظام (کودتای داخلی) رخ دهد، پیامدهای آن برای کردها نامشخص خواهد بود. عباس ولی با اشاره به پیامدهای این بحران برای کردهای ایران خاطرنشان کرد که موقعیت کردها در معادلات جدید نیازمند بازتعریف است. تنها راه حفظ دستاوردها، تشکیل جبههای متحد با محوریت برنامهای دموکراتیک است. ایجاد ساختار نظامی یکپارچه ضامن امنیت جامعه کرد در سناریوهای احتمالی خواهد بود. به گفته او، مهمترین مسئله در حال حاضر، برقراری وحدت میان کردها است. وی تأکید میکند که کردها باید حول یک برنامه حداقلی متحد شوند تا بتوانند در برابر تحولات آینده نقش مؤثری ایفاء کنند. آنها باید با گفتمان مشترک دموکراتیک، یک جبهه متحد تشکیل دهند. عباس ولی با اشاره به اینکه این برنامهی حداقلی ، هدفی متحد برای تشکیل حکومتی یکپارچه در کردستان را دنبال کند، تأکید میکند: «احزاب کرد باید اختلافات داخلی را کنار گذاشته و بر اساس یک برنامهی دموکراتیک حداقلی، با گفتمان سیاسی و فرهنگی مشترک، جبههای متحد تشکیل دهند. این گفتمان دموکراتیک نباید قوممحور باشد، بلکه باید فراتر از مرزهای قومیتی حرکت کند و کاملاً متعهد به اصول دموکراسی مردمی باشد».
وی همچنین با توجه به تحولات اخیر خاطرنشان میکند: «احزاب سیاسی کرد باید توان نظامی خود را حفظ و تقویت کنند. اتحاد حول یک برنامهی انسانی، توسعهی یک گفتمان مشترک مردمی و دموکراتیک، و ایجاد یک فرماندهی نظامی یکپارچه ضروری است».
عباس ولی بر این نکته پافشاری میکند که این ساختار باید ظرفیت لازم برای به دست گرفتن حکومت در صورت فروپاشی داشته باشد. حتّی در صورت بقای سیستم تنها تغییرات داخلی رخ دهد، چنین فرماندهیای میتواند نقشی حیاتی ایفا کند.
عباس ولی تأکید میکند که با گذشت زمان، معادلات میدانی در حال تغییر است و ممکن است سناریوهای فوق الذکر دچار تحول شوند. این درگیری ذاتاً ظرفیت تغییر در کوتاهمدت را ندارد. چند روز از وقوع این جنگ میگذرد و ایران علیرغم ضربات سنگین هنوز دارای توان واکنش دهی است. واکنش تهاجمی غیرمنتظره ایران علیرغم ضربات سنگین اوّلیه (از جمله از دست دادن بخشی از فرماندهان نظامی) و جنگ موشکی اثرگذار عواملی هستند که موجبات تغییر در این سناریوها میشوند. ایران نه تنها تسلیم نشده، بلکه موضع سرسختانه و تهاجمی به خود گرفته است. این جنگ دیگر یک نبرد یکطرفه نیست. مقاومت ایران و تبدیل آن به جنگ فرسایشی دوطرفه، احتمال دستیابی به «پیروزی سریع» را که اسرائیل و آمریکا برنامهریزی کرده بودند، به شدّت کاهش داده است. اکنون ادامه جنگ بیشتر تابعی از ملاحظات داخلی نتانیاهو شده تا محاسبات استراتژیک واقعبینانه. به نظر وی، اسراییل با محدودیتهای راهبردی مواجه است که ادامه جنگ را مشکل میسازد. از نظر زمانی جنگ نمیتواند بیش از ۲-۳ ماه ادامه یابد (هزینههای اقتصادی/ انسانی غیرقابل تحمل) و از نظر عمق استراتژیک به علّت وسعت اندک جغرافیایی امکان ادامه جنگ طولانی برای اسراییل بدون کمک نظامی امریکا وجود ندارد. از این رو، معادله کنونی بیشتر به «بنبست کنترلشده» شباهت دارد تا یک پیروزی قاطع برای هر طرف. آمریکا و اسرائیل به دنبال ایران ضعیف اما قابل کنترل هستند، نه یک فروپاشی کامل که منجر به هرج و مرج یا انقلابی غیرقابل پیشبینی شود. حتّی در صورت تسلیم ایران، مخالفان بهرهای از این تغییر نخواهند برد، چون ساختارهای سرکوب دستنخورده باقی میمانند.
به نظر وی، سناریوی برنامهریزی شده اسراییل و امریکا به بن بست رسیده است. آنها با شروع حملات، انتظار آغاز قیام خودجوش مردمی علیه رژیم داشتند. در این میان انتظار بیشتری از گروهها و مردم کرد داشتند. ولی واقعیتهای میدانی خلاف این را نشان میداد. کردها و بلوچها با وجود تمایل به تغییر با تجربه جنبش «زن، زندگی، آزادی» دریافته بودند که بدون همراهی مرکز هرگونه اقدامی منجر به اشتباه جبران ناپذیری خواهد شد. از این رو، به غیر از بیانات نسنجیده رهبران گروهکهای کرد، مردم این مناطق نشان دادند که با وجود تمایل به تغییر رویه ها در قبال خود نمیخواهند پیشقراول هر حرکتی بر علیه نظام به خصوص به هنگامه جنگ با کشور دیگر شوند.
با توجه به آنچه که گفته شد، عباس ولی با توجه به دو سناریوی توافق و تغییر، فرصتها و چالشهای کردها را این چنین بیان میدارد. به نظر وی، در صورت تغییر سیسم کردها میتوانند با تشکیل دولت خودمختاری در مناطق کردنشین ایران (به قول وی روژآوات یا کردستان شرقی) به مهمترین بهره بردار این تغییر تبدیل شوند. در این صورت میتوانند مدلی همچون اقلیم شمال عراق در دوره پس از سقوط صدام را به وجود آورند.
ولی در صورت تغییر داخلی (کودتای نرم) بازنده اصلی خواهند بود. او هشدار میدهد که در صورت توافق رژیم ایران با آمریکا و اسرائیل یا پذیرش خواستههای آنها، اوّلین اقدام رژیم سرکوب مخالفان داخلی به بهانه «وحدت ملّی» خواهد بود: «این رژیم برای بازسازی حاکمیت خود به سرکوبی مردم خواهد پرداخت و از روشهایی مانند سرکوب، بازداشت و اعدام استفاده خواهد نمود. بنابراین، احزاب کرد باید نیروی نظامی مجهز، آموزشدیده و آماده داشته باشند. این مسئله حیاتی است».
وی بر ثبت و افشای جنایات از همین امروز و تشکیل شبکههای امنیتی زیرزمینی در این مرحله تأکید دارد.
با این حال وی معتقد است که میتوان این چالشها را به فرصت تبدیل نمود. راهبرد پیشنهادی عباس ولی برای کردها لزوم هوشیاری راهبردی برای جلوگیری از انزوای سیاسی است. وی در این خصوص بر آمادگی برای بدترین سناریو تأکید دارد. در این چارچوب الویت مطلق ضرورت برقراری وحدت کردی، عبور از اختلافات حزبی، اتحاد حول یک برنامه حداقلی، تمرکز بر حقوق دموکراتیک به جای ایدئولوژیهای متضاد، ایجاد رسانه مشترک برای ارتباط با جامعه جهانی و ایرانیانسرمایه گذاری روی قدرت متحد نظامی و هوشمندی در مدیریت تحولات منطقه ای است. در این مدل برنامه سیاسی غیرایدئولوژیک، مبتنی بر خودمختاری دموکراتیک، ساختار رسانه ای یکپارچه، چندزبانه و با تمرکز بر حقوق بشر و دیپلماسی میباشد. وی از نقش نیروهای نظامی متحد غافل نیست. به نظر وی، این نیروها ضامن امنیت کردها در سناریوی هرج و مرج و اهرم فشار برای مذاکره در صورت تغییرات تدریجی خواهند بود. لذا تشکیل ساختاری برای تشکیل فرماندهی مشترک از تمام احزاب کردی و آموزش نیروهای حرفهای با توانایی عملیات دفاعی لازم و ضروری است.
نهایتاً وی تأکید دارد که تجربه اعتراضات ۱۴۰۱ نشان داد که بدون سازماندهی پیشدستانه، حتّی خودجوشترین جنبشها نیز محکوم به شکست هستند. زمان عمل همین حالاست.