یازاکو، محسن هادی _ پاشینیان نماینده جناح معترض ارمنستان بود که با شعار صلح، رفع تحریم و نزدیکی به غرب توانست رای مردم را جلب کند. پتروسیان، رهبر این جناح سالها حصر خانگی کشید چون در پی حل مسئله قرهباغ و عادیسازی با ترکیه و آذربایجان بود تا ارمنستان از بن بست ژئوپلیتیک خارج شود.
آنها به خاطر اشغال قرهباغ از همه معادلات انتقال انرژی و کریدورهای ترانزیتی محروم مانده بودند در حالی که مسیر مناسب انتقال انرژی خزر به اروپا بودند. پاشینیان زمانی قدرت گرفت که اقتصاد کشور دیگر تحمل ادامه شرایط را نداشت و ایدئولوژی مردم را خسته کرده بود.
مهاجرت یکی از مهمترین مسایل امنیتی ملی ارمنستان بود، بحران انرژی داشتند و برق مدام قطع میشد! چیزی که اینجا ناترازی گفته میشود. تغییر این شرایط مستلزم پایان تخاصم با همسایگان و باز کردن دروازه های کشور به اقتصاد و سرمایههای جهانی بود؛ کاری که با وجود نیروهای متعصب اسلحه به دست، به نظر ناممکن میآمد.
پاشینیان دریافته بود کشور نیازمند پارادایم شیفت است، از ارمنستان بزرگ به ارمنستان! از سرزمین موعود ارامنه جهان، به کشوری برای شهروندانش! از پان ارمنیسم به ناسیونالیسم مدنی! از مرگ بر همسایه به معامله، به قرارداد، به اقتصاد و رقابت و مذاکره!
چنین تغییری مگر راحت است؟ بین مردمی که از کودکی ذهنشان قالب گرفته ملت استثنایی منطقهاند، سرنوشتشان تنهایی استراتژیک است! همواره مظلوم و قربانیاند! هنر نزد آنهاست و بس؛ گذشته باشکوهشان را مسلمانان بیفرهنگ مهاجم! خراب کردند و تفو بر تو ای چرخ گردون تفو…
به هرحال سیلی سخت فقر مردم را به سمت کسی سوق داد که میگفت بهتر است مصالحه کنیم و اقتصاد را بسازیم. گفتنش آسان بود ولی انجامش سخت! صلح با آذربایجان یعنی حل مسئله ۳۰سالهای که ریشهی داشت ۱۰۰ساله! یعنی دست کشیدن از زمینهایی که برای تصرفش خون ریخته بودند! قتل عام کرده بودند!
البته که ایده پاشینیان و رفقا پس دادن قرهباغ نبود. فکر میکردند میشود با پیشنهاد بیستوچند سال پیش، قرهباغ کوهستانی را نگه داشت و دیگر شهرهای اشغالی را پس داد. هم محبوب دیاسپورای ارمنی شد و هم منجی ملت فقیر خود! اما غافل از اینکه ایدهها زمان دارند و گاهی خیلی دیر میشود!
در مقابل از نظر ناسیونالیستهای رادیکال ارمنی، هر نوع مصالحه خیانت به مقدسات بود و اصلا چرا باید پای میز مذاکره رفت وقتی زمین دست ماست! این اختلاف کوچکی نبود و این گروهها که عمدتاً نظامی بودند، مقابل دولت ایستادند و یک بار کم مانده بود روی هم آتش بگشایند!
اختلاف نظامیان ناسیونالیست ارمنی و دولت اصلاحطلب به جایی نرسید تا اینکه شبی یک نظامی دیوانه خمپارهای سمت آذربایجان شلیک و پس از سالها آتش بس، جنگ بزرگ را شروع کرد! بر خلاف انتظار بسیاری از ناظران، اینبار آذربایجان دست بالا را داشت و سربازان فقیر ارمنی را درو کرد!
نتیجه جنگ آزادی اغلب شهرها بود و با یک وقفه نه چندان زیاد، شکست کامل ارتش ارمنستان و آزادی همه مناطق اشغالی.
حالا دیگر زمان صلح رسیده بود، همان چیزی که پاشینیان دنبالش بود ولی با یک تفاوت اساسی؛ این در واقع تسلیم در برابر اراده آذربایجان بود نه صلح از موضع برابر!
آنها زمانی که در موضع برتر بودند میتوانستند به صلح پیشنهادی دولتهای میانجی تن داده و آذربایجان را تسلیم اراده خود کنند، اما توهم قدرت ناشی از ایدئولوژی ارمنستان بزرگ، مانع شد و ملتی را در یک بن بست ژئوپلیتیک گرفتار کرد.
حالا پس از شکست سهمگین و تحقیر ارتش، راهی جز تسلیم نداشتند و این شانس یار مردم شده بود که پاشینیان شجاعت پذیرش این واقعیت را داشت و در میان همه کارشکنیهای کلیسای جنگطلب ارمنی، پروسه مصالحه را آغاز کرد.
سازش در واقع تنها راه نجات ارمنستان بود. این را هر قدر به عقب میانداختند، هزینه صلح برایشان بیشتر میشد. اما واقعیت این است که جامعه ارمنستان برای رسیدن به صلح نیازمند یک دوره گذار بود و آن را با یک جنگ خونین و پرهزینه طی کرد.
جنگ قرهباغ به مردم ارمنستان نشان داد آنقدر قوی نیستند که بتوانند زمین همسایه را با قلدری تصرف کنند؛ بهتر است ذهنشان را از داستانهای اساطیری رها کرده و در زمین واقعیت تصمیم بگیرند. سرنوشت آنها تنهایی استراتژیک نیست، بلکه انتخابشان این بود و میتواند دیگر چنین نباشد!
دیروز در ابوظبی سران دو کشور ارمنستان و آذربایجان، در ادامه روند صلح با هم نشستند و احتمالا حاصل آن باز شدن مسیر زنگزور باشد. امیدوارم برکت این مسیر صلح پایدار و از بین رفتن کینهها و آغاز دوستیها باشد.