یازاکو، مجتبی رزمی _ در اقلیم کمحوصلهی ما، آنکه صدایش بلندتر است زودتر متهم میشود. هندوانه، میوهی درشت و پرآب تابستان، بهخاطر صادرات بالا، به نماد نابخردی در سیاست آبی ایران بدل شده است. رسانهها از آن با عباراتی چون صادرات آب یاد میکنند و شبکههای اجتماعی، بار کامیونهای پر از هندوانه را طعمهی طعنهها و خشمهای اقلیمی کردهاند. اما در حاشیهی این غوغا، محصولی سنتی، ساکت و پر نفوذ، سالهاست که در سکوت، آب بیشتری از سرزمین میبلعد: خرما.
و اما اعداد چه میگویند؟ براساس برآوردهای رسمی، تولید هر کیلوگرم هندوانه بین ۲۵۰ تا ۴۵۰ لیتر آب نیاز دارد. در سال ۱۴۰۲، ۵۴۰ هزار تن هندوانه از ایران صادر شد که معادل حدودی ۲۴۳ میلیون مترمکعب آب مجازی است.
در مقابل، هر کیلوگرم خرما بهطور میانگین به سه هزار لیتر آب نیاز دارد. طبق آمار گمرک، در سال ۱۴۰۲ ایران حدود ۳۸۹ هزار تن خرما به ارزش ۳۴۵ میلیون دلار صادر کرد؛ اما این حجم از صادرات، معادل بیش از ۱.۳ میلیارد مترمکعب آب مجازی بوده است.
یعنی صادرات خرما بیش از پنج برابر هندوانه آب برده، اما تنها یکونیم برابر بیشتر ارزآوری داشته است. در منطق بازار جهانی، شاید این معادله قابل دفاع باشد. اما در منطق اقلیمی ایران، که با بحران فراگیر آب دستبهگریبان است، نوعی حماقت استراتژیک به شمار میرود.
و اما چرا هندوانه متهم است و خرما نه ؟ پاسخ را باید در ترکیب سنت، سیاست و تصویر عمومی جستوجو کرد. خرما، محصولیست تاریخی، بومی و حتی مقدس، با سابقهای هزارساله و نقشی پررنگ در مناسک مذهبی و هویت جنوب کشور. در مقابل، هندوانه میوهای فصلی، کمسودتر و از نظر بصری پرمصرف به نظر میرسد. بهعلاوه، خرما پشتوانه دارد، لابی دارد، مصونیت دارد.
در بسیاری از نخلستانهای جنوب کشور، از جهرم و بم تا ایرانشهر و میناب، آب زیرزمینی به شیوهی غرقآبی صرف خرما میشود، بدون هیچگونه بازچرخانی یا بهرهوری هدفمند. در حالی که بیش از ۷۰ درصد نیاز آبی خرما از منابع زیرزمینی تأمین میشود، هیچ برنامهی سراسری برای پایش، کنترل یا مهار آن وجود ندارد.
سرنوشت امروز دریاچه ارومیه، نمونهای آشکار از سیاستگذاری ناعادلانه و بیمنطق در حوزهی آب است. بزرگترین دریاچهی شور خاورمیانه، که زمانی مامن هزاران پرندهی مهاجر و حافظ تعادل اقلیمی شمالغرب ایران بود، امروز به شورهزاری بیجان بدل شده است. خشک شده است.
دلیل اصلی، نه صرفا خشکسالی، بلکه سوءمدیریت منابع آبی و عدم رعایت الگوی بهینهی کشت در حوضهی آبریز دریاچه است. طی سالهایی که پروژههای پرهزینهی انتقال آب از دریای عمان به مرکز کشور اجرا شد، حتی یک پروژهی احیا یا تأمین پایدار آب برای ارومیه در دستور کار نبود. آبی که امروز به اصفهان میرسد، برای کشاورزی مرکزمحور مصرف میشود، نه برای احیای زایندهرود، نه برای متعادلسازی الگوی ملی.
در این میان، کشاورز آذربایجانی متهم به بیمبالاتی در مصرف آب معرفی میشود، در حالی که کسی نمیپرسد: چه کسی این الگوی کشت را طراحی کرد؟
آیا منطقیست که در میناب و جیرفت توسعهی خرمای آببر آزاد باشد، اما در آذربایجان، کشاورزی با کمترین حمایت، تنها عامل خشکسالی معرفی شود؟ آیا این همان چیزی نیست که باید آن را تبعیض اقلیمی در سیاستگذاری کشاورزی نامید؟
در ایران امروز، هر تصمیم دربارهی کشاورزی، در حقیقت تصمیمیست چندوجهی، سیاسی، اقتصادی و زیستمحیطی. تداوم الگوی کشت بر مبنای سنت و نفوذ، فقر آبی را از نسل ما به نسلهای آینده صادر خواهد کرد. زمان آن رسیده که معیار تصمیمگیری، نه صداهای بلند و نه سرمایهی نمادین، بلکه تراز آب و منطق اقلیم باشد. هیچ محصولی نباید از حسابکشی زیست محیطی در حاشیهی مصونیت قرار گیرد.
بحران آب راه حل دارد اما با حذف هندوانه حل نمیشود، با حذف سوءتدبیر شاید.