یازاکو، مجتبی رزمی _ در روزگاری که قفقاز جنوبی به صحنهای پیچیده از رقابتهای ژئوپلیتیکی، منافع ملی و حساسیتهای قومی بدل شده، انتظار میرود همه نهادها و صداهای رسمی کشور، در امتداد سیاست عقلانی، بر حفظ آرامش، تقویت دیپلماسی منطقهای و دفع مخاطرات امنیتی از راه گفتوگو تاکید کنند. اما در همین بزنگاه، یادداشتی از داوود دشتبانی، مدیر روابط عمومی یکی از شرکتهای مهم زیرمجموعه دولت، با عنوان راز مماشات تهران با باکو منتشر شده که نهتنها همسو با سیاست رسمی کشور نیست، بلکه عملا به آتشافروزی هویتی و تخریب روابط تهرانـباکو دامن میزند.
در این یادداشت، با روایتی ستیزهجویانه به رابطه ایران و جمهوری آذربایجان نگریسته شده و با مقایسهای بیپایه با مسئله اوکراین، تلاش شده افکار عمومی برای یک تنشافزایی ناخواسته آماده شود. خطری که نویسنده از آن هشدار میدهد، نه توطئه غرب، بلکه رویای دیرین همفکران او برای پالایش هویتی و حذف صداهای متکثر از جغرافیای فرهنگی ایران است.
دشتبانی و جریان فکری همسو با او، سالهاست که در چارچوب گفتمانی شبهتاریخی، با قرائتی یکسویه از هویت ایرانی، نسبت به هرگونه همسایگی فرهنگی، مذهبی یا زبانی، نگاهی مشکوک، آمیخته با بیاعتمادی و تحقیر دارند. آنان با کلیدواژههایی چون تله غرب، اوکراینسازی و محور شر، سیاست خارجی را به ورطه سادهسازی، بدبینی و دشمنتراشی دائمی سوق میدهند، بدون آنکه هیچ مسئولیتی در قبال تبعات چنین رویکردی بر مناسبات منطقهای کشور بپذیرند.
داوود دشتبانی که از چهرههای شناختهشده جریان ایرانشهری است، سالهاست که با مواضعی تنشزا، یکسویه و آغشته به فوبیای قومی، نسبتهای فرهنگی و مذهبی میان ایران و جمهوری آذربایجان را تهدید میانگارد. در یکی از جلسات کلابهاوس، او آشکارا از خطر ریاستجمهوری یک ترک در ایران سخن گفته است، جملهای که در هر کشور دیگری، نه با نقد سیاسی، بلکه با پیگرد قانونی روبهرو میشد.
اکنون نیز در جایگاه مدیر اطلاعرسانی و بینالملل هلدینگ انرژی تأمین از زیرمجموعههای شرکت سرمایهگذاری تأمین اجتماعی شستا، یادداشتی منتشر کرده که نهتنها بر خلاف سیاست رسمی کشور است، بلکه تلویحا از برافروخته شدن جبههای جدید در شمالغرب استقبال میکند. چنین فردی، بهجای بازتاب سیاستهای رسمی، در مقام تحلیلگری خارج از دولت بر طبل تقابل و تضاد با یکی از همسایگان مهم ایران میکوبد. این دوگانگی رفتاری، در خوشبینانهترین حالت، نشانه فقدان انضباط رسانهای است و در واقعیت، پیمانکاری سیاسی خطرناک محسوب میشود.
افزون بر آن، دشتبانی که خود را تحلیلگر سیاست خارجی مینامد، هرگز دربارهی حملات بیوقفه اسرائیل به خاک ایران حتی یک جملهی محکومیت به زبان نیاورده است. در برابر ترور و خرابکاری هدفمند میلیشیای سازمان مجاهدین خلق، سکوت کرده، درباره جنایتهای گروههای مسلح پژاک و کومله که امنیت ملی را تهدید کردهاند، سکوت کرده، اما همواره در خط حمله به جمهوری آذربایجان و ترکهای ایران فعال بوده است. این جانبداری هدفمند، نمیتواند تصادفی باشد. او دقیقا همانجا زبان میگشاید که اتحاد داخلی باید حفظ شود، و همانجا سکوت میکند که دشمن خارجی ضربه میزند.
در نگاهی کلانتر، مسئله فقط دشتبانی نیست او صدای تئوریزهشده جریانی است که از درون، علاقهمند به بازگشت به دوران پهلوی است. او در نوشتهها و سخنرانیهایش نهتنها این علاقه را انکار نمیکند، بلکه از محکوم کردن صریح رضا پهلوی و حمایتهای او از پروژههایی همکاری ملی خودداری کرده. گویی پروژه ایرانشهری، در عمق خود، با دو نوستالژی تغذیه میشود: اولی آرزوی بازتولید نظم تختجمشیدی در ساختار حکومت، و دومی حسرت دوران پهلوی و تمرکزگرایی آن.
در یکی از ویدیوهای منتشرشده از نمایشگاه مطبوعات، دشتبانی با لحن توهینآمیز نسبت به دکتر مسعود پزشکیان سخن میگوید. فردی که بعدها از دل جامعه و برخاسته از بلوغ سیاسی مردم به جایگاه ریاست جمهوری ایران رسید.
در نهایت، پرسش این است: آیا سکوت در برابر چنین رفتارهایی، نشانه تساهل است یا غفلت؟ در روزگاری که کشور بیش از همیشه به صدای واحد، عقلانیت منطقهای و رواداری درونی نیاز دارد، فرصتطلبیهای ایدئولوژیک نمیتوانند با لفاظی امنیتی، خیانت به منافع ملی را بپوشانند. سیاست خارجی، نه میدان تسویهحسابهای فکری، که محل آزمون وفاداری به ایران است.