به گزارش واحد ترجمه پایگاه خبری یازاکو به نقل از دیلی صباح اگرچه آتشبس حاصل شده در ۲۴ ژوئن ۲۰۲۵، به درگیری شدید ۱۲ روزه بین اسرائیل و ایران پایان داد، اما پویایی ساختاری تنش منطقهای را تغییر نداد. برعکس، در هفتههای پس از آن، هر دو طرف با در نظر گرفتن چشمانداز یک رویارویی جدید، آمادگیهای نظامی و سیاسی خود را تغییر دادند. بیانیه ایال زمیر، رئیس ستاد کل اسرائیل، در ماه ژوئیه مبنی بر اینکه «جنگ با ایران تمام نشده است» نشان داد که تلآویو هنوز به اهداف استراتژیک خود نرسیده است. در همین حال، ظرفیت رو به رشد تولید موشک ایران، زیرساختهای رو به گسترش پرتاب سیار آن و تغییرات مشاهده شده در دکترین دفاعی آن نشان میدهد که در دور دوم درگیری احتمالی، تهران به عنوان یک بازیگر مقاومتر و پاسخگوتر ظاهر خواهد شد.
با این حال، علیرغم این شاخصها، احتمال وقوع جنگ دوم واقعاً چقدر است و هر طرف در این زمان چه هدفی را دنبال خواهد کرد، یا اینکه مایل به آزمایش چه آستانههایی هستند، هنوز مشخص نیست. در طول مرحله اول عملیات، انتخاب هدف اسرائیل به طرز چشمگیری گسترده بود، نه تنها پایگاههای نظامی یا سایتهای موشکی، بلکه زیرساختهای هستهای، مراکز فرماندهی استراتژیک و نهادهای نمادین رژیم نیز مورد اصابت قرار گرفتند. این موج حملات که با عملیات مخفی موساد هماهنگ شده بود، در درجه اول سیستمهای پدافند هوایی ایران، پرتابگرهای موشک بالستیک و کروز، تأسیسات غنیسازی اورانیوم، انبارهای نظامی و مراکز فرماندهی را هدف قرار داد.
این حملات همچنین با هدف وارد کردن ضربات مستقیم به رهبری ایران، متزلزل کردن مراکز تصمیمگیری ایران و تضعیف ظرفیت بازدارندگی استراتژیک آن انجام شد. با پیشرفت عملیات، مشخص شد که اسرائیل به جای موفقیت استراتژیک، به موفقیت تاکتیکی دست یافته است. بعداً مشخص شد که اسرائیل تلاش کرده بود تا هم رهبر عالی ایران، علی خامنهای، و هم رئیس جمهور مسعود پزشکیان را ترور کند، اما شکست خورد. به همین ترتیب، تلاشها برای شعلهور کردن شورشهای مسلحانه قومی نیز ناموفق بود
در داخل ایران، تمایل و عزم برای حرکت به سمت توانایی هستهای به طور محسوسی افزایش یافت، در حالی که مردم بیشتر دور نخبگان حاکم جمع شدند. دولت، با توسل به امنیت ملی، توانست به راحتی قوانین سختگیرانهای را تصویب کند، دهها هزار پناهنده را اخراج کند و اقدامات امنیتی داخلی گستردهای را اجرا کند. تحقیقات پس از جنگ ۱۲ روزه، هستههای متعدد مرتبط با اسرائیل را کشف کرد که از طریق آنها سازمانهای امنیتی ایران اطلاعات ارزشمندی در مورد روشهای عملیاتی، شبکههای تماس محلی و تکنیکهای خرابکاری مورد استفاده اطلاعات اسرائیل به دست آوردند. از قضا، روشهای اسرائیل در طول حمله، از طریق تجربه مستقیم، به ایران آموخت که چگونه مکانیسمهای دفاعی خود را تقویت کند.
توانایی ایران در حمله به خاک اسرائیل با موشکهایش، حس غالب شکست را در میان حامیانش در سراسر منطقه شکست. این روایت که ایران اسرائیل را منصرف کرده و آن را مجبور به آتشبس کرده است، در رسانههای داخلی و متحدانش مورد توجه قرار گرفت. اطلاعات منابع آزاد همچنین نشان میداد که ذخایر دفاع هوایی اسرائیل تا روز ششم جنگ به سطوح بحرانی رسیده بود. پس از آن، ایران با دقت بررسی کرد که کدام یک از موشکهایش به دقت و نفوذ در برابر سیستمهای اسرائیلی دست یافتهاند و تولید انبوه و تحرک آن دسته از انواع تأیید شده را در اولویت قرار داد و خطوط تولید خود را بر این اساس گسترش داد.
البته، هر عملیات نظامی شامل شکستها و اهداف محقق نشده است. با این حال، عوامل ذکر شده میتوانند آسیبپذیریهای استراتژیک غیرقابل انکاری ایجاد کنند. شکی نیست که اسرائیل شبکهها و گروههای ایرانی را به طور کامل مطالعه کرده است. با این حال، به نظر میرسد که هوش فرهنگی ایران و بافت جامعهشناختی جامعه آن را به شدت دست کم گرفته است. فرض اینکه مردم ایران به سرعت ظرف ۱۲ روز از حاکمان خود رویگردان میشوند و این امر باعث فروپاشی رژیم میشود، سوءتفاهم اساسی در مورد پویایی اجتماعی ایران را آشکار میکند.
برای مثال، گروههای مسلح قومی، از طریق حافظه تاریخی قیامهای گذشته خود که توسط اتحاد جماهیر شوروی حمایت میشدند، از هزینههای سنگین بسیج زودهنگام کاملاً آگاه بودند. آنها دوباره همین الگو را در سال ۱۹۷۹ تجربه کردند و آن درسها عمیقاً در حافظه جمعی حک شدهاند.
دوم اینکه، اگرچه ایرانیان اغلب از دولت خود انتقاد میکنند، اما عمیقاً به کشورشان وابسته هستند. در طول جنگ ۱۲ روزه، ترس از اینکه ایران ممکن است به هرج و مرج سوریه یا لیبی دچار شود، بخش زیادی از مردم را به حمایت از دولت سوق داد. در این راستا، به نظر میرسد که تصمیمگیرندگان اسرائیلی یا به ارزیابیهای ناقصی تکیه کردند که این احساس را نادیده میگرفت یا با عجله، آن را نادیده گرفتند. در جریان اعتراضات مهسا امینی، هم سرویسهای اطلاعاتی اسرائیل و هم غرب درسهای ارزشمندی در مورد مقاومت مردم ایران آموختند، درسهایی که دستگاه امنیتی خود ایران آنها را درونی کرده و بر اساس آنها عمل کرد.
چالشهای پیش روی اسرائیل
چشمانداز دور دوم درگیری به هیچ وجه دور از ذهن نیست. از دیدگاه اسرائیل، حتی اگر به نظر برسد که ایران به دنبال کاهش تنش دیپلماتیک است، در شرایط فعلی، افزایش تولید موشک، تقویت شبکه دفاع هوایی و سازماندهی مجدد خطوط نیابتی منطقهای، آن را به تهدیدی بسیار بزرگتر در میانمدت و بلندمدت تبدیل کرده است. تا زمانی که هسته ایدئولوژیکی که انقلاب اسلامی را به وجود آورد، دست نخورده باقی بماند، برچیدن کامل معماری نیابتی ایران در سراسر منطقه، حداقل در سطح ایدئولوژیک، غیرممکن است. اگرچه ممکن است ظرفیت هستهای ایران به طور موقت کاهش یافته باشد، اما پتانسیل بازسازی آن همچنان دست نخورده باقی مانده و قابلیتهای موشکی آن تا حد زیادی حفظ شده است. در مجموع، این عوامل نشان میدهد که اسرائیل در دستیابی به اکثر اهداف استراتژیکی که تحت عملیات شیر خیزان اعلام کرده بود، شکست خورده است. در نتیجه، احتمال حمله مجدد اسرائیل، چه از نظر منطق نظامی و چه از نظر ضرورت استراتژیک، به هیچ وجه قابل اغماض نیست.
با این حال، اسرائیل اکنون با چالشهای بزرگی روبرو است. عنصر غافلگیری – که برای یک کشور کوچک که به دشمنی بسیار بزرگتر حمله میکند بسیار حیاتی است – از بین رفته است. ایرانیها که اکنون تقریباً انتظار دور دوم را دارند، از ماه ژوئن هر لحظه را به آمادهسازی اختصاص دادهاند. این درگیری و اضطراب وجودی ناشی از آن، رقابتهای مزمن و شکافهای بوروکراتیک درون جامعه اطلاعاتی ایران را نیز موقتاً به حالت تعلیق درآورده و این دستگاه را هماهنگتر و از نظر عملیاتی آمادهتر کرده است.
پیچیدگی بیشتر برای اسرائیل، از دست دادن شدید اعتبار بینالمللی آن به دلیل ویرانی طولانی مدت در غزه است. بمباران چند ماهه، تلفات بالای غیرنظامیان و فاجعه انسانی، مشروعیت اسرائیل را حتی در میان ناظران بیطرف عمیقاً تضعیف کرده است. درک جهانی از اسرائیل به عنوان یک متجاوز و بازیگر بیثباتکننده، سختتر شده است و توجیه یک جنگ جدید علیه ایران را از نظر دیپلماتیک به طور فزایندهای دشوار میکند. در حالی که رهبری اسرائیل همچنان بر نتایج نظامی کوتاهمدت متمرکز است، فرسایش حمایت بینالمللی و انتقاد فزاینده در خود ایالات متحده، هزینههای سیاسی یک رویارویی دوم را به سطوح بیسابقهای رسانده است
در همین حال، ایران از توانایی خود برای حمله به خاک اسرائیل و آزمایش بازدارندگی خود در زمان واقعی، اعتماد به نفس پیدا کرده است. در داخل ایران، دیدگاه غالب این است که اعلام آتشبس یکجانبه واشنگتن در درجه اول برای محافظت از اسرائیل بوده است. این تصور که اسرائیل نمیتواند یک جنگ طولانی را تحمل کند، جناحهایی را در داخل تهران جسور کرده است که از دکترین عدم آتشبس در دور بعدی حمایت میکنند – دکترینی که از ادامه بیچون و چرای حملات، صرف نظر از تمایز غیرنظامی یا نظامی، حمایت میکند.
از نظر استراتژیک، این نشان دهنده یک تغییر اساسی است: ایران مانند بسیاری از کشورهای خاورمیانه، قفقاز و بالکان، تحمل بالایی در برابر درد دارد. باور غالب این است که از دست دادن چند صد هزار نفر در ایران، همان تأثیر استراتژیک از دست دادن دهها هزار نفر در اسرائیل را نخواهد داشت. چنین محاسبه نامتقارنی نشان میدهد که جامعه اسرائیل با شوک داخلی بسیار بیشتری روبرو خواهد شد، به خصوص که ایده مقدس اسرائیل به عنوان “سرزمین امن برای یهودیان جهان” در طول دو سال گذشته از بین رفته و باعث مهاجرت معکوس شده است. در این زمینه، شعار “بدون آتش بس” در بین نخبگان سیاسی و نظامی ایران قوت گرفته است و نشان دهنده پایان دوره به اصطلاح “صبر استراتژیک” است.
تنها عاملی که میتواند این معادله را تغییر دهد، مداخله نظامی جامع به رهبری ایالات متحده با حمایت ائتلاف خواهد بود. با این حال، چنین سناریویی با مقاومت قدرتهای منطقهای، به ویژه ترکیه، روبرو خواهد شد، زیرا امنیت و ثبات گستردهتر خاورمیانه را به شدت به خطر میاندازد. برعکس، اگر ایران تمام زیرساختهای حیاتی خود را از دست بدهد، شبکه انرژی و شبکههای ارتباطی آن کاملاً فلج شود، هنوز مشخص نیست که قبل از کاهش تنشها، تا چه حد حاضر به پیشروی خواهد بود.
در نتیجه، در دور دوم احتمالی، اهداف اولیه اسرائیل احتمالاً شامل پرتابگرهای موشک سیار و کل ظرفیت موشکی ایران خواهد بود. برای ایجاد بحران سیاسی، ممکن است به دنبال حمله به مراکز رهبری نیز باشد. در سناریویی شبیه عراق بین سالهای ۱۹۹۱ تا ۲۰۰۳ – که در آن ساختار دولت پابرجا ماند اما کشور در اختلال مزمن فرو رفت – اسرائیل میتواند زیرساختهای حیاتی را هدف قرار دهد، از جمله شبکه برق. با این حال، نظم بینالمللی امروز دیگر نظم دهه ۱۹۹۰ نیست. سناریویی که در آن ایران کاملاً منزوی و به سمت فروپاشی مطلق سوق داده شود، غیرواقعی است.
ایران مطمئناً راههایی برای بازسازی یا حداقل بازگرداندن سیستمهای ضروری به سطح عملیاتی پیدا خواهد کرد. با توجه به توانایی نشان داده شده تهران در تلافی شدید، اسرائیل باید این خطر را در نظر بگیرد که چنین تهاجمی میتواند نه به یک پیروزی مؤثر، بلکه به یک پیروزی پرهزینه ختم شود.