به گزارش واحد ترجمه پایگاه خبری یاز اکو به نقل از آذرنیوز، سالهاست که کوچاریان فضایی از بیاعتمادی، انتقامطلبی و انکار تاریخی ایجاد کرده است. سخنان اخیر او نیز همان الگوی همیشگی را تکرار میکند: دولت فعلی را خائن معرفی میکند، دشمنان خارجی را همهجا حاضر نشان میدهد و ادعا میکند که صلح تهدیدی وجودی برای دولت ارمنستان است. اما این روایت در همان لحظهای فرو میریزد که عملکرد او بررسی شود. اگر کسی امکان عادیسازی روابط و ثبات منطقهای را نابود کرده باشد، خودِ کوچاریان و جریان سیاسیای است که او نمایندگی میکند.
برای درک لفاظیهای کوچاریان باید دهههایی را به یاد آورد که او و متحدانش بر سیاست ارمنستان مسلط بودند. در آن سالها به جای پذیرش واقعیت، آنها یک ایدئولوژی ملی کامل بر اساس دروغهایی دربارهٔ اشغال سرزمینهای جمهوری آذربایجان بنا کردند. به جای تشویق به سازش، موضعی حداکثری را تثبیت کردند که ارمنستان را از نظر دیپلماتیک منزوی و از نظر استراتژیک در گوشهای گرفتار کرد. این یک تصادف نبود؛ یک سیاست بود.
افسانهٔ «آرتساخ مستقل» یا توهمی که میگفت ارمنستان میتواند تا ابد سرزمینهایی را که از نظر بینالمللی متعلق به آذربایجان شناخته میشود در اختیار داشته باشد، به ستون فقرات سیاست دوران کوچاریان تبدیل شد. جامعهٔ ارمنستان اینگونه القا شد که اشغال پایدار است و زمان به سود ارمنستان عمل میکند. اما همانطور که گفته میشود، دروغ پاهای کوتاهی دارد. تنها مدت کوتاهی میتواند بدود تا سرانجام حقیقت به آن برسد.
قرهباغ هرگز به عنوان بخشی از ارمنستان شناخته نشد و در دوران کوچاریان و سرژ سرکیسیان بود که ارمنستان آخرین فرصتهای واقعبینانه برای یک راهحل مذاکرهشده را از دست داد. به جای آمادهسازی مردم برای صلح، آنان را برای یک درگیری همیشگی آماده کردند، در حالی که به خوبی میدانستند ارمنستان توان اقتصادی، جمعیتی و نظامی لازم برای این مسیر را ندارد.
کوچاریان امروز بهخوبی میداند که نفوذ سیاسیاش رو به افول است. او که فاقد حمایت عمومی، ناتوان از بسیج اکثریت و ناکام در برابر داوری تاریخ است. اکنون به تنها نهادی متوسل شده که هنوز برای بخشهایی از جامعهٔ ارمنی بار احساسی دارد: کلیسا. این یک مخفیگاه استراتژیک است؛ سپری که پشت آن «باند قرهباغ» تلاش میکند خود را از بیارتباطشدن سیاسی نجات دهد.
اما باید بین کلیسا به عنوان یک نهاد مذهبی و بازیگرانی که آن را ابزاری سیاسی میکنند، تفاوت قائل شد. کلیسای حواری ارمنی مدتهاست نماد هویت ملی بوده، اما معرفی آن بهعنوان مخالف اصلی پاشینیان یک تحریف عمدی است. مخالف واقعی همان حلقهٔ کوچاریان است که فعالانه تلاش میکند نفرت قومی را دوباره شعلهور کند و صلح منطقهای را بیثبات کند.
آنها دین را نه از سر ایمان، بلکه از سر فرصتطلبی به کار میگیرند؛ زیرا میدانند کلیسا میتواند احساسات گروههایی از مردم سرخورده را تحریک کند. وقتی نخبگان پیشین نتوانند از طریق سیاست اعتمادسازی کنند، به اسطورهسازی، نوستالژی و نمادهای مقدس متوسل میشوند.
ناامیدی کوچاریان از این هم ناشی میشود که پاشینیان کاری را کرده که هیچیک از پیشینیانش جرئت آن را نداشتند: پذیرش حقیقت. او آشکارا اعلام کرد که ارمنستان باید روایت نادرست خود دربارهٔ قرهباغ را کنار بگذارد، مرزهای بینالمللی را بپذیرد، قانون اساسیای را تغییر دهد که اصلیترین مانع صلح در قفقاز جنوبی است، و سرانجام با همسایگانش صلح کند؛ نه از سر ضعف، بلکه چون این تنها مسیر ممکن برای بقای کشور است.
اگر کوچاریان یا سرکیسیان این حقایق را زمانی پذیرفته بودند که قرهباغ هنوز تحت کنترل ارمنستان بود، امروز ارمنستان در موقعیت بسیار بهتری قرار داشت. آنان میتوانستند از موضعی قویتر مذاکره کنند، از جنگی ویرانگر جلوگیری کنند و ترتیبی بلندمدت و واقعبینانه را تضمین کنند که عزت را حفظ میکرد بیآنکه به اشغال غیرقانونی بچسبد.
اما آنان دروغ را عمیقتر کردند و مردم را قانع کردند که پذیرش واقعیت، خیانت است. اکنون پاشینیان این چرخه را شکسته و کوچاریان خشمگین است؛ چون پذیرش حقیقت، میراث سیاسی او را فرو میریزد.
امروز ارمنستان با یک انتخاب سرنوشتساز روبهرو است: پذیرش حقیقت تلخ یا ادامهٔ تعقیب توهماتی که به فاجعه انجامید. تلاش پاشینیان برای نوشتن یک روایت ملی حقیقی، مبتنی بر واقعیت و نه افسانهپردازی ملیگرایانه، خیانت نیست؛ یک اقدام نجاتبخش است.
کوچاریان نمایندهٔ سیاست انکار و ویرانی است. اتهامات پیدرپی او، از «عامل» خواندن پاشینیان تا «نادان» نامیدن او، نه از سر دلسوزی برای دولت، بلکه تلاشی است برای حفظ بقایای اسطورههای سیاسی که «باند قرهباغ» را دههها در قدرت نگه داشت.
ارمنستان نمیتواند دوباره آن مسیر را طی کند. منطقه بهطور برگشتناپذیری تغییر کرده است. قفقاز جنوبی به سمت نظمهای اقتصادی و سیاسی جدید در حرکت است و ارمنستان باید خود را سازگار کند تا بهعنوان کشوری پایدار باقی بماند.
باید درک کرد که انتقامطلبی نظامی، شکست ۲۰۲۰ را رقم زد. این انتقامطلبی بود که دههها ارمنستان را منزوی کرد. و اکنون همین انتقامطلبی تهدید میکند که انسجام شکنندهٔ داخلی کشور را از هم بپاشد، در زمانی که ارمنستان بیش از هر زمان دیگر به آرامش، عملگرایی و اصلاحات نیاز دارد.
لفاظیهای کوچاریان تنها تحریکآمیز نیست، بلکه بسیار خطرناکتر است. هر بار که او از خیانت سخن میگوید یا به توطئههای داخلی اشاره میکند، رادیکالترین عناصر جامعهٔ ارمنستان را تغذیه میکند. او آشتی را به تأخیر میاندازد، روند عادیسازی را تضعیف میکند و خصومت را نهتنها در داخل ارمنستان، بلکه در سراسر منطقه شعلهور میکند.
کارشناسان و تحلیلگرانی که هنوز دچار تردیدند ممکن است بپرسند آذربایجان چرا باید به سیاست داخلی ارمنستان اهمیت دهد؟ آیا پاشینیان واقعاً برای باکو گزینهای مناسب است؟ پاسخ این است: بیش از سی سال دشمنی و یک جنگ خونین، هیچ سود سیاسی یا اقتصادی برای هیچیک از طرفین نداشت. برعکس، ارمنستان از سایر کشورهای قفقاز جنوبی در توسعه عقب افتاد. از دید یک روزنامهنگار مسئله نه شخص پاشینیان، بلکه واقعیتی است که ارمنستان در آن گرفتار شده؛ واقعیتی که حاصل دههها محاسبهٔ غلط است.
وقتی پاشینیان نخستوزیر شد، او هم کوشید مسیر پیشینیانش را ادامه دهد. تصاویر رقصیدن او در شوشا نمادی از تقلید او از خط ملیگرایانهٔ قدیمی بود. اما او چه از نظر سیاسی و چه بهمعنای واقعی زمین خورد و نتوانست در آن مسیر پیش برود. حتی زمانی که تلاش کرد جادهای به جبرائیل بسازد، آن سیاست فروپاشید. و تنها پس از آن بود که حقیقت را دریافت: او در مسیری بنبست حرکت میکرد.
پذیرش حقیقت تلخ است و بسیاری آن را ضعف میپندارند. همیشه آسان است از بیرون میدان نبرد نقش قهرمان را بازی کرد. اما اگر کوچاریان خود را در وضعیت مشابهی میدید، بعید بود که امروز ارمنستان پابرجا مانده باشد. آنچه از دولت ارمنستان باقی مانده، تا حد زیادی به این دلیل است که پاشینیان جرئت کرد واقعیت را بپذیرد، نه اینکه به اسطورهای از کار افتاده بچسبد.
ارمنستان نمیتوانست برای همیشه روایت ساختگی خود را تبلیغ کند. این روایت باید به زبالهدان تاریخ سپرده میشد. پاشینیان اکنون تلاش میکند فصلی حقیقتمحور برای ارمنستان بنویسد؛ فصلی که شاید به این کشور اجازه دهد پایدار بماند و از ورطه انتقامجویانهٔ خودش ساخته، بیرون بیاید.
اگر ارمنستان میخواهد از این لحظهٔ تاریخی عبور کند، باید انتقامطلبی را کاملاً کنار بگذارد. باید فرهنگ سیاسی انکار، فریب و توطئهپردازی – که کوچاریان نماد آن است – را رد کند. و باید به پاشینیان یا هر رهبر آیندهای که به واقعیت متعهد باشد اجازه دهد روایت ملی ارمنستان را بر پایهٔ حقیقت بازسازی کند.
ارمنستان میتواند یا صلح و ثبات و آینده داشته باشد، یا توهمات کوچاریان را. هر دو را نمیتواند با هم داشته باشد.
