یاز اکو؛ امیر چهره گشا –
مردان تو سرسختند و یکرنگ
با خون خود شویند از دامن خود ننگ
زحمتکش صلحند و هم دشمنکش جنگ
از نهضت تو ملتی بیدار گردید
مدیون مردان تو شد ایران آزاد
«مفتون امینی»
وقوع انقلاب مشروطه یکی از مهمترین رخدادهای تاریخ معاصر ایران بشمار میرود و شناخت کامل این انقلاب میتواند تأثیر بسیاری در زندگی و هدف جامعۀ کنونی ما داشته باشد. وقتی ندای مشروطهخواهی از تهران به گوش رسید، آذربایجانیها بیدرنگ به هواخواهی و طرفداری از آن برخاستند و قیام دلاورانۀ تبریز، علیرغم بنبستی که بنظر میرسید بدان منتهی شود، بیتردید وضعیت را نجات داد. بالاخره پس از کش و قوسهای زیاد، انقلاب مشروطه که خواست اکثر مردم ایران بود، به ثمر نشست اما نباید از نقش دو کشور انگلستان و شوروی در این جنبش غافل شد. انگلستان که دستش از دربار ایران بریده شده بود به حمایت از مشروطهخواهان برخاست تا از این طریق بتواند در مجلس نفوذ کرده و به منافع خود در ایران دست یابد. از طرفی انگلیسیها میدانستند که با وجود مردمان روشنفکر و آگاه هرگز به اهداف خود نمیرسند، با همراهی روسها بعد از واقعۀ به توپ بستن مجلس اول این امکان برای هر دو کشور استعماری فراهم گشت که بتوانند بسیاری از سران و مجاهدان مشروطه را شناسایی کرده و در پی فرصت مناسب آنها را از سر راه خود بردارند که البته بعدها بواسطۀ همین کارشان، موفق شدند انقلاب مشروطه را از مسیر اصلیاش منحرف کرده و راه را برای حکومت مستبدان هموار کنند. با این حال انقلاب مشروطه فصل جدیدی در تاریخ پرافتخار کشورمان گشود و نشان داد هنوز هم خاک ایران زمین از وجود چهرههای تابناک و سرافراز و پیکارجو، تهی نیست و در این دیار باز هم آزادمردانی هستند که بخاطر آزادی و رهایی از چنگ استبداد و حکومت مطلقه تا پای جان میایستند و در این راه شربت شهادت مینوشند.
آری مشروطیت حادثهای بود تا مردم ایران، ظرفیت قرنها پنهان ماندۀ اجتماعی خود را کشف کنند و انسانی که سرش را میانداخت به پایین و به کسب و کار خود ادامه میداد، فهمید که در نهاد او چیزی به عنوان «ظرفیت اجتماعی» وجود دارد. مشروطیت به فردی که در طول قرون، آگاهی درستی به چگونگی از بین بردن معضلات اجتماعی حیات خود نداشت، آموخت که دست روی قلب خود بگذارد و بداند که چیزی اجتماعی در آن میتپد و چیزی اجتماعی از مرکز قلب به سوی تمام بدن، درون خود و گلبولهای خون جریان دارد و از فرق سر تا نوک پا را از حرات وصفناپذیری سرشار میکند. این حرارت از فردی عادی، «ستارخان» میسازد چرا که وی، از چیزی اجتماعی که از دینامیسم تاریخی برخوردار است در وجود خود پیدا میکند و برای پر کردن آن ظرفیت خود پیدا میکند و برای پر کردن آن ظرفیت اجتماعی، تفنگ دینامیسم در دست میگیرد.
شجاعتها و بیباکیهایی که در آذربایجان در راه به ثمر رساندن انقلاب مشروطه و حفظ آن به خرج داده شد آنچنان گسترده و در عین حال شورانگیز و ماندگار است که در این چند سطر حتی نمیتوان آنها را بصورت تیتروار برشمرد ولی باید اذعان داشت به این که انقلاب مشروطه همۀ ثمرات نیک و آزادمآبانه و قانونمند و ترقیخواهانهاش را وامدار آذربایجان و آذربایجانی است و بس. با اقدامات و دسیسههای دولتین انگلیس و روس، رهبران مجاهدان خاصه سردار و سالار ملی در میان دریایی از تحریکها و بدخواهیها و کینهتوزیهای شخصی شناور بودند. در تبریز مخبرالسلطنه که مناسبترین آلت اجرای این توطئه بود با دسیسههای روزافزون روزگار را بر آنها تلخ کرده و با دست دو کنسولگری بر آنها فشار میآورد. مرکزنشینان نیز به عناوین گوناگون از آنها میخواستند که هر چه زودتر راهی تهران شوند. راهی تهران شدند و طبیعت یک رنگشان گنجایش دو رنگیهای سیاسی این شهر را نتوانست بر دوش بکشد. نیمۀ مرداد ۱۲۸۹ ه.ش فاجعۀ پارک اتابک رخ داد و آنچه نباید میشد، شد. گلولهای آتشین در آستانۀ سالگرد مشروطه به عنوان پاداش ملوکانه به ستارخان داده شد، زانوی سردار درهم شکست و وی را تا پایان زندگی که چندان طولانی نشد، علیل و خانهنشین کرد. خانۀ محقری برایش تدارک دیده شد و وی با حال بیماری به آنجا برده شد و اینک که دیگر دستش از هر کاری کوتاه شده بود جز معدودی دوستان نزدیک که پیوسته از شمار آنها کاسته میشد کسی به دیدن او نمیرفت. اما عاقبت سردار ملی، کسی که روزی دلهای مردم سراسر ایران با شنیدن نام مبارکش میتپید در ۲۵ آبان ماه ۱۲۹۳ ه.ش زندگی حماسی و پر درد و رنجش را در کنج خانهای محقر به پایان رسانید و در شهر ری در جوار حضرت عبدالعظیم رخ در نقاب خاک کشید. این است رسم روزگار. سردار و سالار ملی قبل از مخبرالسلطنهها به دیار باقی شتافتند و اکنون هیچ یک از اینان در بینمان نیستند آنچه از آنان باقی مانده است افتخاری است در یک سو و بدنامی و ننگی است در سوی دیگر…
منبع: برگرفته شده از: امیر چهرهگشا (۱۳۹۱)، پیشگامان تاریخ و فرهنگ آذربایجان، تهران: انتشارات تکدرخت، جلد۱، صص۱۵۲-۱۷۱٫