یاز اکو؛ محمد فرج پور باسمنجی_ وی در دو رشته ادبیات انگلیسی و فارسی از دانشسری عالی وقت و دانشگاه تهران دانش اموخته شده و با کمک زنده یاد جعفر شعار تبریزی تحقیقات گسترده ای در اثار و افکار و احوال بزرگترین شاعر سبک هندی یعنی صائب تبریزی داشته که در مجلدات جداگانه و با عناوین
•گوهر های راز از دریای اندیشه صائب تبریز
•اشعار برگزیده صائب با توضیحات لازم
•تحقیق ادبی راجع به صائب
•پیرامون اوضاع و احوال بوجود آمدن سبک هندی ، آثار گران سنگی را از خود به یادگار گذاشته که همهی این عناوین دربارهی صائب به زیور طبع اراسته شده و بارها تجدید چاپ گردیده است و اکثر محققان ادبی معتقدند این اثار وزین و مستند غبار از چهره ماندگار صائب تبریزی زدوده است. وی علاوه این تتبعات و تحقیقات ادبی ،بزرگترین رمان تاریخی ایران را در ۱۰ جلد با عنوان «اشیانه عقاب» تألیف و منتشر ساخته است.ارادت و علاقه استاد موتمن به صائب به حدی بود که کتابخانه بزرگ خود را به مجموعه صائب در اصفهان بخشید.
نویسندهی این سطور در مطالعه اخیر کتاب ۸ مقاله در تاریخ و ادب معاصر ایران اثر دکتر محمد علی همایون کاتوزیان استاد جامعه شناسی دانشگاه منچستر انگلستان به مقالهی جالب «ادم و معلم در زین العابدین موتمن» رسیدم و از بای بسمالله تا تای تمت آن را با اشتیاق خواندم که موتمن در دبیرستان البرز دهها سال تدریس کرده و بقول کاتوزیان،موتمن درسش را درست می داد،منظم و مرتب و بدون اتلاف وقت در کلاس حاضر و اماده می شد و عاشقانه با مطالعات روز افزون، خدمت دانش اموزان بوده و در هر سال حدود ۱۵۰ انشاء با موضوعات مختلف در کلاسهای ادبی تکلیف و نوشته و مو به مو خوانده میشد و استاد توضیحات لازم را ارائه میکرد.
شادروان موتمن مردی خوش طبع و بذله گو نیز بود.
از جمله یکی از دانش اموزان اسب فصاحت در میدان وقاحت جهانیدو بر یکی از بزرگان دولت دوانید که《بلی فلان کس داده کنار اتاقش یک حمام فرنگی لوکس درست کنندتا وقتی که خوب از خدمت به ملت خسته شد در آن روی سکرترش شیرجه برود》
موتمن همینجا او را متوقف کرد و گفت برود سرجایش بنشیند و به دنبال آن تقریبا زیر لب گفت《من که نمیتوانم بگذارم تو با سر من سلمانی یاد بگیری》
با این وصف این معلم خود ساخته در تاریخ ادبیات ایران رسم و نشان های بزرگی به یادگار گذاشت که انجمن اثار و مفاخر فرهنگی ایران زندگی نامه و خدمات علمی و فرهنگی ان عزیز ترک تبار سفرکرده را منتشر ساخت.
نویسندهی این سطور برای اطلاع بیشتر خوانندگان گرامی و ادب دوستان گرامی زندگی نامه استاد زین العابدین موتمن را با استفاده از مرکز تحقیقات سالاران وطن در ذیل میآورد؛استاد زین العابدین خان مؤتمن فرزند داودخان متخلص به موتمن، سه شنبه ۱۳ خرداد خورشیدی۱۲۹۳ در تهران متولدشد.وی نواده میرزا زین العابدین خان موتمن الاطباء پزشک نامدار دربار ناصرالدین شاه میباشد. فتحعلى خان صبا ملک الشعراى فتحعلى شاه قاجار و برادرزاده اش میرزااحمدخان صبور و نواده اش محمودخان ملک الشعرا از دنبلی های کاشان اجداد پدرى و مادرى وی هستند.موتمن استاد ادبیات، ایرانشناس بزرگ و اولین کسى است که در ایران رمان تاریخى نوشته و همینطور اولین منتقد شعر فارسی میباشد.
زین العابدین خان درباره اصل و نسب خانوادهاش میگوید: «خانواده ما اصالتا” اهل آذربایجان و منتسب به قبیله «دنبلیها» هستند که هنوز بازماندههای این قبیله در خوی وجود دارند. نسبت این خاندان، در نهایت به یحیی برمکی و ساسانیان میرسد. در زمان شاه عباس دوم در زمان فتح قندهار، هر یک از قبایل به قدر تواناییاش به این لشکر کشی کمک میکرد چرا که ارتش به معنای امروزی و در شکل منظمش وجود نداشت فی الجمله عدهای از دنبلیها نیز در این جنگ شرکت داشتند. دو برادر، رئیس این خاندان بودند. یکی از آنها به دلیل کشته شدن جوانان بسیاری از خاندان دنبلیها، دیگر قادر نبودند نزد برادر بزرگش به خوی برگردد. لاجرم به کاشان منتقل شد و به پاس خدماتش ضرابخانه کاشان را در اختیارش نهادند و از آن زمان به ضرابی معروف شدند. این خانواده تا زمان تشکیل دولت قاجاریه، در کاشان بودند. فی الواقع دودمان من در کاشان، مداح و خدمتگزار سلسله زندیه بودهاند و آقا فتحعلی صبا مداح لطفعلی خان زنده بوده است. ضمنا باید متذکر شوم که جد بزرگ من، فتحعلی خان بود. وقتی آغا محمد خان قاجار سلسله زندیه را منقرض کرد به تبع آن جد پدریام، محمدعلی خان، را به طرز شقاوت بار به قتل رساند و جد مادریام از قضای روزگار بعدها به مقام «ملک الشعرایی» دربار فتحعلی شاه رسید و از آن به بعد دودمان ما که در کاشان زندگی میکردند به تهران منتقل و متوطن شدند.پسر آن محمدعلی خان، میرزا احمد صبور جد مستقیم من است که ما در خانواده او را میرزا احمد شهید میگوییم چون در جنگهای ایران و روس به شهادت رسید و این میرزا احمد صبور همان کسی است که ملک الشعرای بهار، خود را از اعقاب او میدانست…»
موتمن در سال ۱۳۱۵ از کالج آمریکایى تهران (البرز ) به اخذ دیپلم نایل آمد وبیش ازنیم قرن را در همان دبیرستان به معلمى گذراند. ضمن تدریس از دانشکده ادبیات و دانشسراى عالى به اخذ درجه لیسانس زبان و ادب فارسى و انگلیسى و درجه BA از دوره عالى کالج آمریکایى توفیق یافت.از سال ۱۳۰۹ که شانزده سالى بیش نداشت نوشتن رمان تاریخى «آشیانه عقاب» را آغاز کرد. این رمان از مهمترین رمان هاى تاریخى و اولین رمان تاریخی ایران محسوب مى شود که ده ها نقد و بررسى به فارسى و دیگر زبان ها درباره اش نوشته اند وچاپ بیست و نهم آن نیز در تهران منتشر شد.مؤتمن از نخستین استادان ادبیات فارسى است که درباره صائب تبریزى، زندگى، روزگار، شعر و تاریخچه و ویژگى هاى سبک هندى بر مبناى آثار بازمانده صائب تحقیق کرده و نتیجه پژوهش خود را در سال ۱۳۲۰ براى نخستین بار منتشر کرد و سرانجام حاصل مجموعه تحقیقاتش را درباره صائب در کتاب جامعى در سال ۱۳۶۴ تحت عنوان «گهرهاى راز از دریاى اندیشه صائب» منتشر ساخت. کتاب بعدى مؤتمن «شعر و ادب فارسى» بود که تحقیقى انتقادى درباره اغراض شعر فارسى است. این کتاب در سال انتشارش برنده جایزه بهترین کتاب شناخته شد.در سال ۱۳۳۳ برگزیده اى از شعرهاى صائب را با عنوان «گلچین صائب» شامل ۲۴۴۵ بیت و ۱۸۵ موضوع به خط نستعلیق استاد کاوه منتشر کرد. در ۱۳۳۹ کتاب «تحول شعر فارسى» را که دنباله و جلد دوم «شعر و ادب فارسى» است عرضه کرد که این کتاب هم از طرف انجمن کتاب، بهترین کتاب سال اعلام شد.وی در سال ۱۳۴۵خورشیدی نخستین اثر منظوم خود را با نام «برگی از چند دفتر زندگی» با خطی خوش و چاپی زیبا در تیراژی کم و محدود منتشر ساخت. وی هنچنین آثاری چون: «محبت فراری»، «بهار خونین»، «رهاورد فارس»، «حس آخر»، «نوبهاری حس»، «نای گمشده»، «بخت بد»، «مهر از تو بر نگیرم» را نیز از خود به یادگار گذاشته است.
جنبه دیگر زندگى فرهنگى مؤتمن فعالیت روزنامه نگارى او است. از جوانى با روزنامه شفق سرخ همکارى مى کرد و با نام هاى مستعار «ز م.» و «حاج لک لک» مطالبى منتشر مى کرد. همچنین با نشریه «توفیق» و «جوانان ایران» که مدتى سردبیر دومى نیز بوده فعالیت قلمى داشت.سال هاى طولانى و متوالى تدریس از مؤتمن استادى آگاه و مبرز ساخت. براى او هیچ جاذبه اى با تدریس برابرى نمى کرد. در مقاله اى که دکتر محمدعلى همایون کاتوزیان در تجلیل از او در زمان حیاتش نوشت مى خوانیم: «این معلم آدم یا آدم معلم، علاوه بر محترم بودن خیلی باسواد هم بود. به خصوص در ادبیات قدمایى و نوقدمایى… سوادش در حد استادان هم دوره خودش در دانشکده ادبیات بود، جز اینکه از نظر روش بحث از بعضى از آنها جلوتر بود. در دانشگاه تهران هم، پس از کالج، ادبیات فارسى خوانده بود. اما بعد که شاگرد دکترى پذیرفتند، مؤتمن به دنبال آن نرفت و در بیان دلیل این کار گفت: «دیدم اگر استاد دانشگاه شوم از شاگردانم جدا خواهم بود.» به هیچ کس، حتى آن هم دوره اى هایى که استاد و وکیل و وزیر شده بودند حسد نمى برد. در همان حد معلمى خود را آدم موفقى مى دانست و کمتر از دیگران خود را حساب نمى کرد. دیگر اینکه به قول سعدى «هرکه طمع یکسو نهاد کریم و بخیلش یکسان نماید.»
کاتوزیان مى نویسد: «مؤتمن درسش را درست مى داد، منظم و مرتب و بدون اتلاف وقت، یعنى حتى بدون دادن کوچک ترین امتیازى به بازیگوشى شاگردها… کتاب درسى ادبیات فارسى را تماماً – از اول تا به آخر – درس مى داد و هیچگاه نیمه تمام نمى گذاشت. خوب درس مى داد، چون گذشته از سلطه اش به موضوع، شاگردها را هم به موقع و با شیوه هاى گوناگون درگیر مى کرد، اما به نحوى که شاگرد نگران نشود و با آرامش خیال به گفت وگو درآید… کلاس انشاى مؤتمن استثنایى بود. گاهى حتى به اندازه دیدن یک فیلم خوب، یا خواندن یک داستان خوب لذتبخش و ارضاکننده بود…»
زین العادین خان با ۴۲ سال تدریس مستمر در دبیرستانهاى مختلف تهران و بویژه دبیرستان البرز تا سال ۱۳۵۶ خورشیدی شاگردانى همچون مهدى محقق و همایون کاتوزیان را تربیت کرد.
مؤتمن على رغم داشتن تمام شرایط لازم براى نشستن بر کرسى تدریس دانشگاه و على رغم اصرار اساتید و رؤساى دانشگاههاى مطرح روزگار خودش، هرگز حاضر به ترک سمت معلمى و تدریس بر سر کلاس دبیرستانها نشد. برخى از شاگردان او در دبیرستانهاى دارالفنون، رازى، ایران، نوربخش و… امروزه از صاحب قلمان بنام ایران زمین هستند.
ویژگى دیگر شخصیت مؤتمن وطن دوستى ومهر او به ایران بود.ایرج افشار دریادداشتى نوشته: «او ایران دوستى است بى تظاهر و جنجال، در سراسر سال هایى که دسته هاى چپ تازه نفس کش مى طلبیدند و درمدارس نفوذبیکران داشتندمؤتمن دست ازعقاید صریح وپاکیزه خود برنمى داشت. بیدى نبود که با بادهاى تند سیاسى چپ بلرزد. استوار مى ایستاد و به دانشجویانش متذکر اشتباهاتشان مى شد. واهمه اى به دل راه نمى داد که رفقا و رقبا چه مى گویند. این در حالی بود که برخی از تئورسین های چپ مانند احسان طبری ازدوستان قدیمی او بودند. وطن پرستى او به حدى است که بر سر کتاب «خلقیات ما ایرانیان» جمالزاده با آن نویسنده شهیر «سر شاخ شد» زیرا هیچ نپسندیده بود که از زبان نویسندگان خارجى، اخلاق مردم ایران به رخ شان کشیده شود.»
وی همچنین با اینکه با برخی از سران حزب توده دوستی داشت در زمان اوج قدرت این حزب، با روشن شدن ماهیت واقعی آنها به مخالفت با آنها پرداخت موتمن دراین باره چنین میگوید:« روابطم با طبری و سایرین در حزب توده کم و بیش دوستانه بود تا این که ماجراى «کافتا راد زه» و تقاضاى واگذارى نفت شمال پیش آمد. طبرى در روزنامه رسمیشان آشکارا نوشت نفت جنوب را به انگلیسها داده ایم نفت شمال را هم براى حفظ توازن به رفقاى شمالى بدهیم اصلاً سرحدات شمال حریم امنیت شوروى است.از آن موقع دیگر با طبرى و نوع طبری ها در اصطکاک قرار گرفتم.من با دکتر کشاورز اصطکاک شدیدى داشتم پسرش رستم که شاگرد من بود جوانمرگ شد.با نوشین هم برخورد و اصطکاک شدیدى داشتم او هنرپیشه شایسته اى بود اما اطلاعات سیاسى چندانى نداشت در یکى ازبحثها حتى نتوانست سوسیالیزم را به درستى تعریف کند انور خامه اى به دادش رسید. یک تنه با اینها در حال اصطکاک و مبارزه بودم البته آنها هم از هر نوع اتهام دریغ نداشتند. در روزنامه شان نوشته بودند باند سیاه در دبیرستان البرز به سر کردگى مؤتمن مأمور رکن دو آرتش و چه و چه.اینها شیوه هایى بود که همیشه داشتند. »
سفرهاى زین العابدین خان در زندگى او جایگاه و نقش خاصى دارد. خودش مى گفت: «یکى دیگر از چیزهاى مورد علاقه ام که احتمالاً ثلثى از دوران زندگى ام را به خود اختصاص داده مسئله سیر و سفر و سیاحت و راهپیمایى و گردش است. از آن سوى دماوند یعنى دریاچه تار و مومج تا این سوى طالقان همه جا را به قدم همت به اصطلاح درنوردیده ام. در واقع من در دو چیز مى توانم افتخار بکنم و ادعا. افتخارم به معلمى است و ادعایم به جهانگردى. من ۴۰ سال مداوم شرق و غرب عالم را گشته ام. من برعکس سفرهاى بعضى از آقایان که همه هزینه سفرشان به عهده دولت یا دانشگاه است و شخص مدعو صرفاً از هتل محل اقامت به دانشگاه یا سفارت در تردد است، اصلاً این طور سفر نکرده ام. من با مختصر قدرت مالى جیب خودم سفر کرده ام و خودم را ملزم نکرده ام که حتماً از مکان هاى قبلاً تعیین شده دیدن کنم. شاید باور نکنید من تمام سوراخ سمبه هاى شهرهاى پاریس، مسکو، لندن، لنینگراد و… را گشته ام و از همه کوچه پس کوچه هایش سر درآورده ام.»
مؤتمن به موسیقى ایرانى نیز دلبسته بود. دستگاه هاى آواز ایرانى را به خوبى مى شناخت و «نى» را خوش مى نواخت. خودش مى گفت: «من یک آدم چندبعدى هستم. هیچ چیز را در زندگى خودم فداى چیز دیگرى نکردم…»بدون تردید نام مؤتمن در سرلوحه مهمترین مربیان فرهنگ ایران و زبان فارسى باقى خواهد ماند. از او نزدیک به هزار عکس و فیلم باقى مانده که یادگارهایى است از سفرهایى که او با پاى پیاده انجام داده است.
زین العابدین خان موتمن نزدیک به یک قرن به حیات علمی، فرهنگی و ادبی خود ادامه داد و در سن ۹۱ سالگی، در آبان ۱۳۸۴خورشیدی چشم از جهان فروبست.