• امروز : جمعه - ۲ آذر - ۱۴۰۳
  • برابر با : Friday - 22 November - 2024
11

گزارش یک سرقت از گالری نقاشی نخجوانی (عکس+ فیلم)

  • کد خبر : 49391
  • 16 بهمن 1400 - 11:45
گزارش یک سرقت از گالری نقاشی نخجوانی (عکس+ فیلم)
یاز اکو - ‌نیمه شب شنبه بیست و هفتم آذر ماه امسال طی یک سرقت ماهرانه از گالری _ که سارق از طریق شیروانی بام وارد اتاق زیرشیروانی دکتر دندانپزشک شده و از طریق پنجره ی نورگیر اتاق ایشان وارد پنجره ی نورگیر گالری من شده بود _ اقدام به سرقت یک تابلوی رنگ و روغن پدر «چهره ی ابوالحسن خان اقبال آذر»، یک طراحی مدادی از مرحوم علی اکبر یاسمی و نیز دو تابلوی پاستل از من و چهار مجسمه ی برنزی آنتیک، یک شمعدان قدیمی و تعدادی وسایل دیگر نموده و البته چند تابلو هم انتخاب کرده و کنار هم در نوبت قرار داده بود که بهر دلیل موفق به خارج کردنشان نشده بود. چو دزد با چراغ آید، گزیده تر برد کالا. از انتخاب تابلوها و مجسمه ها، دزد با چراغ بنظر رسیده بود.

به گزارش پایگاه خبری یاز اکو، ‌نیمه شب شنبه بیست و هفتم آذر ماه امسال طی یک سرقت ماهرانه از گالری _ که سارق از طریق شیروانی بام وارد اتاق زیرشیروانی دکتر دندانپزشک شده و از طریق پنجره ی نورگیر اتاق ایشان وارد پنجره ی نورگیر گالری من شده بود _ اقدام به سرقت یک تابلوی رنگ و روغن پدر «چهره ی ابوالحسن خان اقبال آذر»، یک طراحی مدادی از مرحوم علی اکبر یاسمی و نیز دو تابلوی پاستل از من و چهار مجسمه ی برنزی آنتیک، یک شمعدان قدیمی و تعدادی وسایل دیگر نموده و البته چند تابلو هم انتخاب کرده و کنار هم در نوبت قرار داده بود که بهر دلیل موفق به خارج کردنشان نشده بود. چو دزد با چراغ آید، گزیده تر برد کالا. از انتخاب تابلوها و مجسمه ها، دزد با چراغ بنظر رسیده بود.

عبارت «شرمنده استاد» که با رنگ روی کف گالری نوشته بود، می‌توانست ذهن مرا بسادگی به کسانی معطوف کند که با آنها بسیار در ارتباط بوده ام‌… دوستان بسیاری از سر کمک فکری به من، ذهنم را بسوی کسانی سوق دادند که موقعیت گالری را به سارق گزارش داده و با عبارت «هر که بوده آشنا بوده» کمک در حل معما داشتند.

اما چه خوب که در این میان، به هیچکس مظنون نشدم و حتی در خلوت خود نیز کسی از اطرافیان دور و نزدیک به ذهنم خطور نکرد یا خطور ندادم و از این جهت بسیار آسوده خیالم.

‌مراتب سریعا به کلانتری و آگاهی اطلاع داده شد و پرونده ای در اداره ی آگاهی تبریز تشکیل گردید.

‌در اثنای تحقیقات و پیگیری های ریاست محترم تیم های چهارگانه ی مبارزه با سرقت، جناب سرهنگ رحمانی و نیز رییس تیم چهار سرقت جناب سروان برقی، ناگهان معجزه ای به وقوع پیوست. معجزه ای که در باورم نمی گنجید و هنوز هم نگنجیده است!

‌بعد از گذشت تقریبا چهل روز از سرقت و علیرغم تلاشهای مدام تیم سرقت و بدست نیامدن سرنخ قابل ملاحظه ای، هفته ی پیش نصف شب، شخصی در اینستاگرام به من پیغام داد که یک تابلو از مرحوم پدر، دو تابلو از من و یک تابلوی طراحی مدادی دارد و میخواست با فرستادن عکس تابلوها، اصالت آنها را تایید کنم!

‌ با خواندن این پیام، آماده ی هیجانی غریب و غیر قابل وصف شدم و وقتی ناگهان عکس تابلوی سرقت شده ی زنده یادان پدر و یاسمی و تابلوهای خودم را دیدم، زبانم بند آمده بود!

‌با ایشان که بعدا فهمیدم یک معلم شریف و علاقمند آثار آنتیک هستند، وارد صحبت شدم و اظهار داشتند که این تابلوها را اخیرا از طریق دیوار، خریداری کرده اند و اسم و شماره تماسشان را پرسیدم و تا صبح از شدت هیجان خوابم نبرد!

‌ فردا صبح جناب سرهنگ رحمانی را در جریان پیدا شدن اتفاقی تابلوها قرار دادم و در همان محل آگاهی، طی تماس تلفنی با آن معلم شریف، گفتم که آثار پدر را بمنظور ایجاد موزه ای بنام ایشان جمع میکنم و اگر مرا با کسی که این تابلوها را به ایشان فروخته ارتباط بدهند، ممنون خواهم شد، شاید که تابلوهای دیگری از پدر هم داشته باشد و وارد معامله شوم.

‌در تماسهای بعدی واقعیت ماجرا را شرح دادم و گفتم که شما از جریان سرقت بی خبرید و پایتان بدون اطلاع خودتان در پرونده ی این سرقت باز شده، پرونده در آگاهی است و بالطبع اطلاعات شما بسیار کارگشا خواهد بود.

‌ایشان هم بلافاصله با فرستادن اطلاعاتی که از فروشنده داشتند، حسن نیت خود را ابراز و کمال همکاری را با بنده نمودند و حتی ابراز داشتند که حاضرند همان لحظه تابلو ها را به آدرس بنده ارسال نمایند، که در نهایت هم چنین شد.

‌با پیگیری اطلاعات داده شده به جناب سرهنگ و تیم سرقت، و طی عملیات شبانه که جناب سرهنگ رحمانی و جناب سروان برقی و ستوان دوم حسن زاده و اعضای دیگر تیم مبارزه با سرقت هم حضور داشتند ، محل سکونت سارق – که محلی غیر از نشانی روی بسته ی پستی ارسالی اش بود – شناسایی و با شگردهای پلیسی برق آسا سارق دستگیر شد و تا صبح به دویست مورد سرقت اعتراف کرده بود.

‌جالب اینکه جناب سرهنگ رحمانی همان شب عملیات، از سر مهر به من پیام داده بودند که در صورت تمایل، در عملیات حضور داشته باشم!

‌و ساعت سه نصف شب هم پیام داده بودند که «دستگیر کردیم!»

‌فردای آنشب، صبح زود با تماس تلفنی جناب سرهنگ به اداره ی آگاهی رفتم و با سارق روبرو شدم.

‌ به چند سوال جناب سرهنگ جواب داد و در نهایت بدستور ایشان، با مأموری به محل سکونتش رفت تا اشیاء سرقتی را به آگاهی منتقل کنند.

متاسفانه مجسمه ها را به اظهار خود به کسانی فروخته بود که نمیشناختشان.

اما سرهنگ در یافتن و بازگرداندن مجسمه ها هم اظهار امیدواری نمودند.

در این مدت یک ماه و اندی رفت و آمدم به اداره ی آگاهی، منش و سلوک رفتاری جناب سرهنگ رحمانی با همه و با زیردستانشان و تلاش صمیمانه در رفع مشکلات آنان بسیار برایم جالب بود.

با مهری که در لحن صحبتشان جاری بود و قیافه ی متبسم با ارباب رجوع و مال باختگان و همکاران و زیردستان، همکارانشان ایشان را نه تنها رییس، که دوست خود می‌پنداشتند و احترامی که به ایشان قائل بودند، نه بخاطر میز و موقعیت شان، که به خاطر شخصیت وجودی ایشان بود.

پرونده ی این سرقت در جریان تحقیقات مقدماتی است و این همه را مدیون آن معلم شریف ابهری و تیم تحت سرپرستی جناب سرهنگ رحمانی هستم!

جا دارد از دوست عزیزم جناب میکاییل نظری نازنین و جناب دکتر برزگر – معاون محترم فرمانداری تبریز – که با ورود به پرونده، اهمیت آنرا یادآور شده بودند، تشکر بسیار داشته باشم.

اما در این میان باید از دوستی صاحب منصب نیز که علیرغم درخواست من برای ورود به پرونده – که با توجه به موقعیت مرتبط خود – می‌توانست مرا مدیون خود کند و نکرد، و حتی تلفن دوم بنده را نیز بی پاسخ گذارد، یادی کنم. لابد سرشان به کارهای مهمتری گرم بوده است!

ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم

لینک کوتاه : https://yazeco.ir/?p=49391

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

ابر برچسب
});