یاز اکو ؛ میرقاسم بنیهاشمی_ پس از انقلاب اسلامی، یکی از مهمترین دغدغههای مسئولان در جمهوری اسلامی، رفع محرومیت مناطق توسعهنیافته و نیز حل مسائل و چالشهای استانها بوده است. بر این مبنا یکی از راهکارهای روسای دولتها، سفر به استانها و یا به عبارتی «سفرهای استانی» بوده است. بسته به نظام ادراکی و گفتمان سیاسی و مدیریتی هر دولت، این سفرهای استانی مفهوم و مضمون متفاوتی داشته است. به نظر میرسد تبدیل شدن این سفرها به مهمترین پروژه و یا ابزار سیاستگذاری و حل مسئله در دو دولت احمدینژاد و دولت رئیسی متفاوت با دولتهای هاشمی، خاتمی و روحانی بوده است. به این معنی که این نوع سیاست حل مسئله، برای دولتهای اصولگرا اهمیت و جایگاه قابل توجهی دارد. ممکن است منطق این تاکید بر چند دلیل استوار باشد. نخست این که نظام بوروکراسی کشور و نظام مدیریتی استانها در پیشبرد اهداف و برنامههای توسعه چنان ناکارآمد و ضعیف هستند که حل مسائل استانها نیازمند حضور، تصمیمگیری و فرمان رئیس قوه اجرایی و یا دیگر قوای مقننه و قضائیه میباشد. دلیل دیگر این که در رویکرد این مدیران و این جریان سیاسی- فکری، ماهیت و ویژگی یک دولت انقلابی و مردمی ایجاب و اقتضا مینماید که رئیس قوه در میدان اجتماعی و میان مردم حضور داشته تا از نزدیک هم فاصله دولت-ملت را کاهش دهد و هم به مشکلات و درخواستهای عمومی رسیدگی و سریعتر حل کند. بر مبنای این مفروضات، تصور بر این است که بدون حضور و تصمیمگیری و فرمان رئیس دولت حل مسائل استانها غیر ممکن خواهد بود.
اما مسئله این است که پس از گذشت چند دهه از آغاز این سفرهای استانی در هر جناحی، همچنان مسائل استانها لاینحل مانده، و رفت و برگشت دولتها و جریان و جناحها تاثیر محسوسی بر کاهش شکاف توسعهیافتگی بین استانهای محروم و برخوردار و حل مسائل مناطق توسعه یافته و عقبمانده نداشته است. حتی به نظر میرسد سیاستگذاری متمرکز و نظام مدیریتی مبتنی بر لابیگریهای رانتی و اقتصاد دولتی مصلحت- منفعت محور، استانهای مرکزی را نیز با چالشهای نوینی مواجه ساخته است. مثلا تزریق دهها میلیارد دلار از درآمدهای نفتی به صنایع معدنی در استانهای کرمان، اصفهان، یزد و سمنان، بزرگترین بحرانهای زیستمحیطی را در این مناطق به وجود آورده و یا نهضت سدسازی بدون ابتنا بر طرحهای آمایش سرزمین، بحرانهای زیست محیطی آذربایجان و خوزستان را آفریده و یا فرایند تدریجی تمرکز و تجمع ثروت و خدمات در تهران مسئله لاینحل حاشیهنشینی میلیونها نفر در شهرستانهای پیرامون پایتخت را دامن زده است. بحرانها و شورشهای اجتماعی دی ۱۳۹۶ و آبان ۱۳۹۸ و شدت خشونت غیرقابل تصور حاشیهنشینان مرکز نشان داد که چه آتش زیرخاکستری در قلب مرکز کشور فراهم شده است.
اما در ضرورت این نوشته! به نظر میرسد با ۱۸ سفر استانی، در طول نیم سال از عمر دولت سیزدهم، سرعت تکرار و انجام این سفرها در دولت جناب رئیسی در حال رکوردشکنی است و بخش عظیمی از وقت و انرژی این دولت و شخص رئیسجمهور به سفرهای استانی اختصاص مییابد و طبعاً چنین رویّهای در طول ۴ سال میتواند هزینهها و پیامدهای زیادی به لحاظ مدیریتی و افکار عمومی در بر داشته باشد. بر این مبنا هدف نوشته این است که با بهرهگیری از یافتههای مستند علمی یک «کلان پروژه تحقیقاتی» در کشور به نام «مسئلهشناسی پیشرفت و امنیت استانها» که در ۳ سال اخیر مابین سالهای ۱۳۹۷ تا ۱۴۰۰ و در ۱۱ استان به انجام رسیده است، به جناب رئیس جمهور، سیاستگذاران حاکمیتی و اولیای امور نظام گوشزد نماید که حل مسائل استانهای کشور – بهویژه در مناطق محروم و پیرامونی مانند خوزستان و بلوچستان، کردستان و آذربایجان که با انباشت مسائل و چالشها در تمام حوزههای نظام اجتماعی و زیرساختی مواجه هستند،- صرفاً با بهرهگیری از روشهای علمی، منطق تجربی و مکانیزمهای نهادی و ابزارهای مدیریت منطقهای شناخته شده در سطح جهانی و در مجموع حکمرانی محلی- منطقهای کارآمد ممکن میباشد و عدم توجه به آنها، نظام اجرایی را با آزمون و خطاهای مستمر مواجه ساخته و انباشت مسائل استانها هر روز بیش از قبل، مردم مناطق مختلف کشور را نسبت به کارآمدی نظام اجرایی کشور و امکانپذیری حل مسائل و گرفتاریهای خود دچار تردید و یأس خواهد نمود.