این نسل با سرعت به نسبت زیاد از فضای سنتی و سبک زندگی سنتی ای که والدین و بزرگ تر های شان داشتند عبور کرده اند و کم و بیش هیچ کدام از دغدغه های سنتی بزرگان خود را ندارند و به راحتی هر تغییر و تحولی را در جهان مدرن می پذیرند. آنان از اساس در زیست جهانی بسیار متفاوت و حتی متضاد با نسل پیش از خودشان زیست می کنند.
حالا این نسل دربرابر بسیاری از آن چه که نسل گذشته می گوید و می خواهد به طور کامل مقاومت منفی نشان داده و زیر بار هیچ کدام شان نمی روند. منظور از مقاومت منفی نسل جدید این است که این نسل بدون هرگونه درگیری و نزاع فیزیکی با نسل پیش از خود بلکه با قدرت فکری و دانشی خودش بسیاری از ارزش ها و هنجارهای گذشته را زیر سئوال می برد و آن ها را دچار استحاله می کند. نسل جدید یاد گرفته که هر چیزی را تا از فیلتر عقل و علم عبور ندهد به راحتی نپذیرد و در واقع برای پذیرش هر موضوعی استدلال عقلی و علمی می طلبد. بسیاری از خطوط قرمزها و تابوهایی که نسل قدیم به راحتی آن ها را پذیرفته بودند برای نسل جدید دیگر اهمیتی نداشته و خطوط قرمز و تابوهای چندانی را نمی پذیرند. در واقع هر امری که مطابق با عقل و علم باشد برای نسل جدید کم و بیش پذیرفته شده است و و در غیر این صورت نه. چنین روندی را می توان همان عرفی شدن زندگی نسل جدید نیز تلقی نمود که به واسطۀ گسترش مدرنیته شدت و سرعت و عمق بیش تری یافته است.
اعضای نسل جدید دچار “خود فرمان روایی” شده و هر آن چه را که درست و منطقی تشخیص دهند انجام می دهند و این چنین کنش گری های نظری و عملی از سوی آنان ممکن است در تعارض و تضاد با کنش گری های نظری و عملی نسل پیشین باشد که البته برای این نسل هیچ اهمیتی ندارد. نسل جدید مطابق با ارزش ها و هنجارهای خودش بود و باش و زندگی اَش را تنظیم می کند و ذرّه ای دغدغۀ ارزش ها و هنجارهای نسل پیشین را ندارد و طرفه این که آن ها را قبول نداشته و به راحتی به کناری می نهد. در چنین وضعی می توان گفت شاهد گسست نسلی نیز هستیم به گونه ای که دو نسل جدید و قدیم چندان زبان یکدیگر را درک نکرده و توافقات کم تری با هم دارند.از سوی دیگر نسل جدید با مقاومت منفی ای که صورت می دهد در واقع دست به شورش علیه آرمان ها، ارزش ها و باورهای گذشته می زند و بسیار آرام و بی سر و صدا بیش تر شان را زیر سئوال می برد و آنها را استحاله می کند. این استحاله شدن و مقاوت منفی نسل جدید ممکن است از جنبه ای امری منفی و دارای پیامدهای ناگوار برای جامعه باشد که این موضوع البته جای غور و بررسی بیش تر و دقیق تر دارد. اما آن چه که اکنون مورد بحث است بسط و گسترش مقاومت منفی این نسل در برابر اگر نگوییم تمامی میراث به ارث رسیده از گذشتگان و نسل پیشین بلکه در برابر بخش قابل توجهی از آن ها است.
این ها که گفته شد هرگز به این معنا نیست که این نسل واجد هیچ گونه باور، ارزش و هنجاری نیست بلکه دارای باور، هنجار و ارزش خاص خود و مربوط به زیست جهان خودش است که آشکارا با زیست جهان نسل پیشین تفاوت های اساسی و بنیادی دارد. مسأله این است که اگر در گذشته انتقال باورها، ارزش ها، هنجارها و به طور کلی انتقال فرهنگ از نسلی به نسل دیگر به راحتی و آسانی و بدون کم ترین مقاومتی صورت می گرفت در زمان حاضر چنین نیست و این انتقال فرهنگی بسیار دشوار شده است. وجود چنین مشکلی از آن رو است که نسل پیشین به هر دلیلی نتوانست خود را روزآمد کرده و با هنجارهای نسل جدید منطبق سازد و از آن پوستۀ گذشتۀ خودش به درآید و بپذیرد که زمانه ای دیگر شده است و این نسل را سودای دیگری در سر است.
محمدباقر تاج الدّین