به گزارش خبرنگار پایگاه خبری یاز اکو، افزایش اجارهها، خانوادهها را مجبور به اجاره کردن خانه و مغازهی اشتراکی کرده است. سکونت دو خانواده در یک واحد مسکونی، تقسیم اجاره و رهن با یک خانوادهی دیگر؛ این راهی است که افراد برای کاهش اجارهی مسکن و دفتر و مغازه پیدا کردهاند.
این روزها، اجاره خانه در شهرهای مختلف ، بخصوص در کلانشهرها چنان با سرعت در حال افزایش است که نمیتوان باور کرد و این مسئله باعث آشفته شدن بازار داغ مسکن شده است.
صاحبخانهها حرف اول و آخر را میزنند
مستاجران از افزایش و بیقانونی اجارهها گله و شکایت میکنند، غافل از اینکه بازار آشفتهی اجارهی مسکن تابع هیچ قاعده و قانونی نیست و صاحبخانهها حرف اول و آخر را میزنند.
با افزایش اجارهها، خانوادهها به دو سمت سوق پیدا کردهاند؛ برخی با نسل گذشته یعنی تازه عروسها زندگی با مادر شوهر را انتخاب کرده و برخی به اجارهی اشتراکی با خانوادهی دیگر روی آوردهاند.
البته ناگفته نماند طی تحقیقی که خبرنگار یاز اکو انجام داده است، اجارههای اشتراکی فقط مختص خانه نیست بلکه اخیرا در تبریز برخی اصناف مانند وکلا، به اجاره یک واحد دفتری برای سه نفر و یا تعداد بیشتر روی آوردهاند، این در حالی است که سالهای نه چندان دور وکلا نه فقط یک اتاق بلکه یک واحد با چند اتاق را اجاره میکردند و این نشانگر این است که قشرهای پردرآمد جامعه نیز به قشر متوسط و ضعیف جامعه تبدیل شدهاند.
مشاهدات خبرنگار یاز اکو، حاکی از آن است که نرخ اجاره بها در نقاط مختلف شهر متفاوت است ولی این صحبت مبنی بر این نیست که اجاره بها در مناطق کمبرخورد و حتی حاشیهنشین کم است، اتفاقا نقطه بسیار جالب البته پر تاسف این است که در نقاطی همچون مالازینال، سیلاب، ارم و … با ودیعه ۱۰۰ میلیون تومانی و اجاره بهای ۳ میلیونی مواجه هستیم.
اینها گوشهای از قصهی پر غصهیث اجارهنشینی در کلانشهرها است که سری دراز دارد و هیچ قانون و قاعدهای برای آن وجود ندارد.
رواج خانههای قمر خانمی در کلانشهرها
حال با افزایش بیرویهی اجارهبها و اجارههای اشتراکی به نظر میآید در آیندهی نه چندان دور خانههای قمر خانمی رواج پیدا کند، شاید برای نسل جدید سوال باشد که خانههای قمر خانمی چه نوع خانههایی است. باید گفت که در سالهای ۴٨ تا ۵٠ شمسی، وقتی جریان مدرنسازی با شتاب در تاروپود زندگی ایرانیان پیش میرفت، تلویزیون ملی، در قالب یک مجموعهی داستانی، شکل تازه زیست اجتماعی آدمهایی را به تصویر کشیده بود که در خانهای با اتاقهای تودرتو، پنجرههایی هلالیخور، مطبخی مشترک و حیاطی بزرگ و مشجر با حوضی در میانه و حسوحالی از گذشتهها، همه در کنار هم اما بهسختی و رنج و در هجمه فقر و مصیبتهای زندگی شهری نوظهور، زندگی میکردند.
خانهای که به نام مالک اشرافی نهچندان موجهاش، قمرخانم لقب گرفته بود، روایت زیست آدمها در این خانه چنان محبوب و فراگیر شد که این لقب بهمثابهی یک اصطلاح بر خانههایی اطلاق شده است که بزرگاند و معماری سنتی گذشتهی ایرانی را به یاد میآورند اما امروزه یا حکم انبار دارند یا مهاجران و آدمهای مستاصل و قشرهای فرودست جامعه از سر ناچاری و با شرایط بهداشتی و فرهنگی بغرنج، زندگی در آنها را برگزیدهاند و هر روز هم از تعداد آنها کاسته شده است، فروریختهاند و از یاد رفتهاند اما با این شرایط تورمزای جامعه، دور از انتظار نیست دوباره این خانهها رونق پیدا کنند، البته نه در فضاهای نسبتا بزرگ خانههای قدیمی بلکه در آپارتمانها یا خانههای حاشیه شهرها.