به گزارش پایگاه خبری یاز اکو بعد از اینکه خانم زینب ابوطالبی لطف کردند و گفتند که «اگر کسی اعتقاد ندارد، جمع کند و از ایران برود. برود همان جاهایی که آن رفاه و آن مدل زندگی را دارند.» فرد دیگری اینبار در قامت یک کارشناس از قاب تلویزیون پیشنهاد عجیبی به مردم داد.
او که روانشناس خطابش میکردند گفت:« «گوشت نخورید، میوه نخورید و … سطح انتظارات و توقعات را بیارید پایین، حالا اگر یک هفته میوه نخوریم، هیچ اتفاقی نمیافتد و …»
جالب نیست، آن یکی میگوید برو، این یکی میگوید نخور! چرا باید اینگونه باشد؟ مردم مگر چه گناهی دارند که باید خود را از نعمتهای خدا محروم کنند؟
نمیدانم کسی این مهمانها را دعوت میکند. نمیدانم سازوکار دعوت از مهمانها چیست اما این را میدانم وقتی آقا و خانم تلویزیون برای مهمانها الک میگذارد و فقط افرادی خاص با ظاهری خاص و تفکرات خاص میتوانند به این قاب راه پیدا کنند باید هم شاهد اینگونه دُر افشانیها باشیم.
بله، شرایط اقتصادی به گونهای هست که بسیاری از مردم نمیتوانند مثل ۴ سال پیش خود زندگی کنند. بسیاری از مردم مجبور شدند خود را از تفریحهایی که در گذشته انجام میدادند، محروم کنند. خیلیها خرید پوشاک و بخشی از لوازم زندگی را حذف کردهاند. بخشی چند وقتی است که کتاب نمیخرند اما این بدان معنا نیست که به آنها بگوییم چون وضع اقتصادی بد است پس نخورید.
به جای آنکه سر مسئولان کشور داد بزنیم که چرا کار را به جایی رساندهاید که مردم توانایی خریدن یک میوه ساده را ندارند، به مردم توصیه میکنید همینی که هست و میوه نخورید.
فرزندان خانوادههایی که خانم مجری به آنها توصیه میکند گوشت نخورند، این روزها چه حسی دارند؟ گویا دیگر با دیدن ماشین گران قیمت یک شمالی شهری، دهانشان باز نمیماند، بلکه با دیدن یک کیلو میوه و گوشت، حس سرخوردگی پیدا میکنند.
آنگونه که از شواهد پیداست، فاصله طبقاتی دیگر فاصله شمال و جنوب شهر نیست. یک میوه یک وعده گوشت هم بیانگر یک چاه طبقاتی عمیق است.
حداقل اگر نمیتوانیم مشکلی از مشکلات مردم را حل کنیم، رو اعصاب آنها راه نرویم. کاش برخی میفهمیدند، گاهی حرف نزدن بهتر از حرف زدن است. گاهی حرف زدن همه چیز را خراب میکند. گاهی سکوت هزار کار نکرده میکند.
روی اعصاب مردم راه نروید. این یک درخواست عاجزانه از کسانی است که به تلویزیون میروند و هرچه میخواهند میگویند.
قلب مردم درد دارد. آنها در این ایام هر روز که از خواب بیدار میشوند، خبر بد میشنوند. برخی از این خبرها به خودی خود برای بد ماندن حال برای صد سال کفایت میکند اما ما عرض این چند سال شنیدیم و دیدیم. حالا این حرفها، این نظرات مشعشع مثل نمکی است که به زخم میپاشند.
در پایان باید به این نکته اشاره کرد که در این فاصله افرادی سراغ مطب و زندگی خصوصی خانم دکتر رفتهاند و هر چند نمی دانم تا چه حد درست و نادرست است اما به هر صورت یادآوری می کند مانند قبل نمی توان یک طرفه سخن گفت و داوری خواهی شد.