به گزارش پایگاه خبری یاز اکو به نقل از روزنامه دنیای اقتصاد، هیجانات و سن و حتی سبک زندگی دهه هشتادیها بیشتر برای تخریب حضورشان در اعتراضات اخیر از سوی برخی مطرح میشود. اعتراضاتی که سر ندارد یا هزار سر است. معترضانی که از پای ایکسباکس و شبکههای اجتماعی بلند شدند و پای به خیابان برای اعتراض گذاشتند. تکتک سازوبرگ زندگی آنها اسباب تحقیرشان شده است. کسانی که تا چند روز پیش متهم به بیخیالی بودند، حالا بسیاری را حیرتزده کردهاند.
دکتر عباس کاظمی، جامعهشناس و دانشیار موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی، پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی در گفتوگو با «دنیای اقتصاد» از نو نوجنبشها میگوید که بر بستر شبکههای اجتماعی شکل میگیرد و شهروندان آنها که عمدهشان دهه هشتادی هستند، از ترس آیندهشان و با همه داشتهشان اعتراض میکنند.
در اعتراضات اخیر بار اصلی بر دوش دهه هشتادیها افتاده است و آنها بیش از سایر گروهها و نسلها دیده شدهاند. این در حالی است که مشاهدات میدانی نشان میدهد پدر و مادرها نیز در کنار آنها بودند. اما جسارت دهه هشتادیها بیش از سایران به چشم میآید. کسانی که همیشه متهم به ترسو بودن از سوی این نسل میشوند. چرا این قدر این نسل دیده شدند؟
همانطور که گفتید همه کسانی که در این اعتراضات شرکت کردند، دهه هشتادی نبودند، اما این همچنان پرسش مهمی است که چرا این حرکت اعتراضی به نام دهه هشتادیها تمام شده است؟ دلایل متعددی برای آن میتوان برشمرد. یکی اینکه حضور نوجوانان و دبیرستانیها در اعتراضات سیاسی در مقایسه با اعتراضات چند دهه اخیر پدیدهای نوظهور است. برای مثال در اعتراضات ۸۸، ۹۶ و ۹۸ و نسل دانشآموزی حضوری معنادار نداشتند. این برای نخستین بار پس از انقلاب ۵۷ است که نوجوانان هم به میدان اعتراض سیاسی پیوستند و از این نظر مایه شگفتی تحلیلگران و گروههای دیگر شدهاند. دلیل دوم نوع نگاه کلیشهسازی بوده است که نسلهای قبلی به نسلهای جوان و نوجوان یعنی از دهه ۷۰ به بعد داشتهاند. دو سال گذشته، تحقیقی در زمینه نسلها انجام دادم که در آن نسلهای دهه ۶۰ و قبل از آن نسلهای بعدتر از خود را با برچسبهای فردگرا، لذتطلب، مصرفگرا و بیآرمان و غیرسیاسی تعریف میکردند. نکته مهم در این تحقیق برچسب جسور بودن بود که معتقد بودند نسل جدید جسارت بیشتری در کنار گذاشتن ارزشهای والدین دارند. بهنظرم این جسور بودن میتواند توضیحدهنده بسیاری از پدیدههای اطراف ما باشد. به نظر من این مولفه دومی است که به ما توضیح میدهد که چرا اغلب مردم شگفتزده شدهاند؛ چرا که به نظر میآید این نسل مصرفگرایی که اغلب تحلیلگران پیش از این نقد کرده بودند به ناگاه به نسلی «بیش از اندازه سیاسی» تبدیل شده است. مولفه سومی که فکر میکنم باعث شده شگفتی ایجاد شود، به میانسالهشدن جامعه برمیگردد. جامعهای که میانگین سنیاش از مرز ۳۶ -۳۵ سال رد شده است. اگر به توییتر و اینستاگرام رجوع کنید، کاربران از ۴۰ سالگی و از سالهای گذشته که دستاوردی نداشتهاند و آیندهای که در پیش ندارند، حرف میزنند. حضور یکباره نوجوانان در اعتراضات در جامعهای که اکنون میانسال و بزرگسال شده است بسیار معنادار میشود. این در حالی است که در انقلاب ۵۷-۵۶ نیز نوجوانان و بچههای دبیرستانی حضور فعال داشتند و آن زمان به دلیل ساخت سنی جوان جامعه، چنین پرسشهایی طرح نمیشد و حضور جوانان معمایی و عجیب و غریب نبود؛ اما الان همین حضور، عجیب و غریب شده است، زیرا نگاه جامعه به سنین میانه و خودش است که نوعی محافظهکاری و در عین حال آرمانگرایی را تعریف میکرد، اما در نهایت باور نداشت این گروه جوان که در شبکههای اجتماعی چشم باز کرده و با بازیهای اینترنتی بزرگ شده، حتی بدون تجربه و پیشینه سیاسی که ما در چندین دهه کسب کردهایم، چشم باز کرده و خارج از جهان بیرونی که ما تعریف میکنیم، مایه تحول شوند. این نسل حالا نشان داده که همه فشارهای نسلهای دیگر را بر دوش خودش احساس میکند، آن آینده نسل میانسال، آیندهای که در «اکنون» نسل نوجوان سپری میشود در پیش روی آنان قرار دارد. اینگونه است که نسل جوان برای آینده نیامده خود معترض است!
این جسارت از کجا میآید؟ این جسارت را در نسلهای دیگر در اعتراضات پیشین ندیدهایم؟
پدیده اعتراضات اخیر را که اکنون کمی زود است نام جنبش بر آن بنهیم، باید چند بعدی و پیچیده و تام نگاه کرد و من اکنون از درک جامعنگر آن عاجزم. با این حال میتوان ابعاد بیشتری از موضوع را نگاه کنیم. اول آنکه پدیدهای که از آن صحبت میکنیم با گروههای سنی مرتبط است، اما به آن محدود نمیشود. بنابراین خصلت نوجوانان با نوعی جسارت و بیباکی و عدم تعلق به وابستگیهای زندگی همراه است. این گروه سنی تعلقات و نگرانیهای نسلهای بزرگتر را ندارد. برای مثال شغلی ندارد که از دست بدهد، همسر و فرزندی ندارد که نگرانش باشد، این نسل راحتتر میتواند درباره آرمانهایش فکر کند.
همیشه همینگونه بوده است. نسلی که نزدیکترین ویژگی را با پدیده پرولتاریای مورد نظر مارکس دارد، چرا که چیزی جز پاره کردن زنجیرهایش در پیش رویش نمیبیند. اما میتوان یک گام از خصایص سنی پیش رفت و به برخی خصیصههای نسلی نیز توجه کرد. نسل معترض امروز، نسلی است که با دستگاههای تبلیغی و ارشادی حکومت کمترین ارتباط را داشتهاند. تحقیقات متخصصان رسانه در ایران نشان داده است که این نسل را میتوان با مفارقت از تلویزیون و رسانههای متعارف رسمی بازشناسی کرد. بنابراین نسلی است که «نو تیوی» (no TV) نام گرفته است.
نسلی که برخلاف دهه ۶۰ و ۷۰ با تلویزیون ایران و برنامه کودک تلویزیون بزرگ نشده است. بعدها به احتمال زیاد هیچگاه اخبار تلویزیون را ندیده است. اما در عوض این نسل، درون شبکههای اجتماعی متولد شده است. نسل گوشیهای هوشمند و نسل ایکسباکس است و در بازیهای رایانهای کار تیمی و جمعی را یاد گرفته است. درست وقتی که والدین گمان میکردند که این نسل در گوشیهای هوشمندشان مشغول بازی و سرگرمیاند آنان از طریق شبکههایی چون اینستاگرام اخبار و حوادث را دنبال میکردند و به تدریج آگاهی اجتماعی و سیاسیشان را افزایش میدادند. جای شگفتی است که اگر بگوییم فضای مصرفی در برهههایی میتواند موقعیتی متضاد با خود را بیافریند.
و حالا اگر یک گام پیشتر برویم، میبینیم که این اعتراضات از مولفه نسلی هم فراتر میروند و با مقولاتی کلانتر و مطالبات فرانسلی روبهرو خواهیم شد. به این معنا کوتهفکری است که حرکت اعتراضی اخیر را صرفا حرکتی منفصل از رویدادهای پیش از خود درک کنیم. اعتراضات ۹۷ و ۹۸ و ۸۸ و حتی پیش از آن. در یک تصویر بزرگتر، این بخشی از حرکتی است که از مشروطه به این سو برای حاکمیت قانون و آزادیهای مدنی و عدالتخانه شروع شده است. مجموعهای از مطالبات انباشتهشده و بیپاسخ درون این اعتراضات وجود دارند به این معنا ما با زنجیرهای از اعتراضات روبهرو هستیم و اگر این حرکتهای اعتراضی را به هم متصل ببینیم تصویری بزرگتر از مسیری که جامعه در پی آن است بر ما روشن میشود.
موضوع گیم و شبکه اجتماعی که به آن اشاره کردید؛ همان موضوعی است که برخی نیز به آن استناد میکنند برای تقلیل این جریان. به عنوان نسل گیمرها و همهچیز را منتسب میکند به هیجانات خاص سنیشان. آیا میتواند این نظریه درست باشد؟
موضوع بازیهای رایانهای نمیتواند بیتاثیر باشد اما تقلیل اعتراضات به آن خطایی آشکار خواهد بود. بازیهای رایانهای نوعی فعالیت جمعی را به بچهها آموزش دادند و فقط نباید بر بعد خشونتگری آن محدود شد. در طول کل دوران کرونا بچهها از طریق شبکههای اجتماعی و بازیهای اینترنتی جامعهپذیر شدهاند. اما خشونتهای موجود در خیابان را نمیتوان به این بازیها فروکاست. هیجانات همیشه بخشی از پدیده اعتراض و انقلاب هستند. (من صرفا از بعد جامعهشناسی نگاه میکنم و این خشونتها را به هیچوجه تایید نمیکنم) اما هیچ انقلاب و جنبش و حتی اعتراض موفقی با صرف هیجان کار خود را جلو نبرده است.
همیشه عقلانیتی پشت جنبشها وجود دارد که مسیر تغییرات را هدایت میکند. رسانهها در دو سو بیشتر این هیجانات را منعکس میکنند، اما این نوجوانان حرفهای زیادی برای گفتن دارند آنها بر سر سبک زندگی خود حرف دارند، به آزادی در زندگی معمولی خود فکر میکنند، برایشان آینده ایران اهمیت دارد.
شیوه اجتماعی شدن این نسل با نسلهای پیشین بسیار متفاوت است. اینها در فضای وب و دسترسی آسان به شاهراههای ارتباطی در دنیا رشد کردهاند و نسلهای پیشین در نهایت با ویدئو یا مدرسه و محیطهای کوچک و بسته. حالا این دو تقریبا کنار هم هستند. نقاط اشتراک و انفصال این دو نسل چیست؟
مطالباتی که انباشته شده است، حلقه وصل اینهاست. فقدان چشمانداز یا اینطور میتوانیم بگوییم تلاش برای برساختن چیزی به اسم رویای ایرانی حلقه وصل جامعه است. حجم مهاجرت از کشور اغلب به دلیل فقدان چشمانداز و رویای ایرانی است. برخی از افراد طبقات برخوردار از ابتدا فرزندانشان را خارج از ایران متولد میکنند و بر میگردند تا زمان مناسبی مهاجرت کنند؛ چون از پیش برای زندگی فرزندانشان در اروپا یا آمریکا برنامهریزی کردهاند. یعنی آنها برای ۲۰ و ۳۰ سال بعد فرزند تازه متولد شده خود هم چشماندازی در ایران ندیدهاند. این معنای زیادی برای خردمندان و محققان کشور دارد.
در دوره پهلوی هم نتوانستند رویای ایرانی را محقق کنند، بنابراین در دهه ۵۰ موج نارضایتی و مهاجرت شکل گرفت؛ چرا که اگر رویای ایرانی محقق میشد، انقلاب نمیشد. انقلاب ۵۷ خودش برهه ساخت رویا بود تا ایران را به جایی قابل سکونت برای همه ایرانیان تبدیل کند. به نظرم جامعه ما هنوز برای ساخت این رویا دارد تلاش میکند. مولفههای زیادی وجود دارد که این جامعه را به هم متصل نگاه میدارد و یکی از مهمترین آنها را در شعار «زن، زندگی، آزادی» میتوان جست.
این دهه هشتاد که ما از آنها حرف میزنیم در جغرافیای ایران با تفاوتهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی متفاوت و فرهنگی متفاوت پراکنده شدهاند. حتی زیست متفاوتی با هم دارند. اینها چطور در یک ظرف قرار گرفتند و مطالباتشان را هماهنگ کردهاند؟ اشتراکات این جماعت چیست؟
چنان که پیشتر نیز گفتم اعتراض که بخشی از آن بر دوش نسل دهه هشتاد سنگینی میکند، ادامه مطالباتی است که از پیش وجود داشته و صرفا مطالبات نسلی یا صنفی نیست. جامعه ایران ظرف ۶-۵ دهه به واسطه شهرنشینی و شیوه زندگی شهری، به یک وحدت و یگانگی در موضوعات رسیده است. شهروندی که در ساری زندگی میکند و نوجوانی که در تهران زندگی میکند، مسائل مشترکی دارند، این مسائل مشترک باز میگردد به نوسازی که در جامعه ایران در این دههها رخ داده است و دسترسیهایی که از طریق شبکه اجتماعی به صورت برابر ایجاد شده، سبک زندگی، مد و الگوهای فراغت اینها تابعی از معیارهای مشترک است.
در واقع همان گوشی که دست شهروند اهوازی است، همان تقریبا در دست شهروند تهرانی است. شبکههای اجتماعیشان شبیه به هم است. پاساژهای مشترکی میروند. بازیهای مشخصی میکنند، الگوهای فراغتی مشخصی دارند. ابژههای نسلی یکی از چیزهایی است که میشود گفت این وحدت را در میان شهرهای مختلف ایجاد کرده است. البته باید پذیرفت که چیزهای متفاوتی نیز وجود دارد که آنها را از هم جدا میکند مانند قومیت و زبان. اما در عین مولفههای جداکننده، جامعه به خوبی نشان داده که از آنچه آنها را از هم جدا میکند به عنوان یک فرصت استفاده میکند برای آنکه از نو به هم وصل شوند. احترامی که به همدیگر میگذارند، دلنگرانیهایی که مثلا نسبت به اتفاقاتی که در مناطق مختلف ایران رخ داده، نشان میدهد که مسائل در سطح وسیعتری برای جامعه وجود دارد.
همان شیوه و سبک زندگی که جوان اهوازی در اعتراضات دارد، بازتولید میشود و همه در شبکههای اجتماعی نمایش داده میشود و به اینگونه حلقه وصل را امکانپذیر میکند. این نو نوجنبشها- فراتر از نوجنبشی هست که در دهه ۸۰ در غرب شکل گرفت- بر دوش شبکههای اجتماعی موبایلمحور استوار شده است. به همان شیوه متکثر هستند و لیدری متکثر نیز دارند. هر فرد گاهی حس میکند میتواند نقش لیدر در یک فضای کوچک را داشته باشد. این طور نیست که هیچ گونه برنامهریزی در درون شبکهها نباشد، بلکه فردی که به یکسری افراد دسترسی دارد، میتواند تاثیرگذار باشد. این تاثیرات در میان گروههای ناشناس انباشت میشود و جامعه را تکانی به خود میدهد.
این پیوندهای سست به تعبیر گرانوتر است که درون این شبکهها اعتراضات را جلو میبرد. بنابراین یک نقطه اتصال و انفصال از طریق شبکههای اجتماعی ایجاد میشود که آنها و مطالبات را هم به هم متصل میکند. علایق و سلایق هم از طریق شبکههای اجتماعی به هم وصل میشود و شبکهها نقش بسیار مهمی در شکل دادن نسل جدید و این شیوه از اعتراضات که شاهد آن بودیم، دارند.
موضوع از بحث حجاب شروع شد که میتوان آن را از مسائل مرتبط با امر روزمره محسوب کرد، اما مطالبه آن از ساختار سیاسی چنین موضوعی را خود به خود سیاسی میکند. در نهایت این امر روزمره است یا سیاسی؟
در دهه ۷۰ خیلی در این مورد بحث کردم. موضوع این بود که زندگی روزمره با امر سیاسی تلاقی دارد. یعنی فرهنگ، سبک زندگی، پوشش، قدم زدن در خیابان، تعامل با انسانهای دیگر، قهوه خوردن، همه امر سیاسی است. این تصوری غلط است که سبک زندگی و رفتارهای معمولی را از سیاست جدا کنیم. مطالعه من (کتاب پرسهزنی و زندگی روزمره ایرانی) روی دهه ۷۰ شهر تهران نشان داد که حتی پاساژ رفتن جوانان نیز امری سیاسی است. البته اگر سیاست را نه به معنای خاص کلمه درک کنیم آن وقت میفهمیم که ما در دهه ۱۴۰۰ وارد مرحله جدیدی از درک سیاسی از امر معمولی شدیم. زندگی معمولی و روزمره ما امروزه بیش از هر زمان دیگر به سمت رادیکالیزه شدن پیش رفته است.
حالا چرا خیابان؟ وقتی در دست حکومت است و به سرعت میتواند اقتدار خود را به نمایش بگذارد. چرا مردم خیابان را برای اعتراض انتخاب میکنند؟
خواستهها کجا مطرح شود؟ خیابان نزدیکترین جایی است که آدم میتواند آنجا بیانگری کند و خود را نشان دهد. خیابان جایی است که به نمایش درمیآید، اتفاقا جایی است که گروهی از مردم میتوانند پیامشان را به قدرت برسانند. خیابان یک عرصه عمومی است و انتظار میرود که اعتراضات در یک عرصه عمومی شکل گیرد. ما چیزی به نام فضای عمومی داریم که آن را از فضای خصوصی جدا میکند.
در عرصه خصوصی بیمعناست که برای خواست عمومی، اعتراض کنیم اما خیابان، میدانها و پارکها برای بیان اعتراضات تعریف شده است. برای تغییر ساختار زندگی در شهر، برای تغییر شیوههای ساخته شدن شهر و جامعه. خیابان چنین جایی است و نباید گفت چرا خیابان؟ اگر خیابان نباشد، کجا باید باشد؟ بنابراین حکومتها اگر میخواهند خیابان را مدیریت کنند باید احترام را برای تجمع عمومی قائل شوند که در آنجا شکلهای مختلف زندگی جمعی شکل بگیرد.
اعتراضات هم یکی از شیوههای زیستن زندگی جمعی است. مردم باید حرفهایشان را بزنند تا اعتراضات روی شیوه مدیریت جامعه تاثیر بگذارد. اعتراض هم به این دلیل است که مردم تغییرات مورد انتظار را در طول دهههای اخیر به شیوههای مختلف مسالمتآمیز ندیدهاند. مثلا راه انتخابات را بارها تجربه کردند، اما تغییرات را ندیدند. بعد تلاش کردند NGO و سمن بسازند، آنها هم دچار محدودیت شدند. سعی کردند انجمن صنفی و سندیکا تشکیل دهند که آن را هم محدود کردند، بعد هیچ کاری نکردند فقط در خیابان راه رفتند باز آنها دچار مشکل شدند…
ظرف سالهای گذشته مشکلات اقتصادی متعددی داشتهایم از رشد اقتصادی صفر تا برجامی که به نتیجه نرسیده است. آیا این عوامل هم اثر گذار بوده؟ و کدام بر دیگری سلطه دارد اقتصاد بر اجتماع یا برعکس؟
الان فضا به گونهای نیست که بگوییم اقتصاد یا اجتماع یا سیاست. الان مسائل پیچیده و در هم تنیده شدهاند. همه به هم وصل هستند به گونهای که حتی نمیتوان آنها را جدا کرد، بنابراین انباشت مسائل متعدد وقتی کنار هم جمع میشوند ابربحران ایجاد میکنند. وقتی حکومتها نتوانند مسائل جزئیشان را حل کنند و مسائل انباشت شود، شکل جدیدی از مساله تولید میشود، بنابراین گروههای مختلف ناراضی را کنار هم جمع میکند. اعتراضات اخیر با وجود آنکه نسبت به اعتراضات پیشین، از نظر جمعیت در خیابان محدودتر بوده است، اما تعداد زیادی از معترضین به دلایلی صلاح ندانستند که حضوری خیابانی داشته باشند.
آن مطالبات همچنان وجود دارد. اتفاقا نباید صرفا حضور خیابانی ملاک بررسی مطالبات مردم باشد. ظرف سالهای اخیر، این طولانیترین اعتراض بوده و حالا نوجوانان نیز به این جمع اضافه شدهاند. این نخستین بار است که درخواست زنانهای در این سطح در جامعه مطرح میشود. در حالی که در اعتراضات قبلی، همواره چنین درخواستهایی به اولویتهای بعدی منتقل میشد. در اعتراضات اخیر، دو موضوع سبک زندگی جوانان و آزادیهای دیگر برای زنان بسیار برجسته بوده است و به این معنا نیست که مطالباتی که در اعتراضات سالهای پیش طرح شده است کنار رفته باشد.
چیزی که مسلم است مطالباتی که این روزها طرح شده است برای همیشه بخشی از مطالبات فعال باقی خواهد ماند. جدا از این موضوع، دستاورد اجتماعی این اعتراض این بوده است که آگاهی جنسیتی در جامعه افزایش یابد. چیزی که در مورد نابرابریهای جنسیتی لازم است بدانیم این است که بخش عمدهای از این نابرابریها از ساختار مردسالارانه جامعه بیرون میآید. از این نظر خوب است که جامعه نقدی به مفروضات جنسیتی خود در بستر فرهنگی داشته باشد.