۱- امضای تفاهمنامه و متعاقب آن انعقاد قرارداد بین کشورها امری عادی است.
۲- مشکل این است که آیا ایران از لحاظ نیروی کار آزموده توان شرکت در این بازی همهجانبه را دارد؟
۳- مشارکت بخش خصوصی در این قرارداد در چه سطحی است.
۴- آیا کشوری که کل اقتصادش در دست بخش دولتی (غیر خصوصی) است و اقتصاد کشور از یک فساد عمیق و زیرساختی رنج میبرد، قادر است با یک ابرقدرت اقتصادی که با وجود داشتن نظام حکومتی سوسیالیستی طرح جدیدی در جهان سرمایهداری انداخته و پایههای سلطهی بزرگترین اقتصادهای جهانی را سست کرده است وارد معامله شود؟
۵- مائو اقتصاد را مقولهای سیاسی، و سیاست را مقولهای اقتصادی می داند. استراتژی نفوذ چین نظامی نیست در حالیکه ساختار قدرت در کشور ما نظامی است. ما عمق استراتژیک نظامی خود را به نام حفظ امنیت مرزهایمان توسعه میدهیم و چین عمق استراتژی اقتصادی سیاسی خود را گسترش میدهد. ما هزینه میکنیم و امنیت نظامی در سوریه و اقلیم کردستان ایجاد میکنیم و برایمان مهم نیست که در جایی که ما هزینه کردیم برای اقتصاد ترکیه بازار امنی ایجاد شود. چین هزینه میگیرد و بدون هیچ هزینهای حاکمیت جهانی خود را بدون جنگ و خونریزی گسترش میدهد. آیا نظامی با ساختار نظامی ابتدایی و نظامی با ساختار سیاسی اقتصادی پیچیده میتوانند وارد معامله برد برد شوند؟
۵- آیا این ایران هست که وارد جریان تند اقتصادی و سیاسی چین شده است و یا این چین است که میخواهد در جویبار درهم برهم اقتصادی سیاسی ایران حرکت کند؟
۶- آیا این ایران است که با دو پا، داخل رودخانهی خروشان چین پریده است و یا این چین هست که پا در باتلاق اقتصادی ایران گذاشته است؟
۷-اگر این کلام (چون که صد آمد نود هم پیش ماست) درست باشد، صد کیست؟ چین یا ایران و نود کدام است؟
اگر بدبینانه بیندیشیم باید پرسید “مائوئیست انگلیسی” چهمعنی دارد؟ و اگر خوشبینانه فکر کنیم تحولی بزرگ در راه است.
بزرگی گفت جمهوری دوم.
رضا میلانی ساعت ۱/۳۰ صبح یکشنبه ۱۴۰۰/۱/۸