یاز اکو – محله نوبر از محلات قدیمی، تاریخی و اعیان نشین تبریز محسوب میشود که مردمانش از زمانهای قدیم ،از بازرگانان مالکین و کارمندان دولت و اغلب روشنفکر و انقلابی و طرفدار پیشرفت علم و دانش بوده و هستند. از روزگاران قدیم میدان ساعت که مرکز اصلی شهر تبریز محسوب میشد جزو محله نوبر بوده و این محله از شرق به محله مارالان از غرب به چرنداب،از جنوب به یانیق داغی و سربازخانه و از شمال به عالی قاپو و قلعه بیگی ( استانداری و شهربانی) محدود بوده است. مرکز محلّه نوبر بازارچه و میدان مقصودیه است که هم اکنون نیز همان اعتبار قدیم را دارد . جنوب محله نیز دو بازارچه قدیمی است به نامهای بازارچه حاج جبّار نایب و بازارچه حاج اسماعیل که خیابان ۱۷ شهریور آنها را از مقصودیه جدا کرده است.
محلهٔ تاریخی–فرهنگی مقصودیه، ویترین خانههای تاریخی شهر تبریز است و به این دلیل به این اسم معروف شده است که گویا در دوران حکومت دودمان آق قویونلو ، مقصود بیگ پسر اوزون حسنِ آققویونلو آن موقع که تبریز پایتخت این سلسله بود ، بنایی در محل فعلی محلهٔ مقصودیه احداث میکند و از آن پس، این منطقه به افتخار پسر حسن پادشاه، “مقصودیه” خوانده میشود…. حدود صدمتر از طرف میدان ساعت به داخل مقصودیه مقبره ” پیر” قرار دارد که تقریبا روبروی کوچه پیر امروزی است این مکان که مورد توجه مردم قرار دارد بقعه ای است به ابعاد ۳×۴/۵ متر با سقفی کوتاه که کف آن نیز کمی پایین تر از سطح خیابان قرار دارد این مقبره متعلق به پسر چهارم سید جعفر الحق موسوی علوی معروف به کشفی است که از علمای بزرگ امامیه است و مدتی در تبریز صاحب محراب و منبر بود. نقل میکنند که مزار دختر فضل الله نعیمی رهبر جنبش حروفیّه که در زمان جهانشاه باجمع کثیری ازحروفیان در قانلی مچید ( مسجد خونی) کشته شد در این مکان قرار دارد……در سرِ راه مقصودیه به چرنداب ،جنب مسجد حاج عبدالغفار یا همان حاج غفار فعلی( تقاطع ۱۷ شهریور و مقصودیه ) سردابی تو در تو وجود دارد که به مقبره شمس الدین یا ” یئددیلر” ( هفت تنان) معروف است. راه سرداب در درون اتاقی مجاور اتاق سرایدار مسجد واقع شده که هفت پله پایین میرود و به سردابی مکعبی شکل میرسد. از راه پله یا طاق تعبیه شده در دیوار سرداب ، راهی است که ده پله نیز پایین تر میرود و به سرداب بزرگتری منتهی میشود که که در وسط آن قبر بزرگی با ارتفاع ۴۰ سانتیمتر وجود دارد که با استناد به روایاتی گویا مقبره شمس الدین محمدجوینی است که در دوران سلطنت هلاکو خان و دو پسرش ،قریب ۲۲ سال وزیر اعظم مملکت بوده و زمام امور همه ممالک واقع در غرب جیحون ، ایران و روم و البته بخشی از هند را بدست داشته است.
شرح جود و کَرَم و هنرپروری و شعر دوستی وی در کتب مختلف مورد اشاره قرار گرفته است. اما این وزیر مقتدر و معروف نیز سرنوشتی بهتر از بقیه وزرای مغضوب در تاریخ این کشور نیافت و در چهارم شعبان ۶۸۳ به فرمان ارغون خان در نزدیکی اهر به قتل رسید و به دنبال آن هر چهار پسر و تمام خاندانش قتل عام شدند…
در روبروی مسجد حاج غفار و مقبره ” یئددیلر” و در ورودی بازارچه حاج جبار نایب فعلی گورستان متروکی بوده که قسمتی از آن به دبستان سنایی و قسمت دیگر به باغ ایرانشهر و خانه هایی که به مردم فروخته میشدند تبدیل یافته است. در یکی ازین خانه های پشت مدرسه سنایی سنگ قبری باخط کوفی پیدا شد که نشان میداد به شخصی به نام ” بابا بهول” در سالهای حدود هفتصد و سی تعلق دارد . این شخص به احتمال فراوان همان ” بابا بهلول” است که مرید بابا حسن سرخابی از اهالی تبریز میباشد. بازارچه حاج اسماعیلِ محله نوبر راسته تنگ و نجیب و پرجمعیتی بود ( است ) که با واسطه بازارچه حاج جبار نایب به محله ” ممی قره توکانلاری” وصل میشد. این راسته تنگ به همت تیمسار مهام استاندار وقت آذربایجان از شرّ بن بستی در آمد و به بلواری که از وسط پادگان شهر میگذشت وصل شد. در حدّ فاصل دو بازارچه حاج اسماعیل و حاج جبار نایب ،مدرسه ابتدایی پسرانه ای بود و هنوز بعد از شصت سال هنوز هم هست با عنوان شهید رجایی که اهل محل به غلط آنرا ” بَدر” مینامیدند و الان نیز گاهی به همان اسم میخوانند. در حالیکه این مدرسه منصوب به “احمد بَدِر”معروف به نصیرالدوله،چهل و سومین وزیر معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه است.نقل است که وقتی احمد بَدِر در ۴ بهمن سال ۱۳۰۹ش فوت کرد علی اصغر حکمت وزیر معارف وقت کشور به پاس حق شناسی از خدمت های پر ارج این بزرگمرد که در تعمیم و ترویج فرهنگ کشور کوشش های موثر کرده بود به ادارات معارف سراسر ایران دستور داد که بهترین مدرسه حوزه فرهنگی خود را ” بَدِر” نامگذاری کنند.
اما روزیکه خود علی اصغر حکمت در نهایت گم نامی در حالیکه نه میتوانست راه برود نه حرف بزند نه چیزی بشنود در اول شهریور سال ۵۹ از دنیا رفت کسی نبود تا از وزیر معارفی، تقدیر خشک و خالی بکند که از رود آراز تا به دریای گنگ در همه جای کشور ،در شهرها و دهات و کوره دهات ساختمانهای آجر قرمزی مدارسی که بانی آنها شخص او بود به چشم میخورد…
(با استفاده از نوشته های آقای بهروز خاماچی و خاطرات آقای طباطبایی مجد با اضافه و کم)