حمید قهوهچیان
به گزارش پایگاه خبری یاز اکو، حدود دو ماه دیگر به سیزدهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری و انتخابات شوراهای محلی بیشتر باقی نمانده و فارغ از فضایی که امروزه بر این واقعه مهم سیاسی حاکم است به نظر میرسد جز با تبیین استراتژی و برنامه کوتاه و بلندمدت شفاف و منسجم، برخورد ایدئولوژیک و پیشگویانه با انتخابات پیش رو یا ارایه فضای سیاه و سفید، طرح مسوولانه و کنشگرانهای محسوب نشود. در این میان فقدان گفتمان واحد و موثر جناحها و گروههای سیاسی موجب ایجاد چالش بزرگ بیاعتمادی شده که شاید مهمترین بازیگر انتخابات پیش رو محسوب شود.
پذیرش صادقانه اشتباهات، شفافیت گروههای سیاسی و اصلاح رویهها
اگر قائل به تفکیک حکومت(ساختار حقوقی)، حکمران و حکمرانی باشیم، انتخابات صحنه گزینش حکمرانان در ساختار سیاسی است. با این وجود در حقوق اساسی ایران تنها برخی مقامات سیاسی در معرض رای مستقیم مردم گذاشته شده و طبیعی است نتیجه انتخابات و نحوه فعالیت آنها در زندگی مردم تاثیر شگرفی بگذارد. با عنایت به گزاره یاد شده و با وجود موانع و مشکلات ساختاری و رویهای، ضرورت مشارکت در انتخابات به منظور انتخاب گزینه بهتر قابل انکار نیست. از سوی دیگر استفاده از فرصتهای قانونی همواره موجد روابط صلحآمیز و غیرخشونتبار است و گذار از آنها توجیه خشونت قانونی و ساختاری یا غیرقانونی(برای مثال از سوی گروههای فشار) خواهد بود. بر همین اساس استفاده از این فرصت و حق قانونی، امروزه بیش از پیش میتواند مهم و کلیدی باشد. اگرچه در بند فوق به ضرورت شرکت در انتخابات تصریح شد، توجه به این نکته نیز ضروری است که وضعیت اقتصادی، اجتماعی و سیاسی کشور و نیز آمارهای رسمی و غیررسمی بیانگر حکمرانی نامطلوبی است که در ساختار سیاسی ریشه دوانده و عموم مردم از چنین وضعی متضرر و البته ناراضیاند. این گزاره نیز قابل انکار نیست که پس از انقلاب همواره جناحهای اصلاحطلب و اصولگرا مناصب انتخابی کشور را در دست داشته و حسب مورد موفق به کسب قدرت و پیاده کردن برنامههای پیشنهادی خود بودهاند. در نتیجه وضع نامطلوب فعلی، نشانهای از شکست برنامهها و استراتژی نیروهای سیاسی یاد شده بوده و وضعیت فعلی منتسب به عملکرد آنهاست. اگرچه میتوان میزان و کمیت انتساب وضع نامطلوب فعلی را به جریانهای سیاسی موجود مورد بحث و بررسی قرار داد اما نباید فراموش کرد که بخش قابل توجهی از قدرت نیز در ایران در اختیار مقاماتی غیرانتخابی است و قضاوت منصفانه در این خصوص نیازمند تحلیل تمامی عوامل یاد شده بوده و در غیر این صورت قضاوتها، راهنمای درستی برای عمل آینده نخواهد بود. با توجه به دو مقدمه فوق طبیعی است که لازمه حضور در انتخابات برای گروههای سیاسی در گرو پذیرش صادقانه اشتباهات آنها در گذشته سیاسی خویش باشد. چنین امری در ایران اگر نگوییم نادر است بسیار اندک است(چه حین حکمرانی و برای مثال استعفای مقامات بر اساس اشتباهاتی که داشتهاند و چه پس از پیاده شدن از صندلی قدرت). در صحنه سیاست ایران نه تنها شاهد اجرای فرآیند فوق نیستیم بلکه آنچه مشهود است، انباشت توجیهات بیسر و ته سیاسی و عدم پذیرش آنهاست که نتیجه آنها میتواند سرایت بیاعتمادی به حکمرانان و بازیگران سیاسی و در مرحله بعد انتقال آن به ساختار و مشروعیت سیاسی باشد. پذیرش صادقانه اشتباهات تنها زمانی قابل قبول خواهد بود که متعاقب آن شهروندان شاهد اصلاح رویههای رسمی و غیررسمی و ایجاد فضای گفتوگویی با منتقدان نیز باشند. چنین روندی با آسیبشناسی وضع موجود، شفافیت مواضع و ارایه برنامههای مشخص و منسجم ممکن است. با طرح چنین مقدمهای سوال این است که آیا اصلاحطلبان و اصولگرایان چنین روندی را طی کردهاند یا متوقعانه در ایستگاه بعدی قدرت به صف ایستادهاند؟!
ارایه برنامه گفتمان محور
گفتمان، نسخ تسبیح برنامههای سیاسی است و از این رو برنامه گفتمانمحور گروههای سیاسی، چه صاحب کرسیهای قدرت شوند و چه موفق به کسب آنها نباشند در سپهر سیاسی و عمومی مطلوب و موثر خواهد بود. اگر امروزه ادعا کنیم که گفتمان واحد و منسجم در ساختار گروهها و جریانهای سیاسی در ایران کمرنگ(یا بیرنگ) است…
ادعای گزافی نکردهایم و در واقع عملکرد آنها با توجه به «هر چه پیش آید خوش آید» تعیین شده لذا منفعل است. از همین روست که سیاستمداران ایرانی در سناریویی تکراری، موانع سیستمی موجود را رافع مسوولیتهای خود در تحقق ایدهآلها و شعارهای سیاسی خود معرفی میکنند. برای اثبات این امر، نگاه کوتاهی به مرامنامههای احزاب اصلاحطلب و اصولگرا نشاندهنده این واقعیت خواهد بود. اگر امروزه در حجاب جهل و بدون دیدن نام آن حزب، مرامنامه و بیان مواضع حزبی را در ایران بخوانید بسیار بعید است به نظر نهایی و شفاف آنها در خصوص «تعارضات جدی» اجتماعی و فرهنگی پی ببرید یا بدانید راهحلهای پیشنهادی آنها(با توجه به وضع موجود) برای حل معضلات سیاست خارجی و داخلی، اقتصاد کلان و معیشت سخت شهروندان، حقوق و آزادیهای اساسی فردی و جمعی مورد مناقشه(و حتی عدم اجرای آن در صورتی که مورد قبول نظام حقوقی باشد) برخورد با انواع رانتهای نامشروع و انواع تبعیضات نظام اجتماعی و… به صورت مشخص چیست. در گفتمان اصلاحطلبان فعلی، ناهمگونی حادی را شاهدیم که ملغمهای از چپ و راست اقتصادی، گفتمان فرهنگی سنتی و مدرن، توسعهگرا و مردمسالار، روشنفکری دینی و غیردینی است و طبیعی خواهد بود که از چنین معجونی آمیخته به تعارفات و تعارضات همراه با تقیه سیاسی، برنامهها و راهکارهای عینی برای درمان مشکلات مردم به دست نخواهد آمد و ادعاهای آنها در ایام انتخابات باورپذیر نخواهد بود. با نیم نگاهی به تاریخ سیاسی ایران شاید بتوان نتیجه گرفت که اصلاحطلبان بیشتر طبقه متوسط شهری را با طرح گفتمان توسعه سیاسی نمایندگی کردهاند. در این نگاه اگرچه همواره «مردم» و «آزادی خواهی» تمرکز اصلی آنها بوده اما کمتر حول «عدالت اجتماعی» اندیشیده و مشکلات را به محک آن گذاشتهاند. از سوی دیگر در ایران عدالت اجتماعی بیشتر با تحلیلهای چپگرا و سوسیالیستی همراه بوده است. پیشنهاد «اصلاح اصلاحات»(که پیشتر و متعاقب شکست در انتخاباتهای پیشین مطرح شده بود) در صورتی راهگشا خواهد بود که متعاقب قبول اشتباهات سیاستورزی سابق و بر اساس گفتمان واحد و واقعی، برنامه سیاسی خویش را مطرح کنند و در نهایت در ایام انتخابات با مشخص شدن باورهای سیاسی قابل توجیه به دنبال چهرههای سیاسی همگرا با آن بگردند. واقعیت آن است که اصلاحطلبان میخواهند شیپور را از سر گشاده آن بنوازند؛ به این معنا که چهره نسبتا محبوبی مورد اجماع قرار گیرد(و در صورت رد شدن از سد شورای نگهبان) این گفتمان نامتعین را بر تن او کنند و نتیجه چنین اقدامی چنانچه گفتیم از پیش مشخص است.
ارایه برنامه شکست
سومین نکته مهم در خصوص تصمیم جمعی اصلاحطلبان که کمتر مورد توجه قرار میگیرد آن است که اصلاحطلبان توجهی به ضرورت ارایه «برنامه شکست» ندارند و به صورت مبهم و غیرشفاف و از سر تعارف یا تعارض از دادن پاسخ بدان طفره میروند. توضیح آنکه مسوولیت اجتماعی سیاستورزان در مقام کنشگران این عرصه نیازمند آن است که علاوه بر برنامه پیروزی(با کیفیتی که در فوق آمد) برنامه شکست(بر اساس همان گفتمان موجد برنامه پیروزی) نیز ارایه شود. با نگاهی به جمیع شرایط روز کشور شاید بتوان بر این امر اصرار کرد که تصمیمگیری امروز اصلاحطلبان برای «شکست» در انتخابات پیش رو اهمیت بیشتری از تصمیمگیری آنها برای «پیروزی» داشته و چنین تصمیمی تاثیر مهمی در حفظ سرمایه اجتماعی این جریان خواهد داشت. منظور از برنامه شکست آن است که توافق جمعی اصلاحطلبان در خصوص موضوعاتی از این قبیل که «اگر گزینههای سطح اول اصلاحطلبان(به دلایل مختلف) به روز انتخابات نرسند» یا «سازوکارها و معیارهای انتخاب کاندید نهایی از میان کاندیداهای اصلاحطلب با اولویت دوم» یا «کاندید اجارهای» یا «نقشه راه موثر و مشخص برای عمل سیاسی برای فردای روز شکست» چه خواهد بود. این تصمیم باید مستند، موجه، شفاف باشد و قبل از انتخابات به صورت رسمی به حامیان و طرفداران این جناح عرضه شود؛ این موضع، روی دیگر نقشه پیروزی است.