یازاکو، مهدی حمیدی شفیق – امروز روز معلم است و چه روزی بهتر از این برای یادآوری این مسئلهی تاسفبرانگیز که زبان مادری میلیونها شهروند غیرفارس هنوز پشت درهای بسته نظام آموزش ایران مانده است. چند روز پیش، مدیرکل آموزشوپرورش آذربایجان شرقی گفت چون از رشته زبان ترکی در دانشگاه استقبال نمیشود، ضرورتی هم برای آموزش آن در مدارس نیست. استدلالی که پیشتر هم شنیده شده بودیم. منطقی معیوب و خطرناک جای که علت را با معلول عوض میکند. سالهاست نه معلمی برای این زبان تربیت شده، نه کتابی اجازه انتشار یافته، نه سیاست روشنی برای آموزش زبان مادری وجود داشته. مثل آن است که درِ مدرسه را قفل کنیم، بعد بگوییم کسی علاقهای به درس ندارد. سالهاست آموزش زبان ترکی در مدارس ممکن نبوده، نه معلمی تربیت شده، نه کتابی تدوین شده، و نه سیاستی اجرا شده، کاهش استقبال نتیجه طبیعی این «عرضه»ی ناقص است، نه نبود «تقاضا».
بلافاصله مدیر گروه زبان ترکی دانشگاه تبریز گفت: استقبال هست، اما ظرفیت نیست. یعنی اگر راه باشد، دانشجو هم هست؛ اگر فرصت باشد، علاقه هم هست. با اینحال روابط عمومی دانشگاه تبریز با انتشار یک خبر از ظرفیت و پذیر رشته زبان و ادبیات ترکی تلویحاً ادعاهای مدیرکل را تایید کرد و گام دیگری برای پیشبرد این منطق وارونه برداشت. آنها متوجه نیستند که نه زبان ترکی برای مردم آذربایجان یک واحد درسی است که اگر به حدنصاب نرسد، آن را «حذف» کنند و نه آذربایجان قابل تقلیل در قد وقواره یک واحد اداری است!
نکتهی مهم دیگر این است که برخورداری از آموزش به زبان مادری نه یک انتخاب شخصی که یک حق طبیعی و اساسی است این را کنوانسیونهای حقوق بشر و حقوق کودک میگویند. اغلب نظریات آموزشی مدرن و جدید هم تاکید دارند که آموزش از همان مراحل ابتدایی باید به زبان مادری صورت بگیرد. نمیشود با وارونهنمایی منطق عرضه و تقاضا و اقلیتسازی از این حق با ارجاعات آماری، از پذیرش این حق طبیعی طفره بروید.
حالا در این میانه فرزند رییسجمهور هم به میدان آمده تا «دلسوزانه» در اینباره سخن بگوید. با اینحال او در متنی پرشور و در ظاهر دغدغهمند، اما در لفافهای از توصیههای اخلاقی، سیاسیترین مطالبه زبانی را به داستانی فرهنگی و خانوادگی تقلیل میدهد. این متن بر همان منوال منطق مدیرکل پیش میرود، درست در بزنگاه حساس، از نقد ساختار قدرت طفره میرود. نه نشانی از چرایی مخالفتها با زبان ترکی در آن هست، نه اشارهای به سیاستگذاریهای تبعیضآمیز، و نه حتی نقدی به نهادهایی که آموزش زبان مادری را ممنوع کردهاند.
وقتی کسی که در مرکز نمادین قدرت ایستاده، به عنوان فرزند رییسجمهور ایران، وانمود میکند که تنها تماشاگر است نه بازیگر باید پرسید سکوت کرکنندهی این متن و خطابه در مورد دلایل این ممنوعیت چیست؟ پزشکیانِ جوان اگر با وضعیت موجود مخالف است، همانطور که تلویحاً مینویسد، چرا نمیگوید رییسجمهور در این باره چه خواهد کرد؟ در مورد حجاب، فیلترینگ و یا آموزش زبان مادری برنامه این دولت چیست؟
این روایت، تبعیض را از دایرهی سیاست و قدرت، یعنی جایی که این تبعیض در آن رقم خورده و تثبیت شده است خارج میکند. مشکل را نه ساختار، بلکه مردم معرفی میکند. نمیپرسد چرا سالها آموزش زبان ترکی ممنوع بوده، بلکه میگوید: «چون مردم محتوای ترکی تولید نمیکنند، آموزش فایدهای ندارد!» وقتی آموزش زبان ترکی را به نبود محتوا حواله میدهند، انگار یادشان میرود که این حذف، حاصل ممنوعیت و سرکوب رسمی است، نه کمکاری فرهنگی. مثل آن است که مدرسهای نسازیم، بعد بگوییم کسی علاقهای به تحصیل ندارد.
حقیقت روشن است: تا زمانی که زبان مادری آموزش داده نشود، نمیتوان انتظار گسترش محتوا، سواد زبانی و خلق ادبیاتداشت. زبان بدون آموزش رسمی، در برابر زبان مسلط، بیدفاع میماند. حذف آموزش یعنی حذف تدریجی حضور زبانی در فضاهای عمومی، یعنی حذف منطق نوشتار، تاریخ مکتوب. زبان مادری، اگر حق باشد، با «استقبال» یا «عدم استقبال» مردم سنجیده نمیشود. کسی حق ندارد بگوید چون مردم فعلاً ترکی نمیخوانند، پس سیاستی برای آموزششان لازم نیست. منطق وارونه: اول راه را ببنند و بعد مردم را مقصر جلوه بده».
مشکل، فقدان محتوا نیست؛ فقدان اجازه است. اگر ترکی در مدارس تدریس شود، اگر رسمیت پیدا کند، اگر از حاشیه به متن بازگردد، موج تولید محتواهای ارزشمند دوباره آغاز خواهد شد. آموزش، پیششرطِ محتواست؛ نه برعکس. اینکه بگوییم «فعلاً محتوا نیست، پس آموزش لازم نیست»، نادیدهگرفتن سازوکار توسعه زبانی است.
در پایان او دعوت به سکوت و اخلاقورزی در لفافهی همدلی میکند که در اصل مضموناش چیزی جز توصیه به پذیرش وضعیت موجود نیست. این اخلاقگرایی خنثی، نه تنها به فقر آموزش پاسخ نمیدهد، که تلاش میکند خشم بهحق یک ملت را با «زیبایی فرهنگی» بزک کند. انگار زبان مادری، نه حق، که لطفیست که اگر نبود، ما باید با نجابت به آن واکنش نشان دهیم. این یک صورتبندی زیباییشناسانهی از یک وضعیت ناعادلانه است. اتفاقاً مسئله همین است: تبعیض را نمیتوان با «اخلاق» جبران کرد، با «ادب» پوشاند، یا با «زیبایی» توجیه نمود. اگر ساختار تبعیضآمیز است، هر دعوت به نجابت، بهناگزیر، دعوت به سکوت خواهد بود.
خطابهی فرزند رییسجمهور، به جای زبانِ نقد، زبانِ تسکین است. آمده تا بگوید: چیزی تغییر نخواهد کرد. و با زیباییسازی وضع موجود بگویید شما فقط مظلوم بمانید و باوقار! آمده بگوید تا کاری از دولت برنمیآید، خودتان زبانتان را حفظ کنید بروید سراغ دیوانلار شعر بگویید صبور بمانید! دیوان بخوانید اما سیاست نخواهید!