به گزارش یازاکو، نظام حکومتداری در ایران تلاش میکند آسیبهای اجتماعی را بشناسد، ریشهیابی و حل کند اما در نهایت هر بار شکست جدیدی را تجربه میکند.
بیشک این روند طبیعی و شکستهای فضاحتبار زیادی قابل پیشبینی است و بیشترین سهم این شکستها متوجه تصمیمسازان و تصمیمگیران است. چرا؟ به دلایل زیر:
ـ تصمیمسازان و تصمیمگیران بهصورت نظاممند تصویری از امرِ اجتماعی ندارند. یعنی در چارچوب یک نظریه، گفتمان، پارادایم و مسترپارادایم سیر نمیکنند؛ گاهی در قامت یک نئولیبرال به مسائل مینگرند و گاه سوسیالیستتر از لنین! نه از نظریه سر درمیآورند نه تغییرات اجتماعی را درک میکنند. اغلب یک جهانبینیِ متلاشیِ کاریکاتوری و پارادوکسیکال دارند که به هیچ ایده بنیادینی متصل نیست.
ـ جامعه ایرانی در وضعیت آنومیک قرار دارد و ارزشهای پیشین رو به استحاله میروند و هنوز ارزشهای جدید جایگزین نشدهاند و معالاسف تصمیمگیران و تصمیمسازان تلاش میکنند با همان رویههای دهه ۷۰ بر جامعه ایرانی اثرگذار باشند و مداخلهگری کنند در حالیکه جامعه با منابع شناختی متعدد، نظامهای دانایی متفاوت و جهانهای معرفتی گونهگون، جامعهای متکثر و چندپاره است.
ـ تصمیمسازان و تصمیمگیران دنبال استانداردسازی جامعه هستند. چون درکی از عقلانیت استراتژیک و پارامتریک ندارند. دنیل لیتل، در کتاب «تبیین در علوم اجتماعی»، از این دو گونه عقلانیت سخن گفته است: مثال عقلانیت استراتژیک مثل بازی شطرنج است و بازیگر علاوهبر راهبرد خود باید منتظر نتیجه واکنشهای رقیب نیز باشد اما مثال برای عقلانیت پارامتریک مثل ساختن یک بنا است و تماما به توانشهای مالی و معماری سازنده بستگی دارد. معالاسف تصمیمسازان و تصمیمگیران حوزه اجتماعی با عقلانیت پارامتریک سیاستگذاری میکنند در حالیکه جامعه با سرعتی باورنکردنی در حال دگردیسیهای بزرگ است.
ـ متدولوژی در پژوهشهای دانشگاهی، تحدیدکننده است و اغلب تصمیمسازان و تصمیمگیران به این پژوهشهای محدود و در عین حال در اغلب موارد ساختگی دل خوش میکنند. در حالیکه اساسا این پژوهشها توان توصیفگری وضعیت موجود را ندارند چه برسد به تبیین، پیشبینی یا کنترل؛
ـ تصمیمسازان و تصمیمگیران، قدرت «عرف» را درک نمیکنند. روابط انسانی در سه سطح قرار دارد: سطح اول قانون، سطح دوم، اخلاق و سطح سوم را عرف شکل میدهد جالب است که عرف قدرت بسیار بالایی از اخلاق و قانون دارد و اساسا این عرف است که قدرت خود را بر اخلاق و قانون تحمیل میکند اما آنچه تصمیمسازان و تصمیمگیران تلاش میکنند این است که قانون را بر عرف تحمیل کنند.
ـ تصمیمسازان و تصمیمگیران عرصه اجتماعی درکی از «آلایش شناختی» ندارند. وقتی انسانها به مرور زمان با یکدیگر گفتوگو کنند، کمکم بر تفکر یکدیگر تاثیر میگذارند و با وقوع این آلایش مردم احساس میکنند که سختتر میتوانند اعتقادات و ارزشهای دیگران را منحرف، نامعقول یا شیطانی بنامند. فاصله بین فضای رسمی (حکومتی) و غیررسمی (مردمی) بهقدری زیاد است که هیچ آلایشی در این حوزه رخ نمیدهد و گویا با دو دنیای متفاوت مواجهیم.