یازاکو، محمد فرج پور باسمنجی _ کمال الدین بهزاد و سلطان محمد نقاش از آن جمله اند. در تاریخ معاصر تبریز نیز یکی از این هنرمندان ریشه دار که نامش به بزرگی یاد می شود استاد مرتضی رسام نخجوانی ۱۲۹۴_۱۳۸۲ تبریز است که از خاندان نام آشنا و خادمان فرهنگ نخجوانی هاست.
امروز ۸ مرداد ماه، بیست و دومین سالگرد درگذشت این استاد فرهیخته است. در بررسی زندگی و آثار و مراحل زندگی این شخصیت ممتاز هنر نقاشی معاصر تبریز، آنچه نمود بیشتری داشت عشق و علاقه و پشتکار و فائق آمدن بر ناملایمتی ها و سختکوشیهای استاد نخجوانی بوده است. از همان اوان کودکی، نشستن در گوشه حیاط تاریخی شان در محله دوه چی و نگاه به درختان و حوض بزرگ حیاط و نقاشی از آنها تجارب اولیه استاد برای برداشتن قدم های اولیه برای مراحل بعدی رشد و تکامل هنری اش بود.
در عنفوان جوانی عزیمت به روستاهای اطراف تبریز با موتورسیکلت بزرگش و نقاشی از زندگی و محیط کار و تلاش روستاییان نیز حکایت های شنیدنی دارد و برخی از این آثار پس از تکمیل نهایی الان در زمره آثار ماندگار استاد است که اخیرا تابلو زیبای غروب در روستای ایوند و کار و تلاش اسد عمی در شبکه های اجتماعی و رسانه های ملی و محلی باز تاب زیادی داشته است.
حضور دایی های فرهیخته وی مرحومین حاج محمد و حاج حسین که نام های بزرگی در جمع آوری کتب خطی و تحقیق و تتبع در اسناد ادبی و تاریخی ایران هستند و کتابخانه ملی تبریز یادگار آنهاست، در زندگی هنری استاد بسیار راهگشا بوده است. .راه یابی به مدرسه صنایع مستظرفه در تبریز و کمال الملک در تهران و سپردن وی به شاگردی زنده یاد استاد سیدحسین میرمصور که از خاندان نام آور موسوم به ارژنگی تبریز بودند و نیز استاد علیمحمد حیدریان در تهران نیز در رشد و شکوفایی استعداد های او تاثیر شگرفی داشت.
بی شک اگر استاد در پایتخت می ماند با حمایت های ملی چهره جهانی می یافت ،ولی عشق به زادگاه خود و ماندن در تبریز و کشاندن کار هنری نقاشی و عکاسی به میان مردم و هنرجویان و هنرمندان در اعتلای هنر نقاشی و با تأسیس عکاسخانه رامبراند در عکاسی معاصر تبریز تأثیر شگرفی داشته است.
وقتی آثارش شهره عام و خاص شد پشت به مردم و زادگاهش نکرد و در میان مردمی که دوست داشت ماند و به خلق آثار زیبا با سبک و سیاق که خود پایه گذارش بود پرداخت.
امروز بیست و دومین سالگرد فقدان این هنرمند مردمی است که نام و یادش را گرامی میداریم و برای آشنایی بیشتر خوانندگان یادداشت زندگینامه استاد را به قلم فرزند فرهیخته اش که وی نیز راه پدر را در نقاشی برگزیده برای تنویر افکار عمومی عینا می آوریم. استاد مرتضی رسام نخجوانی در سال ۱۲۹۴ شمسی در یک خانواده متدین در محله دوچی تبریز به دنیا آمدند.
پدرشان مرحوم حاج محمد صادق یکی از تجار بنام تبریز بود که به کار خرید و فروش [ عتیقه نیز می پرداخت .دائی های ایشان زنده یادان حاج محمد و حاج حسین نخجوانی ؛ از تجار با فرهنگ و صاحب نام تبریز ؛ ضمن تجارت چای در هندوستان مجموعه ای بیر نظیر از کتاب های خطی گردآوری کرده بودند که همگی آنها را برای سپردن به نسل های آینده به کتابخانه ملی تبریز اهدا نموده اند و از این بابت دین بزرگی به گردن ایران و به خصوص آذربایجان دارند . استاد از دوران طفولیت عشق و اشتیاق شدیدی به نقاشی داشتند.
بنا به گفته خود ایشان: «در همان ایام کودکی ؛ آرزو می کردم بتوانم درخت تناور گوشه حیاط قدیمی خودمان را با حوض سنگی بزرگ کنار آن نقاشی کنم . زمستان ها با سر انگشتانم روی شیشه های بخار گرفته پنجره ها نقش و نگار می آفریدم . در مدرسه نیر کارم بیشتر نقاشی بود . به هر بهانه ای نقشی روی کاغذ می زدم …» اما جو فرهنگی – اجتماعی جامعه آن روز که آمیخته با خرافات و تعصبات سنتی بود؛ مانع می شد که فردی از افراد یک خانواده مذهبی و متدین و متشخص با اعلام نوعی تجدد خواهی به هنر؛ آن هم هنر نقاشی روی آورد؛ در حالی که به زعم آنان در خانه ای که نقش و نگار ازآدم ها و اشیاء کشیده شده باشد ؛ خیر هرگز قدم به آن خانه نخواهند گذارد !
بنابر این مخالفت ها و ممانعت های پنهان و آشکار با هنر نقاشی ؛ هر روز شدت می یافت . تعصباتی که نسل به نسل به خانواده ای با پیکره مذهبی و پوسته سنتی و متعلق به قشر خاصی از جامعه منتقل شده بود. سختگیریها و تقابل بین سنت گرایی و تجددی که پدر؛ با روی آوردن به هنر نقاشی ؛ پوشیدن کفشها و لباس های مد جدید و … سبب ساز آن بود ؛ کار را به جایی رساند که وی به اتاق کوچکی در آن سوی حیاط بزرگشان تبعید شده و مدت ها دور از جمع اعضای خانواده بودند.
منازل بزرگ قدیم معمولا از بخش های مختلفی نظیر بیرونی – اندرونی – کله ای و مطبخ تشکیل می یافت. منزل قدیم آنان نیز چنین بود و علاوه بر آن یک اتاق و یک توالت هم در آن سوی حیاط واقع شده بود .کف حیاط آجر فرش بود و حوض سنگی بزرگ بیضی شکلی در وسط حیاط قرار داشت. این اتاق کوچک تبعید گاه ایشان بود و خاطراتشان از زندگی اجباری در آن اتاق بسیار متاثر کننده است.
به گفته خود ؛ شاهد طبخ انواع غذاها در مطبخ بود و البته در میان اعضای خانواده فقط یکی از خواهر ها جرات داشت که گاهگاهی پنهانی به وی سر کشیده ؛ در صورت امکان غذای گرمی از مطبخ در سینی گذارده ؛ نزد برادر ببرد . طرد شدن و زندگی در یک اتاق کوچک با کمترین امکانات از یک سو و عدم توانایی برای تهیه ی حداقل لوازم نقاشی مورد نیاز از سوی دیگر ؛ تاثیرات بسیار منفی در روحیه ایشان در عنفوان جوانی ایجاد کرده بود . رنج های عمیق روحی در بهترین سال های جوانی ؛ منجر به ایجاد تنش های روانی و افسردگی هایی شد که در سالهای بعد هم گریبانگیر ایشان گردید . حساسیت فوق العاده و روح لطیف و هنرمندانه در تکوین و تشدید این حالات موثر بود و باعث شد تا این افسردگی که گاهگاهی شدت می یافت و سپس به حال عادی برمی گشت – در آثار سالیان بعد هنرمند به نحو چشمگیری خود را نمایان سازند . در هیچ یک از آثار رنگ و روغن و یا آبرنگ ایشان خنده ای بر لبان هیچکس نقش نبسته است .
حتی دریغ از تبسمی ! تمامی پیرمردهای روستایی ظاهر شده در بومهای ایشان ؛ که افسرده حال در گوشه ای کز کرده یا به دیواری کهنه و نمناک تکیه داده و سر در گریبان فرو برده و یا ضمن سبد بافی ؛ قالیبافی یا پینه دوزی در تفکرات تلخ خود غوطه ورند . آئینه ای تمام نما از روح افسرده نقاش را به نمایش گذارده اند . راز این افسردگی که تا امروز کم و بیش با استاد همراه بوده ؛ به دوران نوجوانی و جوانی شان برمی گردد.
در آن دوران ؛ مرحومین حاج محمد آقا و حاج حسین آقا نخجوانی که شیفتگی و استعداد وی را در نقاشی دیده و آینده ی درخشانش را در این هنر پیش بینی کرده و متوجه مخالفت های بزرگان خانواده نیز شده بودند ؛ بالاخره با وساطت ها و تلاش فراوان توانستند زمینه ادامه فعالیت های مشروع هنری وی را در جهت تداوم راهی که مجدانه علاقمند پیمودنش بود ؛ فراهم سازند .
در چنین شرایطی با ایستادگی و کمک دائی های هنر دوست و با نفوذ خود ؛ توانسته بودند به آرزوی دیرینه خود ؛ یعنی فراگیری و ادامه نقاشی برسند و قطعا نتیجه مقاومت و پیشتکارشان بوده که هنر نقاشی را با تعلیم و تربیت شاگردان خود به نسل های بعدی و از جمله برادر کوچکترشان فیروز و فرزند خود منتقل نمایند . از دیگر هنر آموختگان استاد می توان به اساتیدی چون داود امدادیان ؛ مرحوم محمد رضا ایرانی ؛ پرویز ایزد پناه ؛ اکبر بهکام ؛ غلامرضا تجویدی ؛ مرحوم منصور قندریز ؛ مرحوم رفیع موتمنی طباطبائی ؛ محمود علوی وحید و… فرزندش مجتبی را نام برد.
مرحوم حاج حسین نخجوانی که محققی ارزنده بود ؛ با هنر نقاشی هم آشنایی داشت و گاهگاهی هم دست به قلم می برد ؛ ایشان را نزد استاد حسین میر مصور ارژنگی برد . استاد میر مصور که نقاشی را در تفلیس و نزد استادان آنجا فرا گرفته بود ؛ رئیس هنرستان یا مدرسه صنایع مستظرفه تبریز بود و ضمنا تعلیم هنرجویان را هم به عهده داشت . استاد میر مصور که با مرحوم حاج حسین آقا نخجوانی از قدیم آشنا و انس و الفتی دیرینه بین آنها برقرار بود ؛ وی را که آن زمان ۲۳ سال داشت به آسانی به حضور پذیرفته و دستور چایی داده و پس از آزمونی عملی در حضور دایی ؛ از استعداد شگرف ایشان در نقاشی ابراز تعجب و از همان روز اجازه ورود به کلاس سوم هنرستان را صادر کرده بود . .. اساتید زبده ای چون میر مصور ؛ کمال الملک ؛ وارطانیان ؛ طاهرزاده بهزاد و صنیع الملک ؛ قبل از ایشان آبرنگ را به شیوه پرداز کار کرده اند ولی آثار پرداز استاد به تایید اهل فن و کارشناسان هنری تفاوت ماهوی با آثار دیگران دارد .
این تفاوت در تکنیک های اجزاء نرمی و غنای رنگی و نیز درجات متعدد سایه روشن و مهمتر از همه ریزتر بودن عناصر تشکیل دهنده پرداز ؛ یعنی نقطه ها , نمود عینی می یابد … در تابستان سال ۵۷استاد از طرف دولت وقت به اتفاق چند هنرمند دیگر و عده ای از اساتید دانشگاه ؛ سفری دوهفته ای به انگلستان برای بازدید از مراکز مهم هنری و موزه های لندن و مطالعه آثار هنرمندان سده های پیشین و معاصر جهان کرده بودند .. در آذر ماه ۱۳۷۰ نیز از طرف مدیریت وقت ارشاد – رنجبر فخری موقعیتی فراهم شد که چند تن از هنرمندان نقاش تبریز – استاد نخجوانی ؛ آقایان پشت پناه , صدق روحی ؛ مرحوم ایرانی و بنده سفری به باکو داشته باشیم و در نمایشگاهی از آثار هنری نقاشی شرکت کنیم .
و چون همزمان با سفر ما ؛ مرحوم استاد علی سلیمی و ارکستر همراهش طبق برنامه قرار بود در شهر نخجوان ؛ برنامه ای اجرا کنند و ازآنجا با باکو رفته و به گروه ملحق شوند . لطف مدیریت وقت ارشاد ؛ بیشتر شامل حال استاد و بنده شد و به پیشنهاد ایشان با هم همراه با گروه مرحوم سلیمی عازم نخجوان شدیم . در آنجا ترتیب ملاقات با حیدر علی اوف – رئیس جمهور وقت جمهوری خود مختار نخجوان ؛ با پدر و مرحوم استاد سلیمی به عنوان هنرمندان طراز اول نقاشی و موسیقی آذربایجان ایران داده شد و سپس با یک هواپیمای اختصاصی از طرف علی اوف عازم باکو شدیم ….
استاد در سال ۱۳۵۷ با سمت کارشناس عالی هنری از وزارت فرهنگ و ارشاد باز نشسته شد و نیز در سال ۶۱ از طرف اداره ارزشیابی هنری آن وزارت خانه مدرک درجه ۱ هنری – دکترا – به پاس عمری فعالیت ارزنده هنری و کیفیت آثار خلق شده به ایشان اعطاء گردید.
استاد در سالهای آخر عمر گوشه گیر تر شد و غیر از تعداد معدودی از دوستان و شاگردان ؛ با دیگران مراوده ای نداشت . از سال ۱۳۷۹ علائم ابتلا به بیماری سرطان خون در ایشان ظاهر گردید و تحت درمان و مراقبت قرار گرفت .در تیر ماه ۸۲ با تشدید بیماری در بیمارستان شهید مدنی تبریز بستری گردید و مورد توجه و مراقبت های ویژه پزشک مخصوص و کادر بیمارستان قرار گرفت و پس از ۲۰ روز بستری شدن در بیمارستان سر انجام در ساعت شب چهارشنبه ۸ مرداد ۸۲ در منزل خود و در حالی که تمام اعضاء خانواده کنارش بودند ؛ پس از تحمل قریب به سه سال درد و رنج بیماری در ۸۸سالگی چشم از جهان فروبست » خدایش بیامرزد و در روز جزا روسفید گرداند.