به گزارش پایگاه خبری یاز اکو به نقل از انصاف نیوز، پزشکیان غیر از موضوع آموزش زبان مادری، به پرسشهایی درمورد «تقدم آزادی بر کارآمدی یا بالعکس»، ماجرای خروج از پروتکل الحاقی و همچنین اظهارات اخیر حدادعادل درمورد احمدی نژاد و حضور احتمالی احمدی نژاد در انتخابات ۱۴۰۰، پرداخته است که در ادامه متن کامل آن را میخوانید:
همین چند روز پیش، روز جهانی زبان مادری بود؛ در قانون حق آموزش زبان مادری پیش بینی شده است؛ اما در این سالها شاهد بودیم که بعضا با کسانیکه چنین مطالباتی دارند برخوردهایی شده است. نظر شما در مورد اصل ۱۵ قانون اساسی و اجرای آن و همچنین مرز اتهاماتی چون قومیت گرایی و جدایی طلبی با مطالبهی آموزش زبان مادری که گاه با یکدیگر خلط میشوند چیست؟
پزشکیان: بارها گفتهام اعتقادم بر این است که چارچوب قانون باید اجرا شود؛ اینکه بگوییم الان مصلحت نیست این کار را بکنیم و بعد توجیهات آنچنانی برایش درست کنیم، برای هرنوع سیاستی میشود این حرف را زد. یعنی هر حرکتی، یکجایی میتواند تبدیل به ضدحرکت شود. مثلا فرض کنید در پزشکی که به مریض دارو میدهیم، اگر بخواهد از یک مقدار بیشتر دارو بخورد مسمومش میکند، از یک مقدار کمتر هم باشد اثر نمیکند.
اینکه چگونه متعادل راه رویم و راه درست را برویم، مستلزم این است که باید در این چارچوب اینقدر توان فکری و سیاستگذاری و مقررات نوشتن داشته باشیم که آن دوز مورد نیاز جامعه را بتوانیم به جامعه بدهیم تا به آن امنیت و آرامش و اعتماد برسد.
آنچه که در قانون نوشته و الان در اکثر کشورها اعمال میکنند، توسط کسانی نوشته شده است که عقلا و بزرگان ما بودند؛ آنموقع که انقلاب شد بهترینهای ما نشستهاند تصمیم گرفتهاند و قبول کردهاند که این اتفاق بیافتد. آدمهایی که هیچ جایگاه و یا قد و اندازهای به اندازهی آن قبلیها ندارند الان تصمیم میگیرند و میگویند که «الان صلاح میدانیم که این اتفاق نیافتد!».
این باعث میشود آن دوزی درست شود که مسمومیت بوجود میآورد؛ یعنی احساس جدایی در انسان بوجود بیاید. وقتی شما من را بعنوان قومیت من، هویت من و هویت منطقهای من نمیپذیرید، من چرا باید شما را بپذیرم؟! درحالیکه عدهای از این وضعیت سوءاستفاده میکنند و یک عده از انسانها را جذب آن طرفی میکنند که نباید بکنند. ما اگر دوز دارویی و دوز تاثیرگذار را به جامعه بدهیم سم دارو اثر میکند؟ نمیکند! ولی وقتی نمیدهیم آن سم خودش را نشان میدهد.
در این کشور برای زبان انگلیسی و عربی و آلمانی و فرانسه و… کلاس داریم؛ ولی نمیآییم برای زبان ترکی، کردی، لری، بلوچ و… کلاس بگذاریم. کلاس را بگذار! مشکلی ندارد که. برای آن انگلیسی و آلمانی و فرانسوی هرجا هست میتوانند کلاس بگذارند، ولی برای این زبانها اجازه نمیدهیم کلاس بگذارند و انگی میچسبانیم که «شما میخواهید جداییطلبی کنید». ولی وقتی شما زبان من را، زبان آن قومیت من را نخواهید قبول کنید، من چرا باید تو را قبول کنم؟! این چیزی است که در نتیجهی اثرات سمی رفتار در جامعه خود را بروز میدهد.
بنظر من اگر حاکمیت و مسئولین فرهنگی ما و آنهایی که تصمیمگیرند و سیاستگذاری میکنند در چارچوب همان قانون، مقررات و چارچوبهایی را تنظیم کنند که توقعات و نیازهای ذاتی و فطری این مردم را جواب دهد اثرگذار خواهد بود؛ بالاخره خدا من را ترک آفریده و من نمیتوانم بپذیرم که کسی به زبان من، به قوم من و فرهنگ من توهین کند؛ اینها نقشههایی است که دشمن میکشد و ما را تخریب میکند. اگر یکی این کار را بکند چه تضمینی وجود دارد که من این را قبول کنم و سر خم کنم؛ من که قبول نمیکنم و وقتی قبول نکردم میگویند تو تجزیهطلبی!
یعنی از یکطرف کسانی را هل دادهاند و افتادهاند و از یکطرف هم میزنند بر سرش که تو چرا افتادی؟! تو مرا انداختی زمین و این چیزی است که بنظر من باید در سیاستهای ما تجدیدنظر شود؛ نه تجدیدنظر، بلکه مر قانون را اجرا کنند و بعد آنوقت آن آدمهایی میمانند که بیمارند و تجزیهطلب؛ اما بستری پیدا نمیکنند که برای خودشان مشتری جذب کنند، بستری پیدا نمیکنند که یک عده آدمها را توجیه کنند و به راهی منحرف بکشند. هیچکس ایرانی بودن و مسلمان بودن و کشور خود را به این راحتی از دست نمیدهد؛ آدم باید از نظر ذهنی خیلی مشکل پیدا کند که بگوید «من میخواهم قاطی فلانجا شوم»؛ ولی وقتی هیچگونه جایگاهی برای این گروه یا قوم قائل نشوید، شروع میکند و میگوید «من برای چه اینجا هستم؟! وقتی اینها من را قبول ندارند، وقتی هویت من را اینها انکار میکنند برای چه باید اینجا باشم؟!» آنوقت آنها هستند که این آدمها را جذب میکنند.
اشاره کردید که خیلی وقتها برچسب تجزیهطلبی به افراد زده میشود؛ هیچوقت در مجلس به طرحی فکر کرده بودید که این مرز را مشخص کند تا از چنین مسائلی جلوگیری شود؟
بصورت عام که در قانون مشخص است، این مجریان هستند که باید روش اجرا را تعریف کنند. ما بارها با وزیر آموزش و پرورش، با وزیر اطلاعات، وزیر علوم و… صحبت کردیم، بیشتر با وزرایی که با تحصیل و… ارتباط دارند؛ همه قول دادند، اما وقتی قرار است عمل کنند، عمل نمیکنند. مشکل این است که چرا باید بعضی از بخشهای قانون را بپذیریم و قسمتی از قانون را نپذیریم. قانون میثاق مشترک یک جامعه است، حلال اختلافات و مشکلات است. دعوا زمانی شروع میشود که یک عدهای بخواهند پایشان را از قانون فراتر بگذارند؛ اما الان زمانی دعوا شروع میشود و یک عده را زمانی به تجزیهطلبی و یا جدایی خواهی میکشند که اینها حقوق اولیه و مشخص قانونی یک قومیتی را نادیده میگیرند و بعد شروع میکنند و میگویند این افراد آنچنانند. چه کسی این کار را کرده؟! شمایی که اجازه ندادید این کار را کردید، کس دیگری نبوده! شما اگر چارچوب قانون را رعایت میکردید و اجازه نمیدادید به یک قومیت و زبان و فرهنگی توهین شود، آنوقت میدیدید چطور آن قوم یا جناح یا گروه دلش نمیخواست از آن کشور خودش را جدا ببیند و به یک کشور اجنبی و بیگانه گرایش پیدا کند! این گرایش را ما ایجاد کردیم.
جریانات و افراد مختلف اعتقادات گوناگونی درمورد تقدم آزادی بر کارآمدی و یا بالعکس دارند، نظر شما در این مورد چیست؟ آیا اصلا چنین اولویتبندیهایی منطبق بر واقعیت است؟
آنچه که من میدانم و به ذهنم میرسد –چون اینها مباحث اجتماعی و قابل بحث و چالشبرانگیزی هم هست و سلایق و نظرات مختلفی هم در این مورد وجود دارد- ولی طبیعتا آدم اول باید نیازهای اولیهی خود را حل کند و بعد برسد به اینکه بخواهد مثلا از یک مطالبهی دیگری که نیاز روحی انسان است برخوردار شود؛ وقتی ما نیازهای اولیهی یک جامعهای را حل نکردیم، نیازهای آنچنانی اصلا قابل طرح نیست. هرم مازلو را اگر مورد نظر قرار دهید، در قاعدهی هرم و سطح نخست آن که انسانها با موجودات و حیوانات دیگر در آن مشترک هستند، همه یک نوع انگیزه دارند، همه دنبال این هستند که چیزی بخورند و زنده بمانند. به سطوح بالاتر هرم که میرسند کسانی حاضرند از آنچه دارند به دیگران هم بدهند، ولی این دیگران ممکن است قوم و خویش و از نزدیکانشان باشند و دایرهای محدود است. در مراتب بالاتر آدمهایی را میبینید که حاضرند برای محله هم کاری کنند و مایهای بگذارند؛ هرچقدر که بالاتر میآیید انسان به جایی میرسد که همه چیز را برای انسانهای دیگر میخواهد؛ حاضر است جانش را هم فدا کند برای انسانها. این قله زمانی طولانی میخواهد برای رسیدن. ما هنوز در ابتدای قضیه تا نتوانیم مشکلات اقتصادی و یا نیازهای اولیهی جامعه را حل کرده باشیم نمیتوانیم توقع این بحثها را داشته باشیم به نظر من بیشتر مورد سوءاستفادهی بیگانگان قرار میگیریم تا اینکه بتوانیم استقلال و امنیت و توسعه را در کشورمان ایجاد کنیم. هیچ تجربهی تاریخی وجود ندارد که کشورهایی که جهان سومی و درحال رشدند با آزادی توانستهاند به توسعه دست پیدا کنند.
باید این سیر را طی کنید تا آنجا و وقتی رسیدید دیگر نیازی نیست که کاری کنید. خودبخود رسیدید و این چیزی است که زمان میخواهد و باید منتظر آن زمان بود؛ هنوز آن زمان را طی نکرده از آن فضا حرف زدن بنظر من نتیجهای نخواهد داد و یا حداقل من تجربهای از این تاریخ نخواندم که کشورهایی که در این سطح بودند بدنبال آزادی رفتند و به توسعه و رشد رسیدند.
اما برخی کارشناسان یکی از مهمترین علل سرنگونی رژیم گذشته را پرداختن به صرف توسعه و زیربناهای اقتصادی و غفلت از آزادیهای مدنی میدانند.
نه! اینکه ما رشد اقتصادی را میبینیم اما آدمها را نمیبینیم خطاست، منظور من این نیست. آدمها را ندیدن به این معناست که یک عده بخاطر توسعه زیر دست و پا له میشوند. آن بحث آزادی نیست، آن بحث آدمهایی است که نان شبشان را پیدا نمیکنند و ما آنها را نمیبینیم و فقط داریم دنبال عدد و رقم میگردیم که مثلا ۷ درصد، ۸ درصد یا ۱۰ درصد رشد اقتصادی داریم. در صورتیگه این رشد اقتصادی به هزینهی زیرپا له شدن یک عده انسان تمام میشود. کسانی که میخواهند به طرف رشد اقتصادی بروند باید این آدمها را ببینند، اگر نبینند همان اتفاقی میافتد که شما اشاره کردید.
رشد اقتصادی بدون توجه به انسانها –برای اینکه زندگیشان را تامین کنند و نان شبشان را محیا کنند- مشکلآفرین است. اینکه مثلا من میلیاردر شدم و رشد اقتصادی ایجاد کردم اما در ازای آن زندگی یک عده نابود شود، به جایی نمیرسد. این مسائل جدای از بحث آزادی است.
طبق مصوبهی مجلس یازدهم از پنجم اسفندماه نظارتهای آژانس بر فعالیت هستهای محدود شد؛ برداشتتان از کلیت این طرح و قانون و اینگونه رفتار در موضوع هستهای و برجام چیست؟
تصور میکنم این مسیر را باید شورایعالی امنیت ملی و با بحث و گفتوگوهایی که مقام معظم رهبری هماهنگی میکند، به سمت حل مساله پیش ببرد. اگر سخت و غیرقابل انعطاف وارد این قضیه شوند، ممکن است ضرر کنیم. گفتوگو، گفتوگو است. گفتوگو رفت و آمد دارد، یک مقدار چالش دارد. ما از اصولی که امضا کردیم نباید پایین بیاییم؛ این کاملا درست است. برجام را باید بپذیرند و اجرا کنند، اما اینکه ما بخواهیم سریع خارج شویم، بخصوص الان که بایدن میخواهد برگردد و یک کارهایی هم دارد میکند، اگر به یک تعاملی با آنطرف برسیم شاید بهتر باشد تا اینکه یک تصمیم قاطعی بگیریم و بگوییم همین اتفاق باید بیافتد.
این همان چیزی است که اسرائیل و عربستان و ترامپ و دارودستهاش میخواستند. با رفتن به آنطرف ما داریم به همانجایی میرویم که آنها میخواستند، ولی اینکه ما در این روند بمانیم و کوتاه نیاییم و از چارچوب برجام حتی اندکی هم عقبنشینی نکنیم حرف درستی است، اما چگونه؟! باید آن بزرگان و سیاستمداران ما بنشینند و با گفتوگو حل کنند.
این مصوبه ابتکار خود مجلس بوده است؟ یا بخشهای دیگری هم دخیل بودند در شکلگیریاش؟
نمیدانم! بالاخره یک عده از افرادی که الان به مجلس آمدهاند، با یک سلیقهی خاصی وارد شدند و سلایق دیگر آنقدر در مجلس حضور ندارند که با اینها بنشینند و بحث و گفتوگو کنند؛ یک گروهی که آنموقع هم اصلا نمیخواستند برجام تصویب شود، همانها الان قدرت دستشان است و تصمیمات را میگیرند.
نظرتان درمورد اظهارات اخیر آقای حدادعادل درمورد ردصلاحیت قطعی آقای احمدی نژاد چیست؟
نمیدانم باید از آقای حدادعادل بپرسید.
اصلا موافق هستید که یک نفر بجای نهاد شورای نگهبان اظهار نظر کند و بگوید فلان سلیقه نباشد.
نظر است دیگر، نظرشان را میگویند.
نظر شما راجع به آمدن آقای احمدی نژاد چیست؟
همان موقع هم که رئیس دولت بودند مشکلی که داشتم این بود که آقای دکتر احمدی نژاد قانون و مجلس را قبول نداشت و خیلی وقتها دور میزد و مشکل داشت. نمیشود کسی مجری دولت شود اما قانون را اجرا نکند و از خود، قانون درآورد. این برای هیچکس قابل قبول نیست؛ یعنی هرکسی بخواهد قدرت را بدست بگیرد باید در چارچوب قانون عمل کند؛ اگرنه هرج و مرج درست میشود. حتی اگر راه درست را هم برود غلط است؛ بخاطر اینکه ممکن است فردا کسی دیگر پیدا شود که شکل دیگری عمل کند. وقتی قانون شکستن کار درستی تلقی شود و وقتی آن کسی که بالا نشسته خودش قانون را زیرپا میگذارد، شما از پایین چه انتظاری دارید که چارچوب قانون را اجرا کند. عیبی که وجود داشت و اصولا نباید اتفاق میافتاد و از همان روز اول باید جلویش را میگرفتند، این بود که پایش را از قانون فراتر گذاشت و چیزی به او نگفتند. نباید کسی در این مملکت چه در قدرت و چه در پایین قدرت، چه مجلس، چه قوه قضاییه و چه هرجا که هست از چارچوب قانون فراتر رود.
ولی متاسفانه ما الان در کشور جایی که خوشمان میآید میگوییم مصلحت نبوده و اشکالی ندارد قانون اجرا نشود، جایی که خوشمان نمیآید میگوییم اینها قانون را اجرا نکردند. یعنی اگر یکی را بخواهیم بکوبیم میگوییم چرا قانون را اجرا نکردی، وقتی میخواهیم خودمان را توجیه کنیم میگوییم حالا مصلحت نبود و این قانون فعلا لازم نیست. قانون باید فصل الخطاب همهی جریانات و همهی قوا باشد.