به گزارش پایگاه خبری یاز اکو به نقل از انصاف نیوز، گفتوگو با یونس ژائله را در زیر می خوانید:
در چند ماه اخیر، مقامات کشور بارها درباره لزوم مشارکت بخش خصوصی و افزایش سهمش در اقتصاد ایران سخن گفتهاند. ارزیابی شما از این تاکیدات چیست؟
مقام معظم رهبری در سخنان خود با نمایندگان بخش خصوصی و تولیدکنندگان به اشتباهات ۴ دهه گذشته اشاره کردند و فرمودند برخی از مصادرهها اشتباه بود و به اقتصاد ایران ضربه زد. بعد از گذشت این مدت، مقام معظم رهبری و دولت این موضوع را شفاف کردهاند که میدانند راه حل مشکلات اقتصاد ایران در دست بخش خصوصی است و باید بخش خصوصی فعال شود تا با ظرفیتها و پتانسیل خود، بتوانند بر مشکلات پیروز شوند.
یکی از طرحهای پرسروصدای دولت در ماههای اخیر، بحث مولدسازی داراییهای دولت بوده است. نسبت بخش خصوصی با مولدسازی چیست؟
اول باید ببینیم چرا باید خصوصیسازی یا مولدسازی کنیم. همانطور که میدانید بسیاری از کارخانههایی که مصادره شد، در اختیار کسانی قرار گرفت که اهلیت نداشتند و صرفا کارمند دولت بودند. در نهایت هم بسیاری از این کارخانهها تعطیل شدند و دولتیسازی نه تنها کمکی به این واحدها نکرد، بسیاری از آنان را به تعطیلی و نابودی کشاند. مثلا من خاطرم هست که در سفری همراه رئیسجمهور، به بازدید از کارخانه کلید و پریز رشت رفتیم که هیچچیزی از آن باقی نمانده بود. صحنه بسیار دردناک و ناراحتکنندهای بود. بسیاری از کارخانههای دیگر هم همین سرنوشت را داشتند. میدانید که بیشتر از ۸۰ درصد اقتصاد ایران در دست دولت است و غیر از کارخانههایی که مصادره شد، تعداد زیادی هم واحد صنعتی بزرگ و کوچک را خود دولت تاسیس کرده است. خب، این اقتصاد دارد توسط کسانی اداره میشود که انگیزه لازم را برای توسعه کارگاه و کارخانه تحت مدیریت خود و انگیزه تولید ثروت ندارند. وقتی در اقتصادی، ۸۰ یا ۸۵ درصد واحدهای صنعتی و تولیدی انگیزه تولید ثروت ندارند و با الفبای آن آشنا نیستند و فقط از خزانه ارتزاق میکنند، نباید انتظار داشته باشیم رشد قابل توجهی داشته باشیم.
بخش بزرگی از منابعی که از فروش نفت و گاز یا معادن حاصل میشود، برای پوششدادن ناکارآمدی این واحدها صرف میشود که باعث شده بدنه دولت بسیار بزرگ و بسیار ناکارآمد باشد و هزینه هایش بسیار بالا باشد.
همه آقایانی که در بخش اقتصاد ایران فعالیت دارند به چشم خود دیدهاند که واحدی که دست بخش خصوصی بوده چگونه رشد کرده و موفق شده است و از آنطرف چه بلایی بر سر واحدهایی آمده که در دست دولت بودهاند. اما در پاسخ به سوال شما که خصوصیسازی کنیم یا مولدسازی کنیم، به نظر من هیچیک از این دو، راه علاج مشکلات اقتصاد ایران نیست؟
فهرست
اقتصاد نقشه راه می خواهد
مولدسازی علاج مشکلات نیست؟ یعنی یونس ژائله خصوصیسازی یا مولدسازی را مفید نمیداند؟
نه، برای اینکه باید ابتدا یک نقشه راه برای اقتصاد ایران داشته باشیم و سپس متولیاش را هم مشخص و از آن حمایت کنیم. لازم هم نیست که یک فرد یا سازمان متولی شود؛ میتوانیم از مجموعهای از افراد و شرکتهای موفق در یک زمینه خاص، برای راهبری کلی اقتصاد در آن زمینه کمک بگیریم.
به این ترتیب ثروت در کشور تولید میشود. الان دولتهای ما، چه دولت فعلی و چه دولتهای قبلی چه میکنند؟ وقتی کسری بودجه دارند، پول چاپ میکنند. تورم بالا میرود و دولت نمیتواند از پس آن برآید و بنابراین ارز را گران میکند. برای همین دلار ۳ هزار تومانی میشود ۳۰ هزار تومان و دلار ۳۰ هزار تومانی، میشود ۶۰ هزار تومان. همه دولتها از همین مدل پیروی کردهاند و میدانیم که این روش موفق نخواهد شد.
به نظر من برای اینکه دوباره همان راه تکراری و ناموفق را نرویم، باید یک معماری زیبا و کاربردی برای اقتصاد انجام شود و همه بخشها بر اساس این نقشه عمل کنند. همانطور که گفتم متولی هر قسمت هم باید موفقترین فعالان آن بخش باشند. الان شما یک نقشه دارید که مشخص کرده اینجا در و آنجا پنجره بگذارید. دولت که عوض میشود، آقایان جدید میگویند نه! من دوست ندارم اینجا در باشد، باید پنجره بگذاریم. یکی دیگر میآید و میگوید اصلا در و پنجره لازم نیست، اینجا را تیغه آجر بکشید! اینطوری که نمیشود اقتصاد را اداره کرد و انتظار داشت موفق شود. شما در این شرایط هر کاری هم بکنید موفق نمیشوید. ما فکر میکنیم مشکل آمدن این وزیر یا رفتن آن مدیر است. نه، مشکل این است که نقشه راه اقتصاد مشخص نیست.
چیزی که میگویید، فراتر از همین طرحهاییست که هر از گاه دولت یا مجلس برای بهبود وضعیت اقتصادی کشور تهیه میکنند؟
بله، باید برای طراحی نقشه اقتصاد ایران هزینه کنیم. شما وقتی میخواهید بهترین ساختمان شهر را داشته باشید، بهترین معمار شهر را انتخاب میکنید، هر چقدر هم که گران باشد از او کمک میگیرید. ممکن است به این هم راضی نشوید و با متخصصان دیگری هم مشورت کنید. بعد هم بهترین مجری را برای اجرای این طرح پیدا میکنید. برای معماری و ترسیم نقشه راه اقتصاد ایران هم باید از بهترین متخصصان استفاده کنیم. الان چون نقشه نداریم، در اجرا به مشکل میخوریم. کاغذی دستمان نیست که تکلیفمان را روشن کند. مشخص نیست وظیفه اتاق بازرگانی چیست؟ وظیفه بانکها چیست؟ وزارتخانه چه باید بکنند و… ما نقشهای میخواهیم که هر چیز را سری جای خود قرار دهد.
سند چشمانداز یا برنامههای توسعه این نقش را ندارند؟
خیر، اینها کلیگویی است، ترسیم هدف است. ما میخواهیم قدرت اول منطقه شویم. مثل این است که بگوییم ما میخواهیم بهترین ساختمان شهر را داشته باشیم؛ خیلی خوب، اما چگونه؟ با چه نقشهای؟ با کدام طرح و برنامه؟ با حرف که نمیشود قدرت اول منطقه شد. نقشهای میخواهد که جزییات را روشن کند. به هر بخش برنامه بدهد و بگوید چنین باید عمل کنی.
چرا بنگاه خصولتی مشکل ندارد
شما گفتید همه به چشم دیدهاند که چه بلایی سر بنگاه دولتی میآید. سال ۸۴ که استفساریه جدید صدر اصل ۴۴ قانون اساسی به دولت آقای احمدینژاد ابلاغ شد، خیلیها معتقد بودند فرصت جدیدی برای اقتصاد ایران خلق شده است اما امروز تقریبا همه نحلههای فکری معتقدند آن تجربه خصوصیسازی شکستخورده است. به نظرتان چرا آن تجربه شکست خورد؟
چون بسیاری از عزیزان حاضر در دولت در آن شکستها ذینفع بودهاند. اصلا خودشان عامل شکست بودند. وقتی پسرخالهام مدیر یک بنگاه است یا پسرعمویم در فلانجا رئیس هیات مدیره است، چگونه حاضرم آن بنگاه را به بخش خصوصی واگذار کنم و این نعمت را از دست بدهم؟ پس مخالفت میکنم و تلاش میکنم این اتفاق نیفتد. به یکی میگویم ارزان خریده است، به دیگری میگویم رانتخوار است، چپاولگر است، بیعرضه است، اهلیت ندارد و… به هر کس یک انگی میچسبانم تا بنگاهی به دست بخش خصوصی نیفتد. این کارها انجام شده است.
شما میگویید یک عده نمیگذارند دارایی دولت خصوصی شود. بحث من این است که آن بنگاهی که خصوصی هم شده، شکست خورده و کمکی به حال اقتصاد ایران نکرده است.
بنگاهی را که خصوصی کردیم، چگونه حمایت کردیم؟ کدام کمک به بنگاههای واگذارشده به بخش خصوصی شده است. شما سابقه تمام این بنگاهها را بررسی کنید؛ به هیچکدام نگفتهاند حالا که این بار را از دوش دولت برداشتهاید، بیایید از وام ارزانقیمت استفاده کنید. به هیچکدام معافیت مالیاتی یا تخفیف داده نشده است. هیچکدام حمایت نشدهاند. برعکس، اموال خریدار را توقیف کردهاند، جلوی حسابهایش را بستهاند تا بدهیهای قبلی را تسویه کند. چرا این بنگاه باید موفق شود؟ قضیه خصوصیسازی در کشور ما شبیه این است که دست و پای کسی را ببندید و بیندازیدش در آب و بگویید شنا کن! خب، غرق میشود. این اتفاق یکی دو بار نبوده است. تقریبا همه بنگاههای خصوصیشده همین مشکلات را داشتهاند و بهجای دریافت کمک و حمایت، با سنگاندازی و آزار و اذیت مواجه بودهاند. من موارد متعددی را میتوانم با جزییات برای شما بگویم که ببینید چگونه با دست خودمان به ریشه بخش خصوصی تیشه زدهایم. این موارد باید مورد به مورد بررسی و علتیابی شود تا روشن شود چرا خصوصیسازی شکست خورد. به نظر شما چرا هیچکدام از خصولتیها مشکل ندارند؟
چون خصولتیها به کر وصلند…
بله، چون متعلق به خود دولت است اما قبلا باید به دیوان محاسبات و سازمان بازرسی جواب میداده. حالا کاری کردهایم که به هیچکس جواب نمیدهد، مشکلی هم پیش نمیآید! هیچ دستگاه نظارتی هم نمیآید بگوید این را ارزان خریدهای و گران فروختهای، ارز آن کالای صادراتی کجاست، چرا این را خریدی، آن را فروختی و… هزار اتفاق تلخ برای بخش خصوصی به راحتی رقم میخورد اما بخش خصولتی از آن در امان است.
بانک مرکزی مقصر است، نه بانک خصوصی
من میگویم آنجا که یک اتوبان چهاربانده هم در مقابل بخش خصوصی بوده است، عملکرد قابل دفاعی نداشته. نمونه روشن این ادعا، بانک خصوصی است. نهادی که قرار بود به پویایی اقتصاد ایران کمک کند، حالا یکی از بزرگترین کانونهای ایجاد بحران و تشدید ناترازی شده است. منظورم این است که بخش خصوصی هم در اندازهای که انتظار میرفت، ظاهر نشده است.
من نمیخواهم از بانک خصوصی دفاع کنم، میخواهم از کسانی که بر صندلی نظارت بر بانک خصوصی نشسته بودند اما بلد نبودند به وظیفهشان عمل کنند، انتقاد کنم. شما وقتی وظیفه نظارتیات را انجام ندهی، معلوم است این اتفاق میافتد. قرار بود بانک خصوصی به بخش خصوصی کمک کند که بزرگتر شود و سرمایهگذاری بیشتری کند اما به واسطه ضعف نظارت، بانک خصوصی توانسته به هر مقدار و با هر نرخی که میخواهد سپرده بگیرد. چرا جلویش را نگرفتند؟ مگر برای ریسک قانون نداریم؟ مگر دستورالعملهای گوناگون درباره نسبت کفایت سرمایه وجود ندارد؟ بانکهای خصوصی در آلمان هم مشکل پیدا کرده است؟ نه، چون پارامترهای مشخصی درباره رفتار بانک وجود دارد که بانک مرکزی به دقت آنان را کنترل میکند.
در همهجای دنیا، بانک مرکزی، چارچوب درست میکند و بر آن چارچوب نظارت سفت و سختی اعمال میکند. به محض اینکه بانکی تخلف کرد، سوئیچش را میبندد. یعنی دیگر این بانک نه خدمات الکترونیکی و اینترنت بانک میتواند ارائه کند، نه حوالی بین بانکی صادر نکند، نه اعتبار بگیرد و… معلوم است که بانک در این شرایط جرئت تخلف ندارد. وقتی ریسک زیاد میشود و نظارت هم نیست، روشن است چه اتفاقی میافتد.
بانک مرکزی حریف بانک خصوصی نمیشود. الان بانک مرکزی نمیتواند تکلیف فلان بانک را روشن کند. فقط نمادش در بورس بسته شده و سهامدارنش گرفتار شدهاند. قدرت بانک مرکزی همینقدر است.
الان که بله، کار از دست بانک مرکزی دررفته است! آن موقعی که تخلف را شروع کرد، در بانک را میبست، نمیگذاشت چکهایش پاس شود. چرا گذاشتند کار به اینجا بکشد. در دنیا، همان لحظهای که بانکی تخلف میکند جلوی آن را میگیرند که نشان دهند قانون شوخیبردار نیست. اینجا اجازه دادهایم بانک هر کاری میخواهد بکند و هر قاعده و قانونی را زیر پا بگذارد، بعد یادمان میافتد که تخلف کرده است.
اول اهلیت، بعد واگذاری
برگردیم به بحث خودمان. الان به هر حال دولت به شدت در پی مولدسازی و واگذاری داراییهایش است. شما با اینکار موافقید یا مخالف؟
این کار بسیار خوب است، به شرط آنکه همین الان نقشه راهش را هم تهیه کنند. نگذارند اشتباه و تخلف پیش بیاید و بعد بروند و نقشه راه بکشند.
خب، الان نقشه راه نداریم. در شرایط فعلی بحث کنیم.
نقشه راه باید باشد که مولدسازی موفق شود. بدون نقشه راه موفق نمیشود. نفس این کار بسیار خوب است. الان سرمایههای ملی در گوشه گوشه مملکت افتاده است و هیچ سودی به حال هیچکس ندارد. این کار خوبی است که این سرمایهها به دست بخش خصوصی سپرده شود، تا از آن تولید ثروت کنند.
اما این تولید ثروت، به جیب اشخاص میرود.
اشتباه نکنید! الان فلان کارخانه یا ملک دولتی، یک گوشه افتاده است و هیچ ثروتی تولید نمیکند. وقتی دست بخش خصوصی باشد، ثروت تولید میکند. این ثروت شخصی است اما مالیات میدهد. عایدی دولت از کارخانه خودش که افتاده و تولید ندارد بیشتر است یا از کارخانهای که به بخش خصوصی واگذار شده، شغل ایجاد کرده، دانش فنی آورده، تولید کرده و مالیات هم میدهد؟
من میگویم حاکمیت یک بچه تنی دارد به اسم دولت، یک بچه ناتنی دارد به اسم بخش خصوصی. آن بچه تنی، تنبل است، بازیگوش است، کار نمیکند و درس نمیخواند اما فرزند ناتنی از صبح میرود سر کار، شب هم درس میخواند. حالا پدر خانواده باید سرمایههای خودش را در اختیار چه کسی بگذارد؟ روشن است که بخش خصوصی اما نه هرکس اسم خودش را گذاشت بخش خصوصی. دولت باید اهلیت فنی و اهلیت حرفهای افراد را بررسی کند و بعد به آنان میدان فعالیت بدهد. باید کسانی وارد این معرکه شوند که الفبای کار را بشناسند، تجربه داشته باشند و کارنامه موفقی رقم زده باشند. اگر افراد نااهل وارد قضیه مولدسازی شوند، این بار هم طرح کوچککردن دولت شکست میخورد.
چرا اینهمه روی اهلیت افراد تاکید دارید؟
برای اینکه تجربه اقتصاد ایران را پیش چشممان داریم. شما همان اول مصاحبه از شکست خصوصیسازی حرف زدید. چرا خصوصیسازی شکست خورد، چون به اهلیت متقاضیان توجه نکردند. مگر میشود هر کس حتی منِ یونس ژائله ادعا کردم کننده هستم، اموال دولت را داد و گفت خصوصیسازی کردهایم. وقتی میخواهید فلان زمین یا کارخانه را به یونس ژائله واگذار کنید، ببینید آیا توان اداره آن کارخانه را دارد یا نه؟ اینکه میگویم نقشه راه ترسیم کنید، بعد مولدسازی کنید، به همین قضیه برمیگردد. با حرف کاری پیش نمیرود همانطور که تا حالا پیش نرفته است. باید نقشه راه اقتصاد را ترسیم و روی آن بحث کنیم. متخصصان بیایند و بگویند کدام مسیر، چرا باید طی شود. ریسکها مصاحبه شود و بعد از اینکه به نتیجه نهایی رسیدیم، بگوییم در این بخش از اقتصاد قرار است از این طریق، به این هدف برسیم. بعد افراد شایسته و موفق بخش خصوصی را بگذاریم بالای سر آن کار و بگوییم حرکت کن.
اگر به این روش عمل شود، آن کارخانه و کارگاه و ملکی که افتاده است و نه تنها هیچ عایدی خاصی ندارد که هزینه نگهداری و استهلاک را هم به سرمایههای ملی تحمیل میکند، تبدیل به ماشین تولید ثروت میشود.
در تاریخ اقتصاد جهان، تجربه خصوصیسازی در آلمان جالب است. برخی از کارخانههای دولتی به یک مارک به بخش خصوصی واگذار شد. گفته میشود آلمان یکی از موفقترین تجربههای خصوصیسازی در جهان بوده است. به نظرتان چنین فضایی ممکن است در اقتصاد ایران هم پدید بیاید؟
خیر، نه اینجا آلمان است، نه شرایط ما مشابه شرایط آلمان است. در آن کشور کسی که ثروت ملی را افزایش میدهد، کسی که کارآفرین است، کسی که اشتغال درست کرده است، نزد مردم احترام دارد. این احترام به کارآفرین و نخبه اقتصادی در فرهنگ مردم آلمان ریشه دارد اما در کشور ما این فرهنگ وجود ندارد یا بسیار کمرنگ است.
یکی از دوستان من یک کارگاه کوچک تولید تافی در کلن داشت. شرکت ناگما در آلمان شرقی بسیار بزرگ بود و به یک مارک به این دوستان من واگذار شد، چون اینها کار را بلد بودند. کارگاهشان در کلن را بستند و رفتند در شرق آلمان و کار را توسعه دادند. الان سالی ۲۵۰ میلیون یورو برای آلمان ارزآوری دارند. دولت آلمان از محل مالیاتی که این شرکت در ۱۸ سال گذشته پرداخته، صدها برابر ارزش زمین و ماشینآلاتی که به یک مارک فروخت، درآمد داشته است. این یک آیندهنگری است. به بخش خصوصی خودش این فرصت را داده است که بزرگ شود و اقتصاد را بزرگ کند.
به نظر شما چرا سرمایهدار ما میگذارد و به دبی یا ترکیه یا کانادا میرود؟ میرود چون نگران سرمایهاش است. او تحت تاثیر فضای پوپولیستی که میگویند سرمایهدارها دزدیدند و خوردند و بردند، سرمایهاش را جایی میبرد که امنیت و آرامش داشته باشد. ما باید اجازه بدهیم شرکتهایمان بزرگ شوند نه اینکه سرمایهدارانمان فرار کنند.
متاسفانه ما این فرهنگ را داریم که سودجویی را کاری خلاف و مذموم تلقی میکنیم…
این یک رابطه دو طرفه است؛ ما کمک نکردهایم که رابطه مردم و کارآفرینان رابطه مبتنی بر احترام و اعتماد باشد. هیچ کمکی نکردهایم که فضای بیاعتمادی از بین برود. دائما به سرمایهدار فحش دادهایم و طبیعی است که او هم به جامعه محترمانه نگاه نمیکند. این رابطه اجتماعی را باید تقویت کنیم. باید این رابطه را به یک رابطه دوسویه گرم تبدیل کنیم. مردم به کارآفرینان احترام بگذارند و کارآفرینان مراقب مردم باشند.
به نظرتان جامعه به این بلوغ رسیده است که اگر اتفاقی مانند سال ۵۷ افتاد، مالکیت خصوصی محترم باشد و دیگر شاهد مصادره اموال خصوصی نباشیم؟
مگر جامعه آن کارها را کرد؟
به هر حال پشتیبانش بود.
بله، گروههای چپگرای تندرو در آن اتفاقات موثر بودند و ممکن است مردم هم تحت تاثیر آن فضا قرار گرفته باشند. اینکه مقام معظم رهبری گفتند در مصادرهها اشتباه کردیم، ناظر به همان جریانات بود. این خیلی مهم است که ما به این نقطه رسیدهایم که مالکیت خصوصی را محترم میدانیم. نگاه مردم به سرمایهدار و کارآفرین خیلی تفاوت کرده است. میفهمند که فلانکس در فلان منطقه شغل ایجاد کرده، سرمایه آورده، ثروت تولید کرده و به آن شخص احترام میگذارند.
شما فضای تجارت بینالمللی را میشناسید. ارزیابیتان از وضعیت دیپلماسی اقتصادی کشور چیست؟
ما اصلا بیشتر از سفیر خوب، به رایزن اقتصادی و بازرگانی خوب در کشورها نیاز داریم. ما سفیر میفرستیم به کشورها که چه کاری انجام دهیم؟ میخواهیم رابطه سیاسی برقرار کنیم اما با بسیاری از کشورها، رابطه سیاسی کمکی به ما نمیکند. مثلا ما با ماداگاسکار یا فلان کشور آفریقایی چه رابطه سیاسی خاصی داریم؟ اگر ما به آن کشور یک میلیارد دلار کالا صادر کنیم، آن وقت این رابطه معنا پیدا میکند. کشوری که حجم تجارتش با شما یک میلیارد دلار است بهتر حرفتان را میخواند یا کشوری که هیچ رابطه اقتصادیای با او ندارید؟ میخواهم بگویم منافع ما در تقویت دیپلماسی اقتصادی است. این هم بخشی از همان نقشه راهی است که گفتم. یکجا باید معلوم کند که با کدام کشور، چه میزان و چگونه رابطه خواهیم داشت؟ چقدر کالا میدهیم و چه میدهیم. چقدر کالا میگیریم و چه کالایی؟ اینها باید در نقشه راه مشخص شود.
و آخرین سوال اینکه شما بزرگترین اشتباه تیم اقتصادی دولت را چه میدانید؟
به نظر من، بزرگترین مشکل تیم اقتصادی دولت آن است که سرمایهداران و کارآفرینان را از اقتصاد کشور ناامید کردهاند. در دو سال گذشته با تقویت فضای بگیر و ببند خیلی گسترده شده و کارآفرینان را از کشور فراری داده است. این سرمایه بزرگ باید برگردد و در خدمت مردم ایران قرار بگیرد.
و اگر یونس ژائله اختیارات تام داشت، چه میکرد؟
به تیم اقتصادی دولت کمک میکرد اشتباهاتش را اصلاح کند. فضای بیاعتمادی در سرمایهداران کشور را به فضای اعتماد و همدلی بدیل میکرد تا سرمایههای ملی در خدمت توسعه ایران قرار بگیرد نه امارات و گرجستان و ترکیه و کانادا.