یازاکو، مجتبی رزمی _ گاهی یک جمله ساده، شبیه مشتی آشنا، بر صورت نسلی مینشیند که نه حریف، که قربانی است. توییت اخیر احسان شاهقاسمی، استادیار گروه علوم ارتباطات دانشگاه تهران، که نوجوانان امروز را “احمقترین نسل تاریخ ایران” نامیده بود، از همان ضربههاست. توهینی آشکار، اما مهمتر از آن، نمایانگر نگاهی عمیقتر و نگرانکنندهتر به آموزش، ارتباط و جوانی در ایران امروز.
تلخی این جمله تنها در واژهی توهینآمیزش نیست؛ در آن است که با چشمانی بسته و زبانی بلند، نسلی را قضاوت میکند که محصول ساختارهای ناکارآمدیست که گوینده و همنسلانش، اگر نگوییم سازنده، دستکم تماشاگر خاموش آن بودهاند. نسلی که نه از سر بلاهت، که از سر بیاعتمادی، از مسیرهای رسمی فاصله گرفته است.
در نظام آموزشی ما، گاه حفظکردن طوطیوار درسی که هرگز با زندگی واقعی نسبتی نداشت بیمعنا بود. مدارسی که کنجکاوی را وقعی نمینهند و تخیل را نادیده میگیرند، نمیتوانند از دانشآموز توقع شکوفایی داشته باشند. در جامعهای که برای مدرک دانشگاهی شغل ندارد، برای نمره هم کف نمیزند. نوجوانی که هوش اقتصادیاش از سنش بیشتر است، درمییابد که نمره، قفل اشتغال را باز نمیکند.
نسل امروز اگر از کتاب فاصله گرفته، بهخاطر گرسنگیست نه تنبلی؛ از سر احتیاج است نه بلاهت. این انتخاب، نشانه یک عقلانیت ناگزیر است: کار کردن بهجای کسب معدل، مهارتآموزی بهجای شب امتحانی، تولید محتوا بهجای مشق شب. آنها که در توهم قدیم زندگی میکنند، این تطبیق با واقعیت را بیاستعدادی مینامند؛ اما به واقع این نوعی، سازگاری در تورم اقتصادی است.
متأسفانه، نگاه شاهقاسمی بهعنوان استاد ارتباطات، نه مبتنی بر درک پیچیدگیهای زیست نسلی و تغییرات فرهنگی، که متکی به داوریهای شتابزدهست. او بیش از آنکه دغدغه فهم داشته باشد، نگران انضباط است؛ جامعه امروز، بیش از نیاز به استادانی با تفکراتی جنجالی، به استادانی نیاز دارد که ایراننگر باشند، نه ایرانشهر.
شاهقاسمی باید بداند که نقد، اگر به توهین تبدیل شود، دیگر نقد نیست. وقتی یک استاد، رفتار گروهی محدود را به کل یک نسل تعمیم میدهد، نه تنها مرتکب خطای تحلیلی، بلکه بیعدالتی کلامی شده است. نوجوانان امروز، یکدست نیستند؛ آنها ترکیبی از مقاومت و سازگاریاند. اگر شاهقاسمی بهجای عصبیت توییتری، اندکی با روشهای علمی و گفتوگویی با این نسل وارد میشد، درمییافت که پشت آن نمرههای پایین، نه حماقت جمعی، ناامنی اقتصادی و بیاعتمادی زیستی پنهان است.
نظام آموزشی ما هم، نه از نظر شکلی کارآمد است، نه از نظر محتوایی. مدارس، اغلب، پادگانهای مقرراتاند، نه باغهای بارور تفکر. نظام آموزشی از دانشآموز میخواهد درست باشد، اما خودش هنوز غلطگیری نشده. در این شرایط، چه جای تعجب که نمرات پایینتر آیند؟ نمرهها اگر زبان داشتند فریاد میزدند که این نسل، نه احمق است، نه بیاستعداد؛ فقط باوری به فرمها و محتویهای پوسیده ندارد.
راه نجات، بالا بردن نمرهها نیست؛ تغییر نگاههاست. باید معیارهای سنجش را از چنبرهی اعداد نجات داد. آموزش باید به جای انضباط عددی، به کشف استعداد و مهارتآموزی تکیه کند. نسل امروز، شاید کممعدلتر باشد، اما معدلش را از واقعیت گرفته، نه از برگه امتحان. و این، اولین نشانه عقل است.