به گزارش یازاکو، نگاه جوهرگرای ایرانی، که هویت ایرانی را اغلب به فرهنگ و زبان پارسی محدود میکند، درک جامعی از تنوع تاریخی و فرهنگی ایران ارائه نمیدهد. این دیدگاه به سادهسازی هویت ملی منجر شده و موانعی در مسیر همبستگی و توسعه عادلانه ایجاد کرده است. بهطور خاص، این رویکرد به دلایلی که در ادامه شرح داده میشود، بهعنوان یکی از عوامل اصلی چالشهای کنونی ایران قابلبررسی است.
نگاه جوهرگرای ایرانی اقوام غیرآریایی در پندار خود یعنی ترکی و عربی را «بیابانگرد» و «وحشی» میداند. آنها بارها و در پهنه جغرافیایی ایران امروز به صورت بخشی یا کلی مسلط شدند. امروزه در پهنه جغرافیای آسیا، آن اقوام دارای دولتهایی متفاوتاند.
اما تاریخ نشان میدهد که این اقوام در دورههای مختلف، چه در ایران و چه در دیگر مناطق آسیا، نقشهای مهمی در شکلگیری فرهنگ و تمدن ایفا کردهاند و دولتهای مستقلی نیز تشکیل دادهاند.
گاه جوهرگرای ایرانی مجبور است به پرت و پلاگویی متوسل شود زیرا آنها برآنند که واقعیت ایران از مادها تا امروز مستمرا در اشکال متفاوت حضور داشته است اما آنها با انبوهی از واقعیتهای غیر ایرانی در خود مواجه میشوند.
این دیدگاه، بهجای بازنگری در مفروضات خود، گاهی واقعیتهای تاریخی را بازتعریف میکند و ادعا میکند هر عنصر غیرفارسی که وارد ایران شده، «ایرانی» شده و به فرهنگ پارسی پیوسته است.
در اینجا او به جای آنکه در تئوری تجدیدنظر کند، در واقعیت تجدید نظر میکند و میگوید هر عنصر غیر ایرانی پس از ورود به ایران ایرانی شده است. مراد او در اینجا از ایرانی شده یعنی دارای فرّ و فرهنگ و تمدن شده است.
این دیدگاه، تنوع فرهنگی اقوام غیرفارسی را نادیده میگیرد و فرض میکند که عناصر غیرفارسی بدون پیوستن به فرهنگ پارسی، نمیتوانستند زایا یا متمدن باشند. اما فرهنگهای غیرفارسی نیز در داخل و خارج ایران دستاوردهای فرهنگی و تمدنی مهمی داشتهاند.
جوهرگرایی ایرانی به دلایل متعددی بهعنوان یکی از عوامل اصلی چالشهای کنونی ایران قابلبررسی است:
۱٫ محدودیت مشارکت سیاسی اقوام:
این دیدگاه با تمرکز بر یک هویت پارسیمحور، فرصتهای برابر برای حضور اقوام غیرفارسی در ساختارهای تصمیمگیری را محدود کرده و به حاشیهراندن گروههای قومی منجر شده است.
۲٫ توزیع ناعادلانه منابع:
منابع زیستمحیطی و اقتصادی اغلب به مناطق مرکزی و عمدتاً بیابانی اختصاص یافته و مناطق حاشیهای، که غالباً محل زندگی اقوام غیرفارسی هستند، از توسعه محروم ماندهاند.
۳٫ افزایش بیکاری در مناطق حاشیهای:
تمرکزگرایی ناشی از جوهرگرایی به بیکاری و محرومیت اقتصادی در مناطق غیرفارسینشین دامن زده و شکافهای اجتماعی را تشدید کرده است.
۴٫ ایجاد آگاهی کاذب از طریق اسطورهسازی:
تأکید بر اسطورههای باستانی یا شیعی بهعنوان جوهر هویت ایرانی، آگاهی کاذبی ایجاد کرده که سیاست خارجی ایران را در تقابل با هویتهای ترکی، عربی یا سنی همسایگان قرار داده و روابط منطقهای را پیچیده کرده است. وجود یک «جوهر» ثابت برای هویت ایرانی یا هر ملت دیگری، مفهومی چالشبرانگیز است. لفظ «ایران» در تاریخ ما حضور داشته، اما این بهمعنای وجود یک خودآگاهی ملی یکپارچه در همه دورهها نیست. بهجای تأکید بر یک جوهر ثابت، بهتر است هویت ایرانی را بهصورت یک فرآیند پویا و چندوجهی درک کنیم که از تعاملات فرهنگی و تاریخی اقوام مختلف شکل گرفته است.
راهحل پیشنهادی
برای عبور از این چالشها، شاید بتوان به الگویی از همزیستی اندیشید که در آن، همه گروههای قومی در سایهای از عدالت و برابری، امکان حفظ هویت خویش و مشارکت در سازوکارهای کلان را بیابند. این الگو، که در سایه تعاملات پویا و بهدور از تمرکز یکجانبه شکل میگیرد، میتواند به ترمیمی تدریجی در شکافهای موجود یاری رساند و به گونهای نامحسوس، همافزایی ملی را در مسیری نوین تقویت کند.