به گزارش واحد ترجمه پایگاه خبری یاز اکو به نقل از آذرنیوز، در حالی که دولت ایروان بهصورت علنی از عادیسازی روابط با جمهوری آذربایجان سخن میگوید، محافل لابیگری دیاسپورا در اروپا و ایالات متحده اهدافی کاملاً متفاوت دنبال میکنند؛ احیای آرمان تجزیهطلبانهای که تاریخ، قانون و واقعیت مدتهاست آن را دفن کردهاند.
نمونه اخیر این رویکرد در آمستردام دیده شد، جایی که اعضای حزب سوسیالیستهای اروپایی که تحت تأثیر شدید لابی ارمنی قرار دارند، بیانیهای صادر کردند و خواستار آزادی جنایتکاران جنگی بازداشتشده در جمهوری آذربایجان به اتهام جنایات جنگی، جنایت علیه بشریت و حتی بازگشت ارمنیان به آرتساخ (قره باغ)شدند. همین واژهی آرتساخ ماهیت غیرقانونی موضع آنها را آشکار میکند، زیرا نام رسمی مورد تأیید هیچ کشور یا نهاد بینالمللی نیست. این اصطلاح بار سیاسی دارد و عامدانه برای به چالش کشیدن تمامیت ارضی آذربایجان و القای توهم وجود نهادی مستقل در درون مرزهای حاکمیتی باکو به کار میرود.
چنین گفتارهایی نهتنها نادرست بلکه خطرناک است. این مواضع دستاوردهای شکنندهای را که پس از روندهای صلح ۲۰۲۰ و ۲۰۲۳ حاصل شده، تضعیف میکند و مستقیماً به نفع کسانی در ایروان تمام میشود که هنوز رؤیای تغییر مرزها از راه سیاسی را در سر دارند. هر درخواست برای آزادی زندانیان یا بازگشت به آرتساخ تنها به تعمیق شکافها و تأخیر در آشتی میان دو ملتی منجر میشود که از دههها درگیری بهقدر کافی رنج کشیدهاند.
واقعیت اما با روایت لابیها فاصله زیادی دارد. آنچه آنها اسیران جنگی مینامند، نه غیرنظامیان بیگناهاند و نه زندانیان سیاسی. آنان افرادی هستند که طبق قوانین جمهوری آذربایجان و حقوق بینالملل به جرایمی جدی همچون تروریسم، قتل، شکنجه و عضویت در گروههای مسلح غیرقانونی متهم شدهاند. در میان آنها روبن واردانیان میلیاردر مقیم مسکو، دیده میشود که مدتی کوتاه خود را وزیر دولت در اداره جداییطلب منحلشده در خاک آذربایجان معرفی کرده بود. او اکنون در دادگاه نظامی باکو محاکمه میشود و اتهاماتش شامل تأمین مالی تروریسم، عبور غیرقانونی از مرز و همکاری با شبکههای اطلاعاتی خارجی است.
اینها اتهامات سیاسی نیستند، بلکه اتهامات حقوقی مبتنی بر مدارک مستندند. اینکه گروهی لابیگر در اروپا خواستار آزادی چنین افرادی شود، اهانتی آشکار به عدالت است. چنین درخواستی بهمعنای بیاعتنایی به اقتدار دستگاه قضایی آذربایجان، نادیده گرفتن حاکمیت سرزمینی آن و کوچک شمردن رنج قربانیان جنایات جنگی در طول سه دهه اشغال ارمنی در قرهباغ است.
نامیدن پیگرد قانونی جنایتکاران جنگی بهعنوان سرکوب دفاع از حقوق بشر نیست، بلکه تحریف تاریخ به نام کنشگری است. بدتر از آن نوعی همدستی در سفیدنمایی اعمالی است که جامعه بینالمللی-از جمله سازمان ملل و دیوان حقوق بشر اروپا-آنها را نقض آشکار حقوق بینالملل بشردوستانه شناخته است.
دولت ارمنستان نیز بازی ظریفتری را دنبال میکند. دولت نیکول پاشینیان بسته به مخاطب و فشار مواضع خود را تغییر میدهد. از یک سو ادعا میکند که تمامیت ارضی آذربایجان را به رسمیت میشناسد و در مذاکرات شرکت میکند؛ از سوی دیگر اصلاح قانون اساسی را که باید پیشگفتار حاوی اشاره به «قرهباغ کوهستانی» بهعنوان بخشی از ارمنستان را حذف کند، به تعویق میاندازد. آن پیشگفتار همچنان یادمانی زنده از جاهطلبیهای ارضی ارمنستان است و حذف آن-که ایروان در ابتدا وعدهاش را داده بود-اکنون به یکی از موانع اصلی مذاکرات صلح بدل شده است.
با خودداری از اصلاح قانون اساسی، ارمنستان پیامی روشن میفرستد: صلح را روی کاغذ میخواهد، نه در عمل. تا زمانی که این ابهام ادامه داشته باشد، گروههای دیاسپورا از آن بهرهبرداری خواهند کرد و تعلل ایروان را نشانهای از ماموریت ناتمام معرفی میکنند، نه الزام حقوقی. بدین ترتیب بلاتکلیفی سیاسی داخلی ارمنستان مستقیماً سوختی برای کارزارهای تبلیغاتی و اطلاعاتسازی دیاسپورا در خارج فراهم میآورد.
تناقض آشکار است. در حالی که حامیان خارجی ارمنستان از سیاستهای پسامنزاعی آذربایجان انتقاد میکنند، این باکو است که بهطور مداوم ابتکاراتی در جهت ثبات منطقهای و ادغام اقتصادی ارائه کرده است. از بازسازی قرهباغ جنگزده بهعنوان مرکز انرژی سبز مدرن گرفته تا پیشنهاد گشایش مسیرهای ارتباطی از طریق دالان زنگه زور، آذربایجان تعهد خود را به تبدیل قفقاز جنوبی از صحنه تنش به گذرگاه رفاه نشان داده است. با این حال ارمنستان تقریباً با تمام این ابتکارات مخالفت کرده است.
هنگامی که پروژهی دالان زنگه زور-طرحی حملونقل، زیرساختی و انرژی برای اتصال آذربایجان به نخجوان و از آنجا به ترکیه-مطرح شد، شرکای منطقهای و جهانی آن را گامی به سوی همگرایی اقتصادی دانستند؛ اما ارمنستان آن را فاجعهای برای آینده خود خواند.
اما باید پرسید: چه نوع فاجعهای از تجارت آزاد و اتصال زاده میشود؟ جادهها، خطوط راهآهن و خطوط لوله تهدیدی برای ملتها نیستند؛ انزوا و دشمنی تهدید واقعیاند. این دالان میتواند تجارت در سراسر اوراسیا را احیا کند، به صنایع خود ارمنستان سود برساند و قفقاز جنوبی را در زنجیره تأمین جهانی جای دهد. رد چنین پروژهای نشانه وطنپرستی نیست، بلکه نشانهی کوتهبینی سیاسی است.
مخالفت مداوم ارمنستان با پیوندهای حملونقل و انرژی منطقهای نه از نگرانیهای امنیتی واقعی، بلکه از ترسی عمیقتر سرچشمه میگیرد: ترس از آنکه عادیسازی روابط، آخرین نشانههای اسطوره آرتساخ را از میان ببرد و دههها سوءاستفاده سیاسی از آن را برملا کند؛ تلاشی برای بازترسیم مرزها از راه زور و روایت. برای بسیاری از اعضای دیاسپورا که هویت خود را حول محور آرمان آرتساخ ساختهاند، پذیرش پایان آن یعنی رویارویی با حقیقتهای ناخوشایند درباره وفاداریهای غلط و راهبردهای شکستخورده.
در مقابل آذربایجان بهعنوان بازیگر تثبیتکننده منطقه ظاهر شده است. از طریق دیپلماسی فعال، سرمایهگذاری زیرساختی و پیشنهاد روابط اقتصادی متقابلسودمند، باکو مسیر عملگرایانهای بهسوی آینده ارائه کرده است. تمرکز آن بر بازسازی و بازادغام در تضاد آشکار با لفاظیهای انتقامجویانهای است که هنوز از حلقههای دیاسپورا شنیده میشود.
فرآیند صلح در قفقاز جنوبی بازی مجموع صفر نیست؛ به این معنا نیست که برای پیروزی آذربایجان، ارمنستان باید ببازد. بلکه مستلزم آن است که هر دو کشور و حامیان جهانیشان واقعیتهایی را که قانون بینالملل و تاریخ تثبیت کردهاند بپذیرند. با این حال هر قطعنامهای که توسط گروههای دیاسپورا تصویب میشود و آرتساخ را رمانتیزه یا از جنایتکاران محکوم دفاع میکند، صلح واقعی را دورتر میسازد.
اگر دیاسپورای ارمنی واقعاً به آینده ارمنستان اهمیت میدهد، باید از نبردهای دیروز دست بردارد. بهجای تأمین مالی لابیهایی که همسایگان را میرنجانند و به قربانیان اهانت میکنند، باید منابع خود را صرف بازسازی اقتصاد ارمنستان، حمایت از اصلاحات دموکراتیک و ترویج همزیستی کند. تا زمانی که دیاسپورا پرصداترین صدای انکار باقی بماند، ارمنستان میان نوستالژی و ضرورت گرفتار خواهد بود.
صلح در قفقاز جنوبی دستیافتنی است. اما نیازمند شجاعت، صداقت و بهویژه ثبات در گفتار و عمل است؛ ارزشهایی که آذربایجان در سیاست و عملکرد خود نشان داده است. اکنون چالش بر عهده ایروان و کسانی است که در خارج مدعی سخن گفتن از جانب آناند. آنها باید تصمیم بگیرند که میخواهند عامل آشتی باشند یا یادگاری از گذشتهای شکستخورده.
