یاز اکو؛ فرينوش اكبرزاده – باز هم نيمه تابستان گرم و ياد اتفاقاتي كه در گذر از تاريخ پر فراز و نشيب اين ديار، نه تنها از يادها نرفته اند، بلكه سال به سال مانند درختي كه هرچند از دست دادن برگ و بار خود را ديده اما به رشد و بالندگي ادامه داده است.
«مشروطيت» تنها يك واژه نيست؛ جرياني است منشعب از انديشه و دينداري و باور و حركت. مسيري است كه شير زنان و دلاور مردان ما در سراسر ايران و به ويژه در سر هميشه سربلند آن، آذربايجان، يكصد و اندی سال قبل طي كردند و اگرچه خونهاي زيادي برايش دادند كه از ماتم آن خونها، قامت سرو هم خميده شد، اما پاي باورشان ايستادند و خواسته شان براي برقراري حكومت قانون را با امضاي فرمان مشروطه و تشكيل مجلس شوراي ملي در آستانه تحقق ديدند.
آن زمان كه بنهادم سر به پاى آزادى
دست خود ز جان شستم از براى آزادى
فرخى ز جان و دل مى كند در این محفل
دل نثار استقلال جان فداى آزادى
و اینجا تبریز است، همان شهری که مجاهدان و نويسندگان و بزرگان و متدينان مشروطهخواهش، آنچنان ضربهای به بنیانهای منیت زدند که این شیوه حکومتداری دیگر نتوانست کمر راست کند و در مسیری هرچند آهسته، اما پیوسته به سمت و سوی قانون مداري حرکت کرد.
*
«از آن جا که حضرت باری تعالی جلشأنه سررشته ترقی و سعادت ممالك محروسه ايران را بکف کفایت ما سپرده و شخص همایون ما را حافظ حقوق قاطبه اهالی و رعایای صدیق خودمان قرار داده لهذا در این موقع که اراده همایون ما براین تعلق گرفت که برای رفاهیت و امنیت قاطبه اهالی ایران و تشیید مبانی دولت اصلاحات مقننه به مرور در دوائر دولتی و مملکتی به موقع اجرا گذارده شود چنان مصصم شدیم که مجلس شورای ملی از منتخبین شاهزادگان قاجاریه, علماء, اعیان, اشراف, ملاکین و تجار و اصناف به انتخاب طبقات مرقومه در دارالخلافه تهران تشکیل و تنظیم شود که در مهام امور دولتی و مملکتی و مصالح عامه مشاوره و مداقه لازمه را به عمل آورده به هیئت وزرای دولت خواه ما در اصلاحاتی که برای سعادت و خوشبختی ایران خواهد شد اعانت و کمک لازم را بنماید و در کمال امنیت و اطمینان عقاید خود را در خیر دولت و ملت و مصالح عامه و احتیاجات قاطبه اهالی مملکت به توسط شخص اول دولت به عرض برساند که به صحه همایونی موشح و به موقع اجرا گذارده شود.»
چه كسي باور مي كند خون صدها نفر از مردم ايران زمين، مردمان شهرهاي دور و نزديك اين مملكت ريخته شد تا مظفرالدين شاه قاجار اين جملات را به عنوان ابلاغ نامه مشروطه پذيرفت و به عنوان شخص اول مملكت آنرا امضا كرد؟ چه كسي باور مي كند از خون جوانان همين سرزمين، آنقدر لاله دميد تا موجي از شور و خواستن را به راه انداخت و صدها سال سلطنت بي چون و چرا در ايران زمين را تحت شعاع قرار داد؟
از خون جوانان وطن لاله دمیده
از ماتم سرو قدشان سرو خمیده
در سایه گل بلبل از این غصه خزیده
گل نیز چو من در غمشان جامه دریده
اما اين اتفاق افتاد و ما امروز در سالروز به ثمر نشستن يكي از اولين تلاشهاي مردمي و همگام شدن اقشار مختلف جامعه، وامدار بسياري از افراد سرشناس و گمناماني هستيم كه ياد و خاطره شان لابلاي صفحات قطور تاريخ اين مرز و بوم جامانده اما يادشان و يادواره تلاش و خواستن شان همچون رودي به مسير خود ادامه داده است…
*
تاريخ ايران زمين و تاريخ فراملي آزاده گي و ميهن دوستي و تدين، تا هميشه كلمات ستارخان را در دل و جان خود زنده نگاه مي دارد كه زمان پايين آوردن پرچمهاي تسليم از درب خانه هاي شهر به كنسول روس مي گفت: «ما براي جانمان نمي جنگيم، ما براي ايران و آزادي و مشروطه مي جنگيم. میخواهيم از آتش دلها، برای دشمن جهنمی سوزان بسازيم؛ اگر در برابر زورگو سر خم کنی، زورمندتر میشود. تبريز بايد بشورد، بايد سرش را بالا نگه دارد.»
كلماتي كه مشروطه خواهان ديروز را به آزادگان و اخلاق مداران و تلاشگران امروز متصل كرد تا يادمان بماند نه تنها تبريز، بلكه تمام ايران زمين يك دل و متحد، قانون مداري و دوري از خودرايي و استبداد شاهانه را خواست و براي رسيدن به آن چه خونها كه نداد و از چه خواسته ها كه نگذشت.
امروز، روز تمام افرادي است كه دل در گرو تعهد و قانون و اخلاق دارند و از دل و جان، درگذشتگان راه اعتلاي ميهن از ديروز تا هميشه تاريخ را حرمت مي نهند…
در خاتمه اما نمي شود ياد مشروطه باشد و يادي از ملك الشعراي بهار و ناله مرغ سحرش نباشد كه روزهاي خونين مشروطيت را يادآوري مي كند و همچون ديگر سرودهاي انقلابي و اثرگذار، تا انسانيت و آزادگي زنده است، تكراري نخواهد شد …
مرغ سحر ناله سرکن، داغ مرا تازه تر کن
ز آه شرر بار این قفس را بر شكن و زیر و زبر کن
بلبل پر بسته ز کنج قفس درآ، نغمه آزادی نوع بشر سرا
وز نفسی عرصه این خاک تیره را، پر شرر کن
ناله بر آر از قفس ای بلبل حزین
کز غم تو، سینه من، پر شرر شد، پر شرر شد
مي توانيم گذشته را چراغ آينده سازيم و از تلاشهاي انجام گرفته و خونهاي هديه شده به ميهن بياموزيم كه هيچ تلاشي براي نيل به هدفي والا و ارزشمند بي ثمر نمي ماند؛ اين شايد يكي از ساده ترين و بزرگترين درسهاي مشروطه باشد. درسي كه اميدواريم لابلاي سخنراني ها و يادمانها و همايشهاي كوچك و بزرگ و مقالات پرطمطراق و ارجاعات متعدد از ديده نازك انديشان دور نماند.
