یاز اکو؛ فرینوش اکبرزاده – این سالهای اخیر هم با وجود گرانی، سرما، آلودگی هوا و مشکلات ریز و درشت دیگر، یلدا ارج و قرب خودش را داشت. بچه ها روزها قبل از یلدا، ریسه های سرخ و سبز را به هم می تاباندند و از کاغذ رنگی ها، هندوانه و انار می ساختند که زمستان شان را پر کند از گرما و شیرینی. اگر باقی خانواده هم در سختی بود، بچه ها یلدا را داشتند و می خندیدند.
امسال اما… امان از امسال و تنهایی های عمیقی که برای همه ما همراه داشت. چه لبخندها که بر باد رفت و چه نگاه ها که در خاک شد.
یلدای امسال، یلدای تنها و غمزده، لولی وش مغموم، تیپا خورده رنجور، از راه رسیده و برای بسیاری از ما، خاطره نبودن ها را دور سفره سرخ و رنگین شب چره چلله، در چشم فرو می کند.
یلدا، شب تولد نور که روزگاری نه خیلی دور، بهانهای بود برای اثبات زیبایی زندگی، برای اینکه یادمان بماند همه این تلاطم برای ماندگار شدن روزهایی است که میخواهیم خاطرهاش را زندگی کنیم، امسال تابلویی است از اتفاقات غریبی که یکسال روی دوشمان داشتیم.
حالا دیگر نمیشود به راحتی «یه شب طولانی، کنار اونایی که دوسشون داری و دوست دارنو تو خوشحالی…» خواند؛ چون «جای چند مسافر قدیمی پیش ما خالی» است و زخم نبودنشان تا همیشه بر دل و جانمان میماند.
خاطرات یلدا، چله مشهور زندگی بیشتر ما، گره خورده با حضور پای میز و سفره بزرگترهایی که خدا میداند تا چه زمان سایه همراهیشان بالای سر ما و خانواده میماند. و امسال، یلدای پر از نبودن ها را در تنهایی مان میگذرانیم؛ یلدای جاهی خالی، یلدای اشکهای حسرت…
چه بسیار بودند در میان ما، کسانی که شب یلدای سالهای قبل، حس و انگیزه دورهمی شبی را نداشتند که فقط یک دقیقه بلندتر از سالهای قبل است، شبی که چشم بزرگترها به در خانههایشان میماند تا چه زمان صدای شادمانه فرزندان و نوهها، سکوت خانه را بشکند. امسال اما جای خالی خیلیها، به قدری دلآزار و غمانگیز است که خدا میداند همان یک دقیقه را چطور سپری خواهیم کرد.
یلدا دست در دست روز پرستار، زیر سایه سنگین کرونا از راه میرسد؛ خورشید از میان تاریکی متولد میشود تا بر دل روزهای سر و تاریک و طولانی زمستان بتابد و ما، مردمان باقی مانده از این فوج غصه و نبودن را تا بهاری دیگر رهنمون کند.
چللهی امسال، کنار سفرهای که مثل سالهای قبل چیده میشود اما همان آدمهای سالهای قبل را دور و برش ندارد، یلدای دیگری است. یلدایی که فرزندان ما، سالها بعد قصهی آن را برای نوههایشان در شب های سرد زمستانی تعریف خواهند کرد…