یاز اکو؛ محمد مطلق – چه کسی باور میکند ۷هزار سال پیش، زمانی که خبری از چرخ سفالگری نبود در اسماعیلآباد یا موشهلان تپه دشت قزوین، سفالی به این ظرافت با خطوط متقارن و نقشونگاری چنین چشمنواز بسازند؛ سفالینههای پایهدار با لبههایی به نازکی چینیهای سلطنتی شبیه میوهخوری و آجیلخوری، کاسههای بدون پایه سوپخوری و لیوانهایی بهغایت مدرن و امروزی که همین حالا هم میشود پشت ویترین گذاشت و به جوانی مشکلپسند فروخت.
برای دیدن این اشیای ۷هزار ساله باید راهی تبریز و موزه آذربایجان شوید؛ موزهای که در آن فاصله هر ویترین از ویترین کناری خود هزارسال است. سیدعلی رضوی کارشناس این موزه میگوید: «گاهی که برای بازدیدکنندگان خارجی درباره قدمت اشیای هر ویترین و فاصله زمانی آنها توضیح میدهیم، دهانشان از تعجب باز میماند.» ۷هزار سال برای ما عادی است، اما خودتان را بگذارید جای شهروندی که قدمت کشورش ۲۰۰ سال هم نیست، آن وقت معنی هزار را بهتر درک میکنید.
موزه آذربایجان تبریز، پس از موزه ایران باستان تهران، دومین موزه ملی کشور از نظر قدمت و تعداد اشیا است و آثار آن متعلق به تمام نقاط ایران؛ از نیشابور و جیرفت و شیراز گرفته تا چشمهعلی شهرری و تبریز و مراغه. این موزه که با ۶۰ سال قدمت یکی از قدیمیترین موزههای ایران به شمار میرود در سالهای ۳۶ و ۳۷خورشیدی توسط آندره گدار، معمار و باستانشناس فرانسوی طراحی و در سال ۴۱ به بهرهبرداری رسید؛ بنایی ساده و باشکوه با ۴ سالن وسیع در ۳ طبقه. از دیگر بناهای گدار که زمانی رئیس پردیس هنرهای زیبای دانشگاه تهران بود میتوان به حافظیه شیراز، موزه ایران باستان تهران و مدرسه ایرانشهر یزد اشاره کرد.
طبقه زیرزمین موزه جنبه نمایشگاهی دارد و هر چند ماه یکبار موضوع آن تغییر میکند و حالا هم دارند آمادهاش میکنند برای نمایش آثار به دست آمده از روستای سرند هریس. پیش از این در این نمایشگاه یا موزه موقت، عروسکهای دوره قاجار، قفلهای نفیس ایران، ظروف زرینه و سیمینه هخامنشی و ساسانی، آخرین یافتههای باستانشناسی آذربایجان و… به نمایش درآمده است.
از رضوی درباره رنگها میپرسم، میگوید: «رنگهای ۷هزار سال پیش معمولاً گیاهی هستند، اما از هزاره بعد رنگهای کانی هم مورد استفاده قرار گرفتهاند. مثلاً جایی آب داخل گودی سنگ آهن جمع شده و آهن را اکسیده کرده و تبدیل به رنگ شده؛ رنگهایی که برای تزئین ظروف شهرسوخته به کار رفته از این جنس است.»
سفالهای به دست آمده از شهرسوخته سیستان و بلوچستان، کنار ویترین موشهلان تپه دشت قزوین، مجموعهای است از چند تنگ و لیوان و کاسه و ظروف کوچکی شبیه قندان که از تماشایش سیر نمیشوید. چشم که بچرخانید سفالهایی هم میبینید که به عمد کجوکوله شده و همین به زیبایی اثر افزوده و جلوهای مدرن و امروزی به آن داده است. اما اجازه دهید هزاره به هزاره پیش برویم تا برسیم به هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان. بعد باید برویم طبقه بالا و آثار پس از اسلام را مرور کنیم و سالن روبهروی آن که مخصوص سکه و مهر است و نقشه قلمرو ایران در هر حکومت هم روی ویترین سکههای رایج همان زمان. اینجا نظم و توالی تاریخی طوری است که مثل یک کلاس درس میتوانید از اولین ویترین سمت راست شروع کنید و۷هزار سال تاریخ را گام به گام بیاموزید.
هزار سال بعد یا ۵هزار سال پیش، ایرانیان به فنون کنترل حرارت و افزایش تراکم کربن در کوره پخت سفال دست پیدا کردند و سفالهای خاکستری را جایگزین سفالهای نخودی کردند. در این ویترین اشیایی شبیه کیف مشکی و منقش زنانه میبینید که در جیرفت به دست آمده و آن طور که میگویند مخصوص آیین برداشت محصول و جشن شکرگزاری بوده است.
تا همین جا کافی است بدانم ارزش یک مشت خاک، بارها و بارها بالاتر از طلا و جواهر است و آنچه اینجا در موزه آذربایجان، تاریخ و فرهنگ و تمدن یک ملت را روایت میکند، نه الماس و طلا و نقره که یک مشت خاک است. اما مسأله دیگری که موزه آذربایجان را از بسیاری از موزههای ایران متفاوت میکند، نگاه ملی حاکم در فضای آن است؛ رویکردی که در اغلب موزههای تخصصی آذربایجان شرقی با آن مواجه میشوم، از موزه مشروطه و موزه قاجار تبریز گرفته تا موزه ایلخانی مراغه که هرکدام گوشهای از تاریخ و فرهنگ ایران را روایت میکنند.
خنجر مفرغی ۴هزار ساله خداآفرین آذربایجانشرقی و سفالهای ۳هزار ساله تپه حسنلوی آذربایجانغربی، پیوند و پیوست تمدنی ایران از دورههای پیشاتاریخ را بهخوبی نشان میدهد، طوری که میشود گفت تنگ زیبای تپه حسنلو همان است که در سفالینههای جیرفت و نیشابور میبینیم. الهه زن هم یکی از همان پیوستهاست؛ اگر«مرد» را همریشه با مرگ و مردن و «زن» را هم ریشه با زندگی بدانیم، به این نکته پی میبریم که چرا تندیس الهه زن بهعنوان مظهر زایایی و زندگی در اکثر نقاط کشور ساخته میشده و اینجا در موزه آذربایجان هم تندیسی سفالین و زیبا از این الهه میتوان دید که در رستمآباد گیلان کشف شده و در کنار مجموعه آثاری از لرستان ویترینی ۲هزار ساله را پیش چشم تماشاچی میگذارد.
زره و کلاهخود و ابزار جنگی تمدن عیلام هم تماشایی است؛ آثاری بجامانده از دوره پادشاهی «شیلهاک اینشوشیاک» در ۱۱۵۰ پیش از میلاد که محدوده پادشاهیاش استان ایلام و خوزستان و بخشی از جنوب عراق امروزی بود.
اما از همه زیباتر آثار دوره هخامنشی است که در اردبیل و مناطقی از آذربایجان کشف شده است؛ سفالینههایی عجیب مثل پارچهای به هم پیوسته با نقوشی از اسب که اغلب از مشگین شهر یا اطراف دریاچه ارومیه و از میان گورها به دست آمده است. ویترین اشکانی را هم آثاری از خود آذربایجان پر کرده، مثل ماکت سفالی یک معبد یا «کاسه کتیبهای» که دورتادورش را به خط پهلوی آراستهاند؛ دو اثری که در عین زیبایی و چشمنوازی، میتواند مدتها یک محقق را به خود مشغول کند.
اینجا دو سردیس گچی بسیار زیبای اشکانی هم هست که از هشترود در جنوب آذربایجانشرقی کشف شده است و مثل اغلب تندیسهای این دوره، یونانیمآبی را میشود در آنها دید و درنهایت عطردانهای شیشهای ساسانی که محل کشف آنها را ننوشتهاند و این نشان میدهد، نیروی انتظامی از قاچاقچی گرفته است. کتیبه سنگی هخامنشی هم محل کشف ندارد، کتیبهای که به گفته رضوی کارشناس موزه، انگار با دستگاه چاپ حروف میخی را روی آن حک کردهاند؛ چنان به قاعده و منظم که باور نمیکنی کار دست باشد:«خدای بزرگ، اهورامزدا که این بوم را آفرید و آسمان و مردم را آفرید و شادی را برای مردم آفرید، خشایارشا را شاه کرد، یک شاه از بسیاری و یک فرمانروا از بسیاری.
هرگاه که شادی مردم سرزمین من را ببینید، بر شما آشکار خواهد شد که من آنان را خشنود کردم چنانکه پیش از من، داریوش که پدر من بود، به خواست اهورامزدا مردم بسیاری را خشنود کرد. پس ای اهورامزدا بپای شهریاری مرا و آنچه را که برای مردم کردم.»
وارد سالن دوره اسلامی در طبقه فوقانی میشوم. اینجا هم قدیمیترین ویترین، اولین ویترین سمت راست است با همان توالی تاریخی و نظم آهنین مربوط به هر دوره اما من که این نکته را یادم رفته، برعکس حرکت میکنم تا اینکه از قاجاریه برسم به سامانیان و حکومتهای کوچک پس از اسلام مثل طاهریان و صفاریان. در این سالن، رنگ و نقش و نگار، دورههای تاریخی را از هم متمایز میکند، مثل آبی فیروزهای که رنگ غالب دوره صفویه است و یک دست از همین چینیهای نفیس را هم شاه عباس کبیر وقف بقعه شیخ صفیالدین اردبیلی کرده و رویش نوشته «وقف آستان شاه صفی نمود، بنده ولایت عباس.»
اینجا میتوانید ساعتها به چینیهای تکرنگ و بدون نقش و نگار کرمان و چینیهای پرنقش و نگار اردبیل و ظروف ساده و لعابدار گرگان و نیشابور زل بزنید و از تماشا سیر نشوید. وسط سالن هم هدیههای چشمنوازی میبینید از دربار چین و فرانسه و روسیه و… که هرکدامش داستانی دارد شنیدنی. مجال اندک است و باید به سالن سکههای تاریخی هم سر بزنم. اگر دو سالن تمدن پیش از اسلام و پس از اسلام را ندیده باشید، همین سالن هم کفایت میکند تا از ویترین سمت راست، یعنی سکههای داریوش هخامنشی شروع کنید و برسید به جمهوری اسلامی؛ ویترین به ویترین، حکومت به حکومت و فرمانروا به فرمانروا.
رضوی میگوید: «اگر کتابهای دوره راهنمایی یادتان باشد، میدانید که آنجا به ضرب سکه بهعنوان یکی از مهمترین اقدامات داریوش، جانشین کوروش کبیر اشاره شده است.» روی ویترین سکههای هر دوره نقشهای هم هست از قلمرو حکومت و در این میان نقشهای تاریخی از دوره قاجار که بزرگترین نوشته روی آن «خلیج فارس» است؛ با خودم حساب میکنم عمر همین نقشه دو تا سه برابر عمر کشورهای حاشیه خلیج فارس میتواند باشد.
از موزه بیرون میآیم و به سمت مسجد کبود حرکت میکنم. اینجا هر طرف که سر بچرخانی تو را به دورهای از تاریخ ایران پرتاب میکند؛ روبهرو تابلوی خانهموزه علی موسیو (کربلایی علی تبریزی) را میبینم که جلسات مخفیانه سران مشروطه آنجا برگزار میشد و کمی بالاتر بوستان خاقانی و گورستان مهرپرستان و… بدون هیچ اغراقی، تبریز خود یک موزه بزرگ و زنده است؛ شناسنامهای برای تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران.