در نشست ۱۱ نوامبر کشورهای اسلامی در ریاض، ولیعهد عربستان از جامعه بینالمللی (یا همان ایالات متحده) خواست تا اسرائیل را وادار سازد به حاکمیت جمهوری اسلامی ایران احترام گذاشته و حاکمیت سرزمینی آن را نقض نکند. در همان نشست، او آنچه که ارتش اسرائیل در نوار غزه انجام داده را «نسلکشی جمعی» توصیف کرد.
به نوشته استیون کوک برای وبگاه فارن پالیسی، سخنان اخیر محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان سعودی در محکومیت جنگ اسرائیل در غزه و لزوم احترام این رژیم به حاکمیت سرزمینی ایران، برخلاف تصور که بسیاری از مقامات واشنگتن در مورد او بوده و به همین دلیل، سؤالاتی نظیر «چه اتفاقی برای او افتاده است» مطرح میشود. حداقل در این مورد، دستگاه سیاست خارجی واشنگتن حق دارد تعجب کند.
به نظر میرسد سخنان اخیر بن سلمان حاکی از تغییر کیفی لحن او باشد. چرا که زمانی ولیعهد سعودی گفته بود: «چطور میتوان با رژیمی که بر اساس یک ایدئولوژی افراطی بنا شده و میگوید باید سرزمین مسلمانان را تحت کنترل خود درآورد و مذهب جعفری دوازدهامامی خود را در دنیای اسلام گسترش دهد، گفتگو کرد»؟ او در اینجا رندانه سخن میگفت، اما واضح بود که منظورش ایران است. این گفتهها در سال ۲۰۱۷ و یک سال پس از آن مطرح شد که گروهی از تندروها به سفارت عربستان سعودی در تهران حمله کردند که به قطع روابط دو کشور انجامید. با این حال، حتی پس از میانجیگری دولت چین، روابط دیپلماتیک بین عربستان سعودی و ایران در سال ۲۰۲۳ از سر گرفته شد، مقامات ریاض همچنان نسبت به نیتهای تهران تردید داشته و به رهبری این کشور بیاعتماد هستند.
در مورد اسرائیل، مقامات سعودی پیش از این نشان داده بودند که عادیسازی روابط دیر و زود دارد، اما سوخت و سوز ندارد. آنها این را به دفعات گفتهاند تا جایی که پس از مدتی، دیگر کسی توجه زیادی به آن نکرد و تبدیل به بخشی از پیامهای دیپلماتیک عربستان شد. البته با جنگ بیرحمانه غزه، بهایی که سعودیها برای عادیسازی روابط از اسرائیلیها میخواهند به طور مداوم افزایش یافته است. با این حال، در طول سال گذشته، به نظر میرسید مقامات ریاض همچنان به دنبال توافق با اسرائیل هستند. اگرچه اسرائیلیها از نخستین روزهای جنگ به نسلکشی متهم شدهاند، محمد بن سلمان هرگز از این واژه تا پیش از نشست ۱۱ نوامبر استفاده نکرده بود.
پس، چه اتفاقی در حال وقوع است؟ آیا سعودیها به سمت ایران تغییر جهت دادهاند؟ سه فرضیه برای توضیح تغییر لحن سعودیها وجود دارد.
فهرست
شکست ترامپ در بازی مذاکره؟
اول، ممکن است این اتفاق یک پیشنهاد ابتدایی در مذاکرات با دونالد ترامپ در مورد توافق امنیتی بین ایالات متحده و عربستان سعودی باشد. شاید تغییر لحن بن سلمان نسبت به ایران تنها از روی منفعتطلبی صورت گرفته باشد. بهبود روابط سعودی-ایرانی، حتی صرفاً بیانی، همزمان با تهدید مقامات دولت آتی ترامپ به اعمال مجدد «فشار حداکثری» علیه ایران میتواند بخشی از یک استراتژی برای امتیازگیری از تیم ترامپ باشد. گویی ولیعهد میخواهد بگوید: «خب آقای رئیسجمهور منتخب، شما خود را یک مذاکرهکننده حرفهای میدانید. من هم بازی میکنم. چه کارتی در دست دارید»؟
اما به نظر نمیرسد که این فرضیه صحیح باشد. تلاش برای فریب مقامات ارشد ایالات متحده از طریق نزدیکی به ایران چیزی است که رجب طیب اردوغان، رئیسجمهور ترکیه در دهه ۲۰۱۰ انجام داد، اما سعودیها هیچوقت از این روش پیروی نکردند. شاید بن سلمان از اردوغان الگوبرداری کرده باشد، اما این با سبک او همخوانی ندارد.
دوری از تلآویو
دوم، این احتمال قویتر است که باور کنیم بن سلمان با تغییر جهت به سمت ایران، در حال دورشدن از اسرائیل و احتمال عادیسازی روابط است. وحشیگری عملیات نظامی اسرائیل در نوار غزه بسیاری از مردم عربستان را خشمگین ساخته است. ناظران از دولت بایدن به دلیل حمایت از اسرائیل انتقاد کرده و جنگ این رژیم در غزه را شرمآور خواندهاند. این قطعاً بخشی از تفکر ولیعهد سعودی بوده و اگرچه او تمام قدرت را در دست دارد، اما از افکار عمومی مصون نیست. با توجه به عمق خشم عمومی از فاجعه غزه، عادیسازی روابط با اسرائیل در کوتاهمدت برای او ارزش چندانی ندارد.
استفاده از واژه «نسلکشی» توسط ولیعهد همچنین هشداری آشکار به دولت آتی ترامپ است که اهمیت زیادی به عادیسازی روابط میان اسرائیل و عربستان سعودی در قالب ادامه پیمان ابراهیم میدهد. هیچ نشانهای وجود ندارد که مقامات سعودی بخواهند در زمانی که شهرکنشینان اسرائیلی باور دارند ترامپ مانع الحاق و اشغال سایر سرزمینهای فلسطینی نخواهد شد، با عادیسازی روابط همراه شوند. انتصاب مایک هاکِبی، فرماندار سابق آرکانزاس به عنوان سفیر در اراضی اشغالی که از اشغال اسرائیل بر کرانه باختری حمایت میکند، نشان میدهد که شاید آنها اشتباه نمیکنند. برای ولیعهد شرمآور خواهد بود که مسیر عادیسازی روابط را پیش بگیرد و بعد، اسرائیلیها با تأیید ترامپ، رسماً کرانه باختری را اشغال و الحاق کنند. با استفاده از واژه نسلکشی، او به رئیسجمهور منتخب پیام میدهد که تحت شرایط فعلی، سعودیها آمادگی عادیسازی ندارند.
اول سعودی
در نهایت، قانعکنندهترین توضیح برای تغییر رویکرد ظاهری محمد بن سلمان این بوده که پس از مداخله در جنگ داخلی یمن، محاصره قطر، مجبورکردن نخستوزیر لبنان به استعفا، حمایت از مخالفان دولت مشروع لیبی و ناتوانی در دستیابی به هیچ یک از اهدافش، ولیعهد به این نتیجه رسیده که تغییردادن وضعیت منطقه به خواست خود از توانش خارج است.
در عوض، او اکنون به درون مملکت خود نگاه کرده و در تلاش است تا ثبات را در داخل کشور حفظ کند. گرایش به سمت ایران یکی از راهها برای حفظ آشوب در خارج از مرزهای عربستان است.
واقعگرایی به جای ایدئالیسم
این تغییر برای بن سلمان اهمیت زیادی دارد زیرا او صدها میلیارد دلار برای شکلدهی به آینده عربستان سرمایهگذاری کرده است. میتوان در مورد حکمت پروژههای عظیم او از جمله شهر نئوم و پروژه گردشگری سواحل قدیه در جده انقلتهایی کرد؛ اما اکنون که او این همه سرمایهگذاری انجام داده، منطقی نیست که رهبری سعودی به دنبال ثبات اقتصادی و سیاسی نباشد تا شانس موفقیت این پروژهها را فراهم آورد، حتی اگر برای دستیابی به آنها مجبور باشند تا حدی از احساسات خود چشمپوشی کنند. هیچ نشانهای وجود ندارد که سعودیها به طور ناگهانی به ایرانیها اعتماد کرده باشند، اما آنها نمیخواهند به ایران بهانهای برای برهمزدن اوضاع داخلی خود بدهند.
در گذشتهای نه چندان دور، سعودیها سیاست واقعگرایانه را دنبال میکردند و اساساً با پرداخت هزینه، مطمئن میشدند که مشکلات منطقهای به عربستان گسترش پیدا نکند. پژواک این سیاست را میتوان در سخنان محمد بن سلمان مشاهده کرد که از جهان خواسته اسرائیل را مهار کند و به وضوح نشان داده که ایران را عضوی از خانواده خود میداند. از دیدگاه ولیعهد، این تغییر جهت به سمت ایران نیست بلکه تغییر جهت به سمت منافع عربستان است.