یازاکو، محمد فرج پور باسمنجی – آذر ماه ۵۸ امین سالمرگ افول آفتاب تابناک یکی از پیشگامان توسعه فرهنگ و هنر سرزمین ایران است.زنده یاد جبار باغچه بان که هنوز در هر شهر و روستا به بزرگی می ستایند و خدماتش را ارج می نهند و اماکنی را به نامش آذین می بندند و مباهات می کنند.
همو که می گفت: باغچه اطفال در هر شهر و روستا باید به روی کودکان گشوده شوند و قصه ها، سرودها، نمایشنامه ها، بازیها و خلاصه فرهنگ و هنر ایران زمین بی آلایش و با فوت و فن کودکانه آموزش داده شود. تااستعداد های کودکان و نوباوه گان شکوفا گردد وبرای ساختن ایران آستین ها بالا زده شود.باغچه بان می گفت:در نظرمن سرزمینی که هنر در آن زنده نباشد هیچ فرقی با چراگاه ندارد.به نظر باغچه بان هر قوم و ملتی به همان اندازه زنده است که هنر در سرزمینش زنده باشد.باغچه بان را فیوضات در تبریز به چهره ملی کودکان و ناشنوایان اشتهار کرد.
شادروان ابوالقاسم فیوضات که وقتی رییس فرهنگ و معارف اذربایجان بود به گسترش مدارس و مکتبخانه های رسمی اطفال در تبریز همت زیادی گذاشت.در آخر دوره قاجار، فیوضات معتقد بود که راه نجات ایران از خرافات و جهالت و عقب ماندگی آموزش،و تعلیم و تربیت خرد سالان و نوباوه گان است . وی تعریف نبوغ و هنر 《جبار عسگر اوغلی 》۱۲۶۴_۱۳۴۵ه/ش که بعدها شهرت باغچه بان نام گرفت را در ایروان شنیده بود. لذا در ۳۴ سالگی وی را به تبریز دعوت کرد و جلسات متعددی با جبار داشت و از وی خواست اندوخته های خود در تزار و اقمارش را در حوزه آموزش کودکان در تبریز نیز اجرا کند.باغچه بان در مرند و تبریز /اوشاقلار باغچه سی را راه انداخت و در سال ۱۳۰۲ ه/ش باغچه اطفال را در تبریز شکل داد و بعد با جذب چند نفر ناشنوا اولین کودکستان ناشنوایان ایران را راه انداخت.
پدر جبار، حاج رضا،متولد تبریز و بزرگ شده قفقاز خود معمار و مجسمه ساز ماهری بودو از فرهنگ مردمان ترک در جنوب و شمال قفقاز و در این سو و آنسوی ارس اطلاعات زیادی داشت.مادر بزرگ جبار، هم بنفشه خانم نام داشت و شعر و داستان های شفایی و ادبیات عامه و فولکلور که سینه به سینه از نیاکان رسیده را به کودکان نقل میکرد و جبار هم از این داشته های والدین بهره ها برده و با کسب تجارب و اندوخته های جدید در سرزمین هایی که روزگاری در محدوده جغرافیای فرهنگی ایران بزرگ بود به نوشتن مطالبی در نشریات (ملا نهیب و ملاباشی) مبادرت می کرد ودر اپرای ایروان دوره های نمایش و تئاتر را میگذراند.
ترکی آذربایجانی که زبان مادری اش بود همچنین روسی و ارمنی را هم یاد گرفته و داشته های فرهنگی خود را با داشته های سرزمین پهناور روس که از غارت و الحاق سرزمین های دور و نزدیک ملل آسیایی و اروپایی شکل گرفته بود ممزوج می کرد و در سن پختگی با مهاجرت از ایروان به تبریز در صدد ادای دین به فرزندان زادگاه آبا و اجدادی خود درآمده بود.جبار با تاسیس کودکستان ناشنوایان در سال ۱۳۰۳ ه/ش در تبریز دست به کار بزرگی زد وی با کمک ادبیات غنی زبان و ادبیات ترکی با ایما و اشاره به ارتقا حواس پنجگانه کودکانی بر میخاست تا آنها خوب بفهمند/درک کنند/بشنوند/و ادا و اطوار نمایشی جبار در این میان کودکان را برای یادگیری و زبان گشایی و بیان مقصود با ایما و اشاره و دست و سر و ابرو راه میانداخت.
جبار وسایل کار دستی و اسباب بازی را با استفاده از ابزار آلات ساده برای بهره گیری در اموزش ناشنوایان می ساخت و ابتکارات زیادی را از خود داشت.به نوشتن داستانهای ساده و کوتاه به زبان ترکی و کشیدن نقاشی با الهام از محیط و طبیعت و استفاده از بیان و زبان شفایی برای آموزش بیشتر تلاش می کرد.
باغچه بان ،ابوالقاسم فیوضات و حاج ذکا دیباج
بزرگان معارف وقت تبریز هدف از راه اندازی کودکستان برای کودکان عادی و کر ولال را پرورش تواناییهای گوش دادن ،سخن گفتن،مشاهده کردن،اندازه گرفتن،پرورش حس همکاری و نوعدوستی و جمعی کارکردن و بطور کلی اماده کردن کودکان برای زندگی و رفتن به مقاطع بالاتر چه ها در سر نداشتند قبل از اینکه ژان کازینو مردم شناس و ارتباط دان فرانسه این یافته ها را در دانشگاه سوربن به رشته تحریر در آورد.
این بزرگان معارف، همچون خواجه نصیر الدین طوسی که آنهم در شهر تاریخی مراغه نبوغش را بروز داد معتقد بودند باید یقه کودک را از همان پا گرفتن در دست گرفت.تعلیم داد و اموزش و مهارت پذیری و کار و تلاش و فرهنگ وهنر را در آنان نهادینه کرد تا از مشکلات زندگی و جامعه نهراسند و راه گریز پیش نگیرند و تدبیر و چاره اندیشی برای خود و جامعه خویش را پیش گیرند و رفاه و بهتر زیستن را در اینده برای خود و همنوعان شکل دهند. همان مرامی که امروز پایه و فلسفه اموزش و پرورش ملل توسعه ی یافته حساب میشود.
وقتی ابوالقاسم فیوضات را به تهران بردند و رئیس فرهنگ و معارف پایتخت در زمان پهلوی اول کردند.
باغچه بان هم به تهران رفت و کارهای مدرسه اطفال و ناشنوایان را در تهران نیز دنبال کرد و ابتکارات خود را تکمیل و در سالهای بعد جمعیت حمایت از کودکان کر و لال را شکل داد.مجلات کودکان منتشر کرد و کتابها و جزوات به زبان ترکی نوشته شدهی باغچه های اطفال تبریز را به زبان فارسی ترجمه و تکمیل کرد.
رباعیات خیام را به زبان ترکی به نظم کشید با وزارت آموزش و پرورش وقت، نقشه راه ایجاد کودکستان و مدارس استثنائی را در سراسر ایران کشیدند و اجرا کردند.
این مرد بزرگ فرهنگ و آموزش ایران در ۴ آذر ۱۳۴۵ه.ش در تهران دار فانی را وداع کرد و در محله ی چشمه ی علی شهر ری به خاک سپرده شد که متاسفانه مزار وی نیز تعریف چندانی ندارد و هم اکنون صدها مکان آموزشی، فرهنگی و عمومی در تمامی شهر ها و روستاها به نام باغچه بان نام گذاری شده و جا دارد شهردار تبریز و شورای شهر نسبت به نام گذاری یکی از مراکز عمومی شهر تبریز به نام باغچه بان را در سر لوحه ی کاری خود قرار دهد.
متاسفانه فرمانداری تهران در تیر ۱۴۰۰ مصوبه شورای شهر مبنی بر نامگذاری یکی از خیابانهای فرعی تهران را بنام جبار باغچه بان همچون خیابانی به نام صمد بهرنگی به دلایل واهی نپذیرفت که با اعتراض بخشی از جامعهی فرهنگی ،هنری و آموزشی کشور مواجه شد که خود حدیث مفصل دارد.
جبار باغچه بان همچون میرزا حسن رشدیه اولین های کودکستان و دبستان و مدرسه را به سبک امروزی در تبریز تاسیس و راه انداختند و بر تعلیم و تربیت کودکان سرزمین مادری خود همت گماشتند و بذر اگاهی و بیداری ملت را پاشیدند.مردان بزرگ دیروز تبریز سکاندار و سهامدار فرهنگ و آموزش و هنر ایران زمینند،آنان در حافظه ملت ما نامی نیکو و بزرگ دارند و همیشه با احترام از انها یاد می شود و به قول نیما یوشیج چه زیبا گفت:
یاد بعضی نفرات، روشنم میدارد
،اعتصام یوسف،
حسن رشدیه،
جبار باغچه بان
قوتم میبخشد
راه میاندازد، و اجاق کهن سرد سرایم
گرم میآید از گرمی عالی دمشان
یاد بعضی نفرات
رزق روحم شدهاست. وقت هر دلتنگی
سویشان دارم دست
جراتم میبخشد. روشنم میدارد…