به گزاشر یازاکو، شب یلدا یکی از معدود آیینهایی است که معنا و کارکرد آن فراتر از زمان تاریخی خود باقی مانده است. این شب، برخلاف بسیاری از مناسبتهای آیینی، نه بر پایه یک رویداد اسطورهای صرف، بلکه بر اساس مشاهده دقیق طبیعت و درک چرخههای هستی شکل گرفته است. ایرانیان باستان، با تشخیص انقلاب زمستانی، دریافتند که پس از طولانیترین شب، مسیر طبیعت به سوی روشنایی تغییر میکند؛ و همین آگاهی، به شکل یک جشن فرهنگی تثبیت شد.
در بستر اندیشه ایرانی، تاریکی همواره امری مطلق و ماندگار تلقی نشده است. یلدا بازتاب همین نگاه فلسفی است: تاریکی وجود دارد، اما سرنوشت نهایی نیست. از این منظر، یلدا نوعی «آموزش زیستفلسفی» است؛ یادآوری اینکه گذار از دشواریها نه با انکار، بلکه با شناخت و صبر ممکن میشود.
کارکرد اجتماعی یلدا نیز قابل توجه است. گردهماییهای خانوادگی در این شب، نه یک عادت ساده، بلکه سازوکاری فرهنگی برای تقویت پیوندهای اجتماعی است. روایت قصهها، خواندن متون کهن و حتی گفتوگوهای ساده خانوادگی، به بازتولید حافظه جمعی و انتقال تجربه میان نسلها کمک میکند. در جامعهای که شتاب زندگی مدرن ارتباطها را شکننده کرده، یلدا به مثابه فرصتی برای بازسازی «ما»ی جمعی عمل میکند.
یلدا همچنین آیینی است که به زبان نمادها سخن میگوید. خوراکیهای این شب، رنگها و حتی زمان برگزاری آن، همگی حامل معنا هستند. سرخی انار و هندوانه یادآور حیات و گرماست؛ نشانهای از مقاومت زندگی در برابر سرمای طبیعت. این نمادپردازی ساده اما عمیق، نشان میدهد که فرهنگ ایرانی چگونه مفاهیم فلسفی را در زندگی روزمره جاری کرده است.
در جهان امروز، که بحرانهای هویتی و اجتماعی بیش از گذشته احساس میشود، بازخوانی فلسفه یلدا اهمیتی دوچندان دارد. این آیین میتواند الگویی برای مواجهه عقلانی با بحرانها ارائه دهد: پذیرش واقعیت، تقویت همبستگی و باور به تغییر تدریجی شرایط. شاید به همین دلیل است که یلدا، با وجود گذر قرنها، هنوز زنده و معنادار باقی مانده است.
یلدا تنها یک شب در تقویم نیست؛ یادآور این حقیقت است که حتی در بلندترین تاریکیها، اندیشه روشن انسان میتواند مسیر آینده را تغییر دهد
