یاز اکو ؛ سجاد بهزادی- طبق دادههای مرکز آمار “ثروتمندان در ایران ۳۳ برابر فقرا برای خود هزینه میکنند.به عبارتی فاصله هزینههای دهک دهم شهری با دهک اول روستایی در ایران ۳۳ برابر است.در سال ۹۲ این فاصله ۱۸ برابر بوده است.”
این میزان از نابرابری در جامعه ایران کم سابقه وشاید هم بی سابقه بوده باشد.مثل این می ماند که جامعه طبقاتی در ایران رها شده باشد و هرگز مهم نباشد که فاصله های طبقاتی به کدام سمت وسو می رود.!
یک پژوهش دانشگاهی بر مبنای مطالعات نظری و تجربی خود در حوزه اقتصاد جرم، به این نتیجه رسیده است، نابرابری درآمدی یکی از عوامل موثر بر جرم است.یافته های این پژوهش نشان می دهد اولا، بالا بودن نابرابری طبقاتی و نابرابری درآمدی، منجر به جرم بیشتر در سطح استان های کشور شده است و ثانیا گسترش نابرابری طبقاتی، نرخ ارتکاب خشونت را نیز بالاتر برده است.
وقتی که نابرابری طبقاتی با میزان خشونت در جامعه رابطه مستقیمی دارد، پس می توان گفت هر چقدر این نابرابری بیشتر باشد خشونت نیز متراکم تر خواهد شد.تصور اینکه طبقه بزرگی از جامعه زیر خط فقر فرورفته ایران،آنقدر ناتوان شده باشد که ۳۳ برابر کمتر از طبقه مرفه جامعه برای خود هزینه می کند و بیش از این توان ندارد بسیار وحشتناک است.
چه اتفاقی در جامعه ایران افتاده است که عدالت و برابری تا این قدر به چالش رفته است؟
به باور نویسنده می توان در حالت کلی این طوری نتیجه گرفت که جامعه امروز ما ۳۳ برابر خشونت بیشتری نسبت به بسیاری از جوامع در لایه های مختلف خود تجربه می کند. اگر بپذیریم رابطه خشونت با امنیت در جامعه نیز رابطه معناداری است، پس به همین میزان (۳۳ برابر) جامعه ایران ناامن تر از بسیاری از جوامع دیگر است.
بر این اساس یکی از مهم ترین ریشه های خشونت در جامعه ایران، نابرابری است و نابرابری جامعه را ملتهب کرده است.جامعه ملتهب هم طبیعی است که رفتاری غیر عقلانی دارد و زمینه های خشونت در آن زیاد می شود؛ برای همین است که جامعه شناسان همواره نسبت به این موضوع هشدار می دهند.
جامعه ای که در اضطراب به سر می برد و دائم نگران هست واحساس نابرابری دارد، نمی تواند رفتارهای غیرعادی خود را کنترل کند و خشونت در این جامعه مدام بازتولید می شود.
به قول تقی آزاد ارمکی جامعه شناس شهیر ایرانی، “در جامعهای که بسیاری از حوادثش در قالب خشونت و هیجان تعریف و بازنمایی میشود، نمیتوان انتظار داشت که پلیس و مردم کنش عقلانی داشته باشند. وقتی درهای کنش عقلانی، حقوقی و مدنی بسته میشود، تنها راه حل خشونت است.”
خشونت هم چالشی نیست که بتوان آن را درمان موقتی داد. خشونت مسئله ای نیست که بتوان رنجیره آن را با خشونت قطع کرد. یعنی ساختار قدرت نمی تواند با برنامه ریزی خشونت بار به جنگ با خشونت برود. باید تا دیرتر نشده از نابرابری ها کاست و اقتصاد را سروسامان داد. نهادی های مدنی را تقویت و التهاب های جامعه را کم کرد و آرامش را به جامعه بازگرداند تا در نهایت کنشگری ها عقلانی تر شود.
اگر امروز شاهد تراکم خشونت در جامعه ایران هستیم به این دلیل است که نابرابری ها با تراکم روبرو شده اند و به جای اینکه نابرابری در جامعه دو برابر و یا سه برابر باشد، ۳۳ برابر است. در حقیقت خشم در جامعه ایران به دلیل نابرابری های متراکم شده، مدام باز تولید می شود.چه کسی می داند ادامه زنجیره تولید خشم در جامعه در انتها به کجا خواهد رسید وامکان کنترل آن چگونه خواهد بود؟
اشتباه بزرگ آن است که فکر کنیم خشم انباشه شده در جامعه به خاطر نابرابری را می توان با جریان های رادیکال و امنیتی کنترل کرد.سرکوب خشونت با خشونت خود مصیبت دیگری خواهد بود.
حاکمیت با رابطه دیالکتیکی که با جامعه دارد باید به دنبال تعادل تازه ای باشد و اجازه ندهد چرخه خشونت، پایان ناپذیر گردد. اگر در بر همین پاشنه بچرخد و نابرابری ها بیشتر، توزیع عادلانه فرصت ها کمتر وفاصله طبقات جامعه غلیط تر شود عنصر خشم و ناامنی خود را بیشتر نشان می دهد و کنترل آن سخت تر می شود.