به گزارش پایگاه خبری یاز اکو، «سیستم، لوس است وگرنه یقۀ رؤسای جمهوری سابق را میگرفت چون همه اپوزسیون شدهاند.» این جمله را آقای حسن رحیمپور ازغدی عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی و از نظریهپردازان اصول گرایی و از تریبونداران رسانۀ رسمی گفته است.
او البته به حسن روحانی، محمود احمدینژاد و سید محمد خاتمی سه رییس جمهوری پیشین و در قید حیات و در حال اقامت در ایران بسنده نکرده و سراغ رفتگان – مهندس بازرگان نخستوزیر دولت موقت و آیتالله منتظری رییس مجلس خبرگان قانون اساسی و قائم مقام رهبری در سه سال آخر حیات رهبر فقید انقلاب- هم رفته و یک انگ اپوزسیون بر همه نشانده و ابوالحسن بنیصدر اولین رییس جمهوری ایران را نیز از قلم نینداخته که ۴۰ سال است در پاریس زندگی میکند و این یکی البته واقعا اپوزسیون است.
رحیمپور ازغدی؛ اپوزسیون کیست؟
دربارۀ سخنان آقای رحیمپور ازغدی این نکات گفتنی است:
۱٫ این گزاره که همه رؤسای جمهوری پیشین، اپوزسیون (یا اپوزیسیون) شدهاند چه معنی منطقی دربردارد جز این که اکثریت ملت، اپوزسیون شده است؟ چون مگر جز این است که آنان منتخب مردم بودهاند و مجموعا و به دفعات دهها میلیون نفر به آنها رای دادهاند؟ تازه آن هم پس از اعمال مکرر نظارت استصوابی و حذف پیاپی کاندیداها.
۲٫ چگونه مهندس بازرگان و آیتالله منتظری اپوزسیون شده بودند، در حالی که مقام معظم رهبری برای درگذشت هر دو پیام تسلیت فرستادند؟ یکی در سال ۱۳۷۳ و دیگری در اوج التهابات ۱۳۸۸٫ مگر ممکن است عالیترین مقام سیاسی نظام، درگذشت رهبران اپوزسیون را تسلیت بگوید؟ البته که در قیاس با آرمانهای انقلاب انتقاد داشتند اما نه اپوزسیون به معنی مورد نظر آقای رحیمپور که باید یقهشان را گرفت. (ضمن این که پس از بیان مواضع انتقادی، کم دچار مشکل نشدند و شاید بخشی از یقهگیری مورد نظر محقق شده باشد).
۳٫ گفته است «سیستم لوس است وگرنه یقۀ آنها را میگرفت». یعنی محدودیتهای رسانهای سید محمد خاتمی (که بنیانگذار جمهوری اسلامی از او به عنوان فرزند فاضل و متعهد و باتقوای خود یاد کرده و دو بار با ۲۰ و ۲۲ میلیون رای رییس جمهوری شد و از رهبری نیز سخن مستقیمی علیه او شنیده نشده) کافی نیست و یکی باید یقۀ او را در ۷۷ سالگی بگیرد یا مانند آخرین نخستوزیر ایران و رییس دو دوره مجلس شورای اسلامی محصور میشد.
موضوع حسن روحانی اما بامزهتر است. تا دوازدهم مرداد -یعنی همین دو سه ماه قبل- عالیترین مقام رسمی کشور پس از رهبری بوده و بلافاصله یقهاش را بگیرند در حالیکه یگانه حضور رسانهای او در این دو سه ماه پیام تسلیت برای مرحوم حسنزادۀ آملی است و در لاک سکوت فرورفته یا یقه محمود احمدینژاد را که به خاطر انتخابات منجر به تمدید ریاست جمهوری او کشور هشت ماه ملتهب بود.
این همه علاقه به یقهگیری اما هیچ تناسبی ندارد با اصرار آقای ازغدی برای نمایش تصویری از خود که تلفیقی است از شریعتی و سروش و مطهری در سخنرانیهای تلویزیونی.
۴٫ اگر بنا بر گریبانگیری باشد یکی باید از مدعیان تحول در دانشگاهها که سالها در شورای عالی انقلاب فرهنگی نشسته اند بپرسد تبدیل دانشگاههای ایران به دبیرستان و نزول کیفی آنها انقلاب فرهنگی است یا این که جامعۀ ایران به پولزدهترین مردم دنیا بدل شده و از بام تا شام همه درباره پول حرف میزنند، انقلاب فرهنگی است؟ این که مردم کتاب نمیخوانند و شاخص های فرهنگی به شدت نازل شده انقلاب فرهنگی است یا همین که جناب ایشان درباره عالم و آدم نظر میدهد کفایت می کند؟
۵٫ این که نام مرحوم هاشمی رفسنجانی را نیز در ردیف اپوزسیون آورده هم قابلتأمل است. چون بدینترتیب میتوان گفت اپوزسیون نظام در کنار بنیانگذار نظام آرمیده است. آیا منطقا چنین امری ممکن است؟
آن هم در حالی که تا سال ۸۴ هاشمی رفسنجانی سخنگوی نظام به حساب میآمد و پس از آن تا آخرین لحظه حیات، در مقام رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام رشتۀ ارتباط او با نظام و رهبری عالی نظام که دوست ۵۰ ساله او بوده نگسست حتی وقتی هر دو فرزند او زندانی بودند. همه را در ردیف اپوزسیون قرار دادن، وزن اپوزسیون را بالا میبرد نه اعتبار نظام را و این خطا از کسی سر میزند که از جانب نظام، سخن میگوید.
۶٫ لحن رحیمپور این گمانه را ایجاد میکند که در دولت مورد علاقه که کار را در دست گرفته نیز امیدی ندارد تا رؤیاهای فرهنگی او محقق شود و دنبال مقصر میگردد و گریبان پیشینیان را میگیرد حال آن که خود، از دوران پیشینیانِ مورد انتقاد، عضو یک شورای عالی است. شورایی که در قانون اساسی هیچ اشارتی به آن نشده و به موازات مجلس شورای اسلامی، قانون گذاری میکند و وزیر علوم اجازه انتصاب یک رییس دانشگاه را بیاجازه این شورا ندارد.
۷٫ با مزهترین ادعای آقای ازغدی آنجاست که می گوید بازرگان همهکاره بود. این حرف، واقعا آدم را از خنده رودهبُر میکند. خود او در آن دوران – سال های ۵۷ و ۵۸ – نوجوان و جوان بوده و به یاد دارد که مرحوم بازرگان میگفت یک چاقو به دست او دادهاند اما تنها دسته در دست اوست نه تیغه.
همهکاره بود که زور او به شیخ صادق خلخالی میرسید تا بگوید هویدا را اعدام نکند چون مانند ژنرالها خطر تدارک کودتا نداشت یا اگر همهکاره بود وقتی در الجزایر به اتفاق دکتر چمران و دکتر یزدی با برژینسکی مشاور امنیت ملی کارتر ملاقات کرد سرزنش نمیشد. همهکاره بود که وقتی معاون و سخنگوی دولت او را گرفتند وقتی در دادگاه مسؤولیت امیرانتظام را بر عهده گرفت آیتالله محمدی گیلانی رییس دادگاه انقلاب، زیر بار میرفت.
کسی که میگوید بازرگان و بنیصدر همه کاره بودند تنها قلّت اطلاعات خود از تاریخ معاصر را به نمایش میگذارد و نمی داند در زمان بنیصدر ریاست دولت با او نبود. خوب است که آن دوران را به یاد دارد و مثل کار به دستان جدید متولد سالهای بعد نیست. اگر هم آن دوره را فراموش کرده مناظره مشهور محسن رضایی با احمدینژاد در سال ۸۸ را به یاد آورد که اولی به صراحت میگفت مملکت را ما اداره میکردیم یعنی دولت موقت کارهای نبود.
ضمن این که اگر هم به فرض همه کاره بود کل دورۀ صدارت او ۹ ماه بود و داریم وارد سال ۴۴ میشویم. ۴۳ سال را رها کرده ای و ۹ ماه در سال ۵۸ را چسبیدهای و چون ۹ ماه نخست وزیر بوده در ۱۵ سال بعد از آن به نظارت استصوابی یا ادامۀ جنگ اعنراض نمیکرده است؟!
بازرگان از سال ۵۹ تا ۶۳ نمایندۀ مردم تهران در مجلس بوده و به اقتضای همین نمایندگی انتقاداتی طرح میکرده یا با اتکا به سابقۀ فعالیت سیاسی به ادامۀ جنگ نگاه انتقادی داشته. یقهاش را میگرفتند که چون در سال ۵۸ نخستوزیر بودی چرا در در سال ۶۶ خواستار قبول قطعنامۀ ۵۹۸ شدی یا سال ۶۷ و پس از قبول قطعنامه یقه اش را میگرفتند که چرا یکسال زودتر گفتی قبول کنید؟!
یا اکنون استخوانهای او را پس از ۲۷ سال از آرامگاه خانوادگی بیات در قم بیرون بکشند و بگویند چون در سال ۵۸ نخستوزیر بودی مسؤولِ ماستِ ۵۰ هزار تومانی در سال ۱۴۰۰ هستی! و آن گاه همان استخوانها نخواهند گفت وقتی من نخستوزیر بودم و شما ۱۶ یا ۱۷ سال داشتی قیمت یک رنو – ۵ صفر ۳۵ هزار تومان بود و حقوق یک مهندس هم ۷ هزار تومان! یعنی معادل ۵ ماه حقوق یک مهندس و ۷ ماه حقوق کارمند میانی.
۸٫ گوینده فرض را بر این گذاشته که رؤسای جمهوری سابق به دوران خودشان اعتراض دارند. حال آن که اتفاقاً ندارند. کما این که شعار موسوی در سال ۸۸ بازگشت به «عصر طلایی» بود و به خاطر همین تعبیر براندازان علیه او سخن گفتند. روحانی هم گفته بود کشور را از قحطی نجات داد و اعتراض او به مخالفتهای یکی از زیر مجموعه های جدید مجمع تشخیص بر سر لوایحی بود که هم دولت و هم مجلس تصویب کرده بودند. وگرنه به خودشان که اعتراض نداشتند.
یا احمدینژاد همچنان از عملکرد دو دولت خود دفاع و افتخار میکند و اعتراض او به بخشی از دستگاه امنیتی است با تعبیر خاصی که البته به کار میبرد و به این که نگذاشتند دوباره نامزد شود. یا خاتمی که اصلا اهل اعتراض نیست و نزدیکان شرایط اقتصادی دوران او را یادآور میشوند که خانهدار شدن و ماشیندار شدن و سفر خارجی با دلار زیر هزار تومان برای خیلیها ممکن شد. خواست او این است که به حصر آخرین نخستوزیر ایران در هشتاد سالگی و رییس دو دوره مجلس در ۸۵ سالگی پایان داده شود. این را هم نخواهد تا جناب رحیمپور احساس نکند سیستم، لوس است؟!
۹٫ راستی حیف نیست آقای رحیمپور چهره هایی چون آیتالله طالقانی و دکتر چمران را از قلم انداخته است؟ چون طالقانی هم به انحصار طلبی اعتراض داشت و پارهای رویکردها را نمیپسندید و چمران نیز به گواه صورت جلسات روزنامۀ میزان تا آخر عضو نهضت آزادی بود. چهار تا بد و بیراه هم به آنها بگویند تا عمق نگاه فرهنگی و ضد اپوزسیونی خود را بیشتر به نمایش گذارند.
۱۰٫ دست آخر این که آیا آقای محسن رضایی کاندیدای انتخابات اخیر ریاست جمهوری و دبیر پیشین مجمع تشخیص مصلحت نظام و معاون کنونی رییس جمهوری و فرمانده کل سپاه در سال های جنگ تحمیلی هم اپوزسیون است که در مناظره اول انتخابات کم رمق امسال گفت: آن قدر نیروهای انقلاب را حذف کرده اند که قطار انقلاب به اسکوتر تبدیل شده است.
آقای رحیم پور آیا به اسکوتر هم راضی نیست؟
وجه جالبتر این که به نام دفاع از نظام رییسان تمام دولت های همین نظام را نفی میکند! از دو حال خارج نیست. یا دولت کاره ای هست یا نیست. اگر هست که چگونه به رییسان دولت های جمهوری اسلامی به نام دفاع از جمهوری اسلامی می تازد یا نیست که چرا میگوید همهکاره بوده اند؟ از این رو گزاف نیست اگر بگوییم از سخنان رحیمپور تناقض میبارد.
اگر اپوزسیون دولت بودن بد است چرا خود او اپوزسیون دولت ها بوده و اگر اپوزسیون نظام بودهاند یعنی وقتی رییس جمهوری اسلامی بوده اند اپوزسیون آن هم بودهاند یا بعد از آن شدهاند؟ دربارۀ خاتمی و روحانی که میدانیم هیچگاه اپوزسیون نظام نبوده اند اگر هم مراد، احمدینژاد است او که عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام است.
ضمن این که اعتراض رییسان جمهوری سابق در دوران خود به نهادهای مداخله کننده بود و پس از آن هم به محدود شدن حق انتخاب خود یا شهروندان. همین!
اگر بحث مالی یا اخلاقی در میان است البته که باید رسیدگی شود. اما این که بازرگان بگوید در مقام نخستوزیر نباید برای مذاکره اجازه بگیرد، یا خاتمی با حذف نمایندگان مجلس برای انتخابات بعد مخالفت کند یا روحانی بگوید چرا لوایح تصویب شده در مجلس جای دیگر، گیر کرده یا احمدینژاد مایل باشد باز در انتخابات شرکت کند، اپوزسیون شدن است یا عمل به سوگند و انتظار موکلان از وکیل خود؟ یعنی همه باید پای سخنان آقای رحیمپور ازغدی در تلویزیون بنشینند که روحانیون را هم موعظه میکند و همه باید عین سخنان او را تکرار کنند تا اپوزسیون نباشند؟