یازاکو؛ ساسان نیکرفتار خیابانی – نمایش «فنز» اثری رئال است که به دلیل رِندی متن نمایشنامه، با وجود گذشت چندین دهه از اصل ماجرای متن، تازگی خود را از دست نداده و در اکثر جوامع امروزی معنای خاص خود را به همراه دارد. کارگردان این نمایش با انتخابی درست، مثل اغلب کارهای گذشتهاش، کاری زیبا را به همراه عوامل و بخصوص بازیگران به نمایش گذاشته است.
«فنز»، با فضای رئال و در عین حال طنزآلود و دراماتیک خود، انتخاب مناسبی برای نمایش در جامعهای است که دچار تعصب است. این تعصب میتواند شامل اموری چون ملیگرایی، خانوادگی، مذهبی، نژادی، قومی، جنسیتی، زبانی، شهری، محلهای، هواداری یک تیم و … باشد.
خودیها و دشمنها
و این تعصبات ریشه در نوع تربیت و اجتماعی شدن انسانها در دنیای مدرن دارد. جایی که به تکتک ما مفهوم «خود و دیگری» آموخته و یا بهتر بگوییم تحمیل میشود. جامعهی ناامن، بشدت خطکشی شده و مملو از ایدئولوژی و افکار گوناگون از همان ابتدا شخصیت انسان را از کودکی با خط قرمزها، باید و نبایدها، خوبیها و بدیها، و زشتی و زیباییها مواجه میسازد. ما اینچنین با مفهوم خود و دیگری آشنا میشویم. انسانها، افکار، مقولات، پدیدهها، لحنها، رنگها، جنسیتها، لباسها و حتی تیمهای ورزشی یا با ما و از آنِ ما هستند یا علیه ما، یا خوب هستند یا وحشتناک، یا مقدس هستند یا شیطانی …
ترس از آزادی
وجود رنگارنگیها، پیچیدگیها و گوناگونیها در جامعهی متکثر امروزی به جای اینکه دست ما را برای انتخاب باز بگذارد و موجب شود به انتخابهای دیگران با دیدهی احترام بنگریم، در خیلی موارد نتیجهی عکس داده و تعصبات و رفتارهای کورکورانهی ما را شدت بخشیده است. شاید به قول اریش فروم، اضطراب و استرس انسان امروزی از نبود آزادی نیست بلکه از وحشت انتخاب کردن و اختیار در جامعهی مُلَوّن امروزی است. جایی که دوست داریم همهچیز به ما دیکته شود و ما به آن تن دردهیم تا در آرامش باشیم، اتفاقی که در خانوادهی «شلتون» به عینه دیده میشود؛ جایی که اعضای خانواده، به انتخابهای «فرانکی شلتون» سر خم کردهاند.
فشارهای نقشی
جامعهی سلسلهمراتبی امروز، همانطور که بر پایگاهها و نقشهای اجتماعی امروزی افزوده، به همان میزان نیز موجب تعارض و فشار نقشی شده است. در این نمایش ما شاهد تضاد دو نقش هواداری و گزارشگری هستیم. جایی که «فرانکی شلتون» در تضاد تعصبات پر شوروشوق از تیم محبوب خود منچستریونایتد و گزارشگری در رادیو به عنوان فردی بیطرف وامانده است. و باید در چنین وضعی یا از خودآگاهی بالا هنگام گزارش بازی برخوردار باشد یا نفس خود را برای ناخودآگاه باز کند و از تیم خود طرفداری کند؛ که سرانجام نیز این اتفاق میافتد و شغل خود را از دست میدهد.
هواداری فوتبال به جای پیروی مذهب
وجود ارزشها و هنجارها در خرده فرهنگ جامعهای که در آن داستان اتفاق میافتد، بهخوبی نشان میدهد که چطور میتوان تیمی را حتی از خانواده و همسر و برادر و خواهر خود بیشتر دوست داشت و شعار داد “هیچ تیمی برتر از تیم ما نیست و هیچ وطنی مهمتر از منچستر یونایتد نیست”. این جامعه است که این قدرت را دارد که هواداری از یک تیم یا هر مفهوم دیگری را چنان بر ذهن ما جای دهد که حتی از بنیانهای خانوادهها نیز مهمتر باشد؛ حتی اعضای خانواده جایی در قاب عکسهای خانه ندارند و قابها میزبان تصاویر تاریخ باشگاه فوتبال منچستر یونایتد است آن هم فقط تیم مردان. منچستر یونایتد نمادی است که به جای توتم و عقیده و باور امروزی نشسته و نمایش بهخوبی نشان میدهد که چطور میتوان چیزی را –بله دقیقا همانطور که دورکیم یکی از بنیانگذاران جامعهشناسی میگوید «چیز»ی را- در حد بت بزرگ کرد و آن را پرستید و تمام زندگی را در پیرامون آن چید.
«فنز» نمودی از جامعهای است که اسیر تعصبات کور و خرافات طالعبینی است و همه چیز، شکلی سلسلهمراتبی دارد. فوتبال زیباست و شناخت قوانین و تاریخچهی آن امری مهم و حیاتی. با این حال وقتی پای فوتبال زنان وسط میآید وارد منطقهی ممنوعه میشویم چرا که تفکرات قالبی در مورد زنان اینجا بر فوتبال پیشی میگیرد.
فوتبال به عنوان یک صنعت بزرگ دنیای سرمایهداری، امروزه جای مذهب را گرفته و هویت و عشق و اطلاعات و حتی کارت عضویت افراد در نسبت با تیم منچستریونایتد معنا مییابد. فشار خانواده برای قبولی «سانی» خله در آزمون هواداری باشگاه تا حدی است که سانی پس از عدم قبولی جرئت بازگشت به خانواده ندارد (مقایسه کنید با فشار خانوادهها در ایران در مورد پدیدهی کنکور). کاپ جام جهانی نیز به مانند یک امر قدسی و مقدس است و حضور آن در خانه به مثابهی لطف خداوند و برکت تلقی میشود. در حقیقت همانطور که دورکیم تاکید میکند جامعه در اصل در حال پرستش خود است و بسته به اینکه جامعه چه الگویی را برای پرستش انتخاب کرده، دیگر مفاهیم به نسبت آن تعریف میشوند؛ برخی حالت خودی و تقدسگونه و برخی دیگر دیگری و دشمن.
خرده لهجه و لحن حاکم بر جامعه
شخصیت «جی جی» نیز در این داستان شخصیت مهمی است. «جی جی» فردی است معمولی که مثل دیگران حرف نمیزند و بهاصطلاح عامی است. اما همین فرد که از تحصیلات و فن سخنوری بالایی برخوردار نیست قادر است فک «سانی» را جا بیندازد و رادیوی خانواده را تعمیر کند و دست آخر نیز «اگنس» را از این زندان رهایی بخشد. به نوعی این شخصیت طعنهای است بر مهارتهای پایین و غیر عملی انسانهای طبقهی بالا و مرفه که فقط خوب حرف میزنند ولی کاری از دستشان برنمیآید.
بازیهای زبانی و ارزشگذاریهای جامعه نسبت به لحن و لهجه در این نمایش نیز بهخوبی دیده میشود. «اگنس» خود نیز در زندان این نگاههای ارزشی است؛ جایی که اصرار دارد «جی جی» به زبان مورد علاقهی او سخن گوید، در حالیکه این قضاوت نیز حکم جامعهای است که به وی تحمیل شده و وی آن را بازتولید میکند.
روی هم رفته نمایش «فنز» با بازی قابل ستایش علی عباسپور (کارن کیانمهر) در نقش «سانی» و تجربهی جدید محمد فرشباف (خلیل بحران) در نقش «فرانکی» که بخصوص در لحظات دیکلمه و گزارش میدرخشد، نمایشی است از زندگی روزمرهی ما و آیینهای است از تعصبات ما که هر روز در زندگی خودبه کار میگیریم اما به آن واقف نیستیم.
همانطور که فردریک لوپلی جامعهشناس فرانسوی میگوید خانواده سرمایهی اجتماعی مهمی است و خانواده در اکثر موارد انعکاس جامعه است، یعنی خانواده هر چه را که در جامعه میگذرد جذب میکند و بازتاب میدهد. خانوادهی «شلتون» نیز آیینهای از وضع جامعه و نگاه به مثولات مختلف اجتماعی است. شاید نیاز باشد که برای دیدن بهتر برخی رفتارها و پدیدهها از آن دورتر شویم و از زاویهای دیگر به آن نگاه بیندازیم، کاری که سعی کردیم در استمرار «دوشنبههای تئاتری با دانشجویان نمایش» با دیدن این نمایش تجربه کنیم.