• امروز : جمعه - ۳۱ فروردین - ۱۴۰۳
  • برابر با : Friday - 19 April - 2024
2
یادداشت؛

چطور کسی می تواند ناگهان وسط خیابان بایستد و از خود بپرسد، آیا این سرنوشت من است؟

  • کد خبر : 15176
  • 27 اردیبهشت 1400 - 13:45
چطور کسی می تواند ناگهان وسط خیابان بایستد و از خود بپرسد، آیا این سرنوشت من است؟
یاز اکو - روزها و شب ها تکرار می شوند، آنقدر که همه چیزش را حفظیم. اما بازهم تقلا می کنیم. مایوس می شویم، عصبانی می شویم، زندگی را فحش می دهیم، امید می بندیم، کلافه می شویم و …تا مگر روزگار به شکلی دیگر رقم بخورد و دیالوگی برقرار شود.

به گزارش پایگاه خبری یاز اکو عادل ایرانخواه طی یادداشتی نوشت: در سالهای نه چندان دور که مزاحمتهای تلفنی از تفریحات ناسالم مردم به شمار می آمد، چند نوجوان شیطنتشان گل می کند و برای سر کار گذاشتنِ یکی از پیرمردهای دهاتشان، به او زنگ می زنند و صدایی ضبط شده را برایش پخش می کنند. صدایی زنانه که با عشوه و کرشمهء زیاد سلام می کرد و می پرسید؛ “ببخشید آغا شما تماس گرفتین با گوشیِ من؟ … همین چن دیقه پیش ….آخه الان شمارهء شما افتاده رو گوشیم … حتمن کاری داشتی باهام…. ببین یا کارتو بهم می گی یا اینکه دیگه خودت می دونیییی … کثافت آشغال خب حرف بزن “

صدای ضبط شده چهار بارِ مکرر تکرار می شود و پیرمرد بیچاره بی خبر از حیله های تکنولوژیک، هر چهار بار تمام و کمال به آن پاسخ می دهد. صدایی خش دار، کلافه و خشن که هر چه در چنته دارد را رو می کند تا مگر آن صدا نرمشی نشان دهد و این استیضاح خاتمه یابد. او از هر دری وارد می شود تا مگر “دیالوگی” شکل بگیرد. خشونت می ورزد، مبارزه می کند، فحش می دهد تا آن صدای مکرر خجلت زده و ساکت شود. انکار می کند، نصیحت می کند، اما فقط تکرار است و تکرار. صدای زنانه به آرام ترین شکل ممکن و در نهایت خونسردی تکرار می شود. “الو ببخشید شما تماس گرفتین رو گوشیِ من؟”

در پس خندیدنهایم به این ماجرا، اما همیشه دلم برای آن پیرمرد می سوخت که گرفتار چنین ظلمی شده و در چنبرهء یک صدای نازک اسیر شده و دست و پا می زند.

خشونت این “دیالوگ/منولوگ” کشنده است. اما این خشونت نه در فحشهای رکیکِ پیرمرد بلکه در آن طرف ماجراست. صدایی مخملین که زمختیِ تکرار را می پوشاند. خشونت همین تکرارِ جنون آور است. ما بارها و بارها به سفاهتِ آن پیرمرد خندیده ایم، به اینکه بازهم با صدای تکرار شونده، دست به یقه می شود. پیرمرد، تمامِ کلماتِ آن صدا را حفظ شده بود و حتی پیش بینی شان هم می کرد، اما بازهم ادامه می داد! و آیا این همان مواجههء ما با زندگی نیست؟! روزها و شب ها تکرار می شوند، آنقدر که همه چیزش را حفظیم. اما بازهم تقلا می کنیم. مایوس می شویم، عصبانی می شویم، زندگی را فحش می دهیم، امید می بندیم، کلافه می شویم و …تا مگر روزگار به شکلی دیگر رقم بخورد و دیالوگی برقرار شود. اما زندگی همچون آن صدای اغواگر منولوگ وار مدام تکرار می شود و ما بازهم ادامه می دهیم. خشونتی ممتد و کرخ کننده که در اثر تکرار به چشم نمی آید. از این رو بود که بنیامین می گفت؛ فاجعه این نیست که همه چیز تغییر کند، فاجعه این است که هیچ چیز تغییر نکند.

لینک کوتاه : https://yazeco.ir/?p=15176

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

ابر برچسب
});