یاز اکو، وحیده برنون _ پس از تلاشهای عمده ای که برای نوسازی محلات حاشیه شهری انجام گرفت و غالبا با عدم موفقیت در رفع فقر شهری مواجه شد. رویکرد توانمندسازی اینک بعنوان نگرشی مورد قبول در مجامع علمی و جهانی شناخته شده است. رویکرد توانمندسازی بر اساس اندیشه های نوین توسعه و برنامه ریزی استوار است. بطوریکه محور تمرکز و توجه آن بر خود انسان و ارتقای تواناییهای نهفته ی اوست. سیاست توانمندسازی جوامع به دنبال آنست که عزت نفس و کرامت انسانی پایمال شده ی فقیران را که سیستم ناعادلانه جامعه شهری به آنها تحمیل کرده به ایشان باز گرداند.
در واقع این امر مهمترین و بارزترین تفاوت اندیشه ی توانمندسازی با دیگر روندهای نوسازی است که در اغلب سیاستهای مداخله در بافتهای ناکارآمد مورد غفلت و فراموشی قرار گرفته است. مشخصه ی اصلی توانمندسازی بکارگیری و ارتقای تواناییها و قابلیتهای خود انسانهای فقیر و ظرفیتهای نهان و آشکار درونی این محلات می باشد. این همان تلاش برای قطع کردن چرخه فقر است که در حقیقت تمام شکلهای فقر نتیجه ی همین “فقر قابلیتی” است.
امری که میتوان گفت پیچیده ترین و سخت ترین بخش رویکرد توانمندسازی است که حتی سرشناس ترین اقتصاددانان و برنامه ریزان شهری را در سیاستگذاری برای نوسازی و رفع فقر شهری در این محلات ناتوان گذاشته است. از همین روست که در کنار ابعاد چندگانه ی توانمندسازی از جمله؛ ابعاد فردی اجتماعی اقتصادی کالبدی که هر کدام شامل روندهای عمل مختلفی در برنامه ریزی و سیاستگذاری هستند، اغلب تصمیم گیرندگان شهری صرفا بر ابعاد کالبدی_فیزیکی توانمندسازی از جمله خیابان کشیها تعریض معابر و تجهیز خدمات و زیرساخت ها و… اکتفا میکنند. در حالیکه موفقیت واقعی امر توسعه در محلات فقیر شهری صرفا با تمرکز بر سیاستهای کالبدی امری همچنان ناقص و غیرممکن می باشد.