یازاکو، ساسان نیکرفتار خیابانی_ تئاتر «حبس ابد» نقدی است صریح بر رفتار و گفتار جامعه. نقدی است بر زندگی انسان تهی از معنا که در قفسهایی که با دست جامعه – و با دستان تک تک ما – ساخته است به حبس ابد محکوم است.
در آغاز این نمایش، با دور تسلسل آمد و رفت انسانهایی مواجهیم که بندهای آویزان را میگیرند و میکشند و با خود میبرند. این افراد در ابتدای انجام این کنش سیزیفوار، کاری به کار یکدیگر ندارند، اما بتدریج و با گذشت زمان -و شاید با افزایش افراد جامعه- در کشیدن این طنابها با یکدیگر به ستیز برمیخیزند، و هر چه که تعداد این طنابها کمتر میشود، کشمکش برای گرفتن این طنابها و زورگویی بر دیگری بالا میگیرد. آغاز اینچنینی نمایش، نشانهای است از شروع یک نمایش با بنمایههای اجتماعی و جامعهشناختی.
«جامعه» بتدریج که رشد میکند و پیچیدهتر میشود؛ امر مادی برای افراد جدیتر میشود و مالکیت، زورگویی، امر سلسلهمراتبی و عدم قناعت پررنگتر میشود. درحالیکه به دست آوردن طناب برای افراد ابتدایی امری عادی و لذتبخش بود، با گذشت زمان، لذت برنده شدن، حس مالکیت و توهم مهم بودن و برتری بر دیگران غلبه میکند.
با چنین آغاز تاثیرگذاری، شاهد نصب هوشمندانه یک تابلوی نمایش بر بالای صحنهی نمایش هستیم. این تابلو در طول نمایش فورمولهای ساده و پیچیده ریاضی و فیزیک را به نمایش میگذارد. تابلویی که بر فراز زندگی ماست و اگر برخی دیالوگها و عددگذاری روی کتهای کارمندان را نیز درنظر بگیریم، اشارهای است به اینکه نظرگاه پوزیتیویستی بر زندگی مدرن ما سایه افکنده و ما در عصر مدرن، در عصر ارتباطات و در عصر اطلاعات و شبکه هر چه بیشتر از هویت واقعی خود تهی شده و تبدیل به «کد» شدهایم. کدهایی که یادآور مکانهای عمومیای چون سربازخانه، بیمارستان، تیمارستان و … است و امروزه در صف بانکها، در ورود هر گونه اطلاعات برای انجام هر کاری ما را با کدملی و شماره پاسپورت و نفر چندم در صف، میشناسند، گویی تبدیل به عدد شدهایم.
«کار برای کار» و در حالت خوشبینانهتر «کار برای پول» تصویر دیگری از واقعیت امروز زندگی ماست. دیالوگ «هر کی وظیفهش رو درست انجام بده هیچگاه حذف نمیشه» وضعیت مزدورانه انسان امروزی را نشان میدهد که تبدیل به اطاعتگر محض و گوسفندی در میان گله شده است. هرکسی به این اصل بیشتر عمل کند مورد وثوق ارزشها و هنجارهای جامعه بوده و پلههای ترقی را بسرعت طی میکند و هرکسی اعتراضی به این ساخت جامعه داشته باشد، سزاوار اخراج و طرد و محرومیت است.
«حبس ابد» تصویر عریانی از واقعیت زندگی ماست. همگی داریم نقش بازی میکنیم. هر فردی که نقشش را بهتر ایفا کند، در جامعه فردی موفقتر است. ما بقدری درگیر نقش بازی کردن شدهایم که «خود» را فراموش کردهایم. و سناریوی این نقش را کسانی که جامعه را کنترل میکنند نوشتهاند. بر چه اساسی؟ براساس تامین حداکثری منافع خود.
ایفای نقشها چیزی جز تکرار بازی یک نمایش نیست. ما همه به تکرار و تقلید و ابتذال کشیده شدهایم. در جامعهای که انسانها تبدیل به عدد و کد شدهاند، زیبایی یا آنچه که از نظر جامعهی حاضر به زیبایی تعبیر میشود، تبدیل به هدف زندگی ما شده است. حتی زیبایی تبدیل شده است به یک مفهوم پوزیتیویستی، سایز مشخصی از گونه و لب و بینی و …. و انسانها به طور سیریناپذیر -بخوانید کورکورانه- به دنبال تقلید و شبیه کردن خود به گفتمان جامعه هستند.
در تعامل دو شخصیت زن نمایش، به زیبایی با مفاهیم مکتب کنش متقابل نمادین مواجه هستیم و تاثیراتی که رفتارها بر روی اعمال و کنشهای ما میگذارد. وقتی «ظاهر» به ارزش اصلی جامعه تبدیل شد، تقلید و تزویر و ریا دست بالا را میگیرد و برای هر امری چارچوب و متر خاصی ارائه میشود و جامعه نیز گلهوار به دنبال آن کدها راهی میشود.
نمایش «حبس ابد» نمایش عریان انسان تهی از معناست که به کنشهای خود نمیاندیشد و بازاندیشی نمیکند؛ مثل هدف خرید خانه چون همه باید خانه داشته باشند؛ مثل گرفتن همسر، چون همه باید ازدواج کنند، مثل سایز خاصی از بینی، چون جامعه این نوع بینی را تبلیغ میکند و ….
جامعهی نمایشی امروز احتیاج به رهبران نمایشی دارد. سیاستمدارانی که لبخند تصنعی بزنند و وعده دهن پرکن بدهند، مدیرانی که امر و نهی کنند و خود تهی از مهارت باشند، بلاگرها و اینفلوئنسرهایی که نبض عمومی جامعه را به دست بگیرند و مبتذلانه محتوا تولید کنند. جامعهی نمایشی نیاز به رهبران نمایشی دارد؛ از برون زیبا و از درون تهی.
طرح نقاب روی پوستر نمایش که نمونهای از آن در طراحی صحنه نیز به چشم میخورد، نشانهای است دیگر از جامعهی نقاب زده و افرادی که «خود واقعی» ندارند و استحاله شدهاند.
جای جای زندگی امروزین ما را نمایش، نمایش و باز هم نمایش و صحنهسازی تشکیل داده است. ما دیگر زندگی نمیکنیم، بلکه همچون شخصیتهای نمایش از این دکتر به آن دکتر، از این صف به آن صف در انتظاریم و همواره «منتظریم» که بلکه روزی اتفاق خوبی بیفتد. به دنبال ارتقاء در کار هستیم بدون اینکه از آن لذت واقعی ببریم و بدانیم چرا اصلا ارتقاء گرفتهایم و چون تلاش همه این است که ارتقاء بگیرند، ما نیز صرفا به دنبال آن هستیم. اگر روزی همه به دنبال خودکشی یا دگرکشی باشند، هدف ما نیز به آن سمت معطوف خواهد شد.
نمایش «حبس ابد» به کارگردانی الناز کریم داداشی، آیینهی تلخی است از مسخشدگی انسانها در جامعهی امروز. و جزای این کنشهای ما، محکومیت به «حبس ابد» و اسیری در قفس خودساختهمان است.