یاز اکو؛ وحید بابائی – از خودمان میپرسیم تبریز شهر زیباییست؟ شاید چون آن را دوست داریم بگوییم بله و همزمان در تصورمان آن بخشی از تبریز را مرور کنیم که برایمان تصویر قشنگتری دارد و شاید اگر پاسخمان را خیلی جدی بگیریم، دست به دامن «باب راس» ذهنمان شویم که ذوق کند و قلم رنگیاش را به واقعیت تصویر ببرد و دلش بخواهد جایی از آن بوتهای بکارد، نیمکتی بنشاند و لبخندی بر لبمان نقش کند.
المانهای شهری یکی از اتفاقاتیست که علاوه بر رویکرد فرهنگی آن، حرکتیست برای ایجاد تنوع و زیبایی در شهر. اما آیا روندی که طی میکند و نتیجهای که میگیرد چقدر رضایتبخش است؟
یاز اکو در راستای پرداخت به زیباسازی و مسایل شهری دست به مجموعه گفتارهایی در این خصوص کرده است که به صورت سلسله وار روزهای یکشنبه منتشر خواهد شد.
کریم زینتی
طراح گرافیک
مدیریت فرهنگی در گذشته بهتر از امروز بود
«اولین بار در زمان آقای ناظمی، وقتی زیباسازی سازمان مستقلی نبود در کمیتهی کارشناسی تبلیغات شهری سازمان فرهنگی هنری شهرداری بودم. من در آن زمان رئیس انجمن صنفی تبلیغات استان بودم، بهاینخاطر که به نمایندگی از گرافیستها در کمیته حضور داشتم. در آن زمان کارهای زیربنایی بزرگی انجام شد. بهطور مثال شهر پر بود از بیلبوردهایی که با داربست بسته میشد و علاوه بر زشتی، خطرناک هم بود.
جاهایی هم بود که به چهرهی شهر خدشه وارد میشد. بهطور مثال در میدان دانشسرا بیلبوردی وجود داشت که متعلق به ارگان قدرتمندی هم بود، اما برداشته شد و نمای ساختمان ضلع شمالی دانشسرا که بنای زیبایی هم هست، از آن تاریخ بهبعد رؤیت شد.
ارگانهای نظامی آزادانه داربست میزدند و بنر جاگذاری میکردند که اینها همه جمعآوری شدند و سازههای تبلیغاتی مدرنسازی شد، تلویزیونهای شهری توسعه پیدا کرد و اتفاقات جالبی به لحاظ بصری در تبلیغات محیطی افتاد.
آنزمان حتی به همه واحدهای شهرداری دستور داده شده بود که اگر تبلیغاتی داشته باشند حتماً زیر نظر کمیتهی تبلیغات شهری اجرایی شود.
جانمایی بیلبورد در اتوبان کسایی صورت گرفت که با قوانین فنی انجام میشد و هنوز هم از آنها استفاده میشود.
در آن دوره کلاً اتفاقات بزرگی در این شهر افتاد. جشنوارهی عکس «فیروزه» بهراه افتاد که قبل از آن، عکس انداختن از طرف مردم تحمل نمیشد. اما بعد از این جشنواره، مقاومت مردم و کسبه در مقابل دوربین کم شد و حتی از عکاس و دوربینش استقبال میشد که همین موضوع باعث شناخته شدن بازار شد.
«خط سوم» هم یک اتفاق مثبت دیگر بود. خط سوم کنگرهی شعر سراسری بود که خوب جا افتاد و نمیدانم بعدها به کجا رسید.
بعد از آن، در دورهی آقای علوی هم، نگاه مثبت بود و کارهای خوب قبلی ادامه پیدا کرد و مواردی هم به آنها اضافه شد. جلسات گپگرافیک در خانهی ختایی راه انداخته شد و ۱۴ خانه تشکیل شد که جلسات خوبی در آنها برگزار میشد و محفلی برای کشف استعداد در موضوعات مختلف بهحساب میآمد. چون اعتماد داشتند نامههایمان را نخوانده امضا میکردند، ما هم به این اعتماد جواب میدادیم. در مدتی که من در آنجا حضور داشتم هرچه که گفتیم اگر منطقی بود، قبول شد. البته ما هم غیرمنطقی حرف نمیزدیم.
این حرفها شاید در ظاهر به موضوع زیباسازی ارتباطی نداشته باشد اما میخواهم به این برسم که بعضیها در جایگاهی مینشینند که اهل آن کار نیستند.»
حرمت و اعتماد از بین رفت
«بعد از مستقل شدن زیباسازی من یکبار هم چند جلسهای رفتم و پیشنهاداتی دادم و ترتیب اثری داده نشد تا اینکه نرفتم.
در آن دوره هنرمندان کار میبردند و بعدها شاکی میشدند که کار ما را رد کردهاند، اما با تغییری، می دیدند که توسط یکی دیگر آن را اجرایی کردهاند. این اتفاقات افتاد و حرمت و اعتماد از بین رفت و هنرمندان پس کشیدند.
در دورهی فعلی آقای برزگر از پاییز ۹۸ ما را خواسته بودند و بیست و خوردهای جلسه رفتیم و اختلافاتی پیش آمد و کرونا هم عاملی شد تا اینکه ما نرفتیم. از آقای برزگر این انتظار را داشتم که حداقل تماسی بگیرند و پیگیر باشند که چه شد؟ احساس میکنم که مسائل فرهنگی ما زیربنای درستی ندارد و بود و نبودش هم از دید متولیانش اهمیت چندانی ندارد.»
نباید مرا روبروی هنرمند قرار دهند
«در مدت زمان کوتاهی که آنجا بودم، مواردی پیش آمد که یکی دوتایشان را برایتان تعریف میکنم. در مدت زمانی که آنجا بودم، هنرمند جوانی آمد که میخواست مجسمهی «کوراوغلو» را کار کند. این مجسمه ۱۵ متر قد داشت و از نظر ما کار بسیار زیبایی بود. اما ببینید وقتی کار روی اصول پیش نمیرود، یکی بلند میشود و میگوید که آقا چرا کوراوغلو؟ چرا فلانی نه، این؟
اولاً کوراوغلو فولکلور ماست و برای ما و این سرزمین، محترم است. در ثانی اگر منظور این است که چرا بهجای آن به موضوع جنگ پرداخت نمیشود، باید بگویم تازه باید به قصهی جنگ هم از وجه متفاوتی نگاه کرد. در همین هتل مرمر زیر پل شهید حمید باکری مجسمهای قرار بود کار شود که ما رفتیم و آن را دیدیم. هنرمندی که مجسمه را کار کرده با دستش جایی را نشان میدهد. جایی که نشان میدهد، نه راه جبهه است و نه اتفاق ویژهای در آنجا افتاده. یک کپی از کارهای روسیست. آن دست شاید در مجسمهی اصلی نشانگر اتفاقی باشد ولی در این کار، آن اتفاق مشهود نیست. شهید حمید باکری با مردم و با آن پیرزنی که تخممرغهایش را آورده بود تقدیم سربازان کند، معنا پیدا میکند. کنار باکری باید ملت ما هم دیده شوند. از کمکهای مردمی و حضور آنها در آثار حجمی ما خبری نیست. من همینها را گفتم، اما مورد پذیرش قرار نگرفت.
سر مسائل مالی، مرا رودرروی هنرمند قرار میدادند. با پروژکتور کار را روی دیوار میانداختند و میگفتند قیمت چند است؟ من هم میگفتم خب من نمیتوانم قیمت بگویم و تا آخر هم نگفتم. اما بودند افرادی که برای کار ۵۰ میلیونی، ۱۲ میلیون قیمتگذاری میکردند. من به آن شخصی که اینکار را انجام داد گفتم خودت این را کار میکنی با این قیمت؟ گفت نه، گفتم پس چرا میگویی؟ بعدها خود همان آدم، کاری داشت که ۲۸۵ میلیون قیمت گذاشته بود که یکی گفت من این را ۶۰ میلیون کار میکنم. به او گفتم خوب شد؟ این است که خود هنرمند باید روی کار خودش قیمتگذاری کند، حالا شما یا میپذیرید یا نه.
نباید منِ هنرمند را روبروی یک هنرمند قرار دهند.
عوامل زیادی هستند که مانع اتفاقاتی میشوند. هنرمندی که کار میآورد باید مسائل مالیاش حل شود. حساسیت باید روی کار هنرمند باید باشد نه دستمزدش. بسیاری وقتها منِ هنرمند هستم که زیر پای هنرمند را خالی میکنم.»
قاطعیت در مسئولان ما وجود ندارد
«مسئولان فرهنگی ما قاطع نیستند. نشستهاند برای آن نماینده، فلان و بهمان آقا باج میدهند. باید افرادی باشند که به فکر این سرزمین و فرزندانش باشند. من در تدریسم حساس بودم کارم را درست انجام دهم، چون همانها فردا قرار بود به بچهی من درس بدهند که اینطور هم شد. دخترم شاگرد یکی از شاگردانم شد.
مسئولان فرهنگی ما نباید به صندلیشان بچسبند و نباید از اینکه اگر کاری بکنند کنار گذاشته شوند، بترسند. بگذار از تو اسمی بماند. آنجا بمانی و منفور باشی چه فایدهای خواهد داشت؟
مسئولان فرهنگی ما در حال تخریب هنرمندها هستند. برخی، همدیگر را هم تحمل نمیکنند چه برسد به هنرمند! افرادی که میآیند با بدهبستانهای سیاسی میآیند و نظارتی بر روی کار ندارند. تخصص ندارند که هیچ، مشاورانشان را هم فراری میدهند. در خود ارشاد -اسم نمیبرم- مشاور را تحمل نکردند و گذاشت و رفت. نتیجه این است که لطمه را فرهنگوهنر و این جوانان میخورند.»