• امروز : شنبه - ۸ اردیبهشت - ۱۴۰۳
  • برابر با : Saturday - 27 April - 2024
3

خاطره ای از رضا براهنی

  • کد خبر : 55934
  • 05 فروردین 1401 - 19:33
خاطره ای از رضا براهنی
یاز اکو - بنظرم سال شصت و چهار بود. دوست خوبم علی سرهنگی تازه به تهران رفته و درخیابان الهیهٔ تهران آتلیهٔ گرافیک دایر کرده و به کار طراحی پوستر درتالاروحدت و کارگرافیک درآتلیهٔ آگاه و نیز مدیریت هنری کتاب یاد می پرداخت.

یاز اکو؛ مجتبی نخجوانی_ بنظرم سال شصت و چهار بود. دوست خوبم علی سرهنگی تازه به تهران رفته و درخیابان الهیهٔ تهران آتلیهٔ گرافیک دایر کرده و به کار طراحی پوستر درتالاروحدت و کارگرافیک درآتلیهٔ آگاه و نیز مدیریت هنری کتاب یاد می پرداخت.

علی آن زمان شب شعری درجمع هنرمندان و دانشجویان برای دکتررضا براهنی درتبریز ترتیب داده بود و به همین خاطر دکتر چند روزی به تبریزآمده و میهمان وی بود. روزی با دکتر براهنی به آتلیهٔ نقاشی من در بارون آواک آمدند.

یادم است که تابلوی “مسیح مصلوب” را تازه از سالوادور دالی کار کرده بودم. خوشش آمد و آنقدر در مورد دالی و سوررئالیسم، صحبت کرد که مبهوت اطلاعات تخصصی اش شدم در زمینهٔ نقاشی و سبکهایش.

پس از صرف چای در آتلیه ام، دکترهوس قلیان کرد و هر سه به کافهٔ مستشار که در همان نزدیکی بود، رفتیم.

بعد از این دیدار، چند بار هم در منزل دوستان دیگر، براهنی را ملاقات کردم. از شعرهایش برایمان خواند و در زمینهٔ ادبیات و هنر و ارتباط اینها باهم صحبت کرد …

مدتها بعد، سفارت ایتالیا از طریق “انجمن فرهنگی ایران و ایتالیا” نمایشگاه نقاشی ای بمنظور ارتباط فرهنگی بین هنرمندان دو کشور در تهران برپا نمود.

‌به پیشنهاد علی ، قرار شد من هم با یک تابلو در نمایشگاه شرکت کنم. تابلوی آبرنگ پرداز، پرترهٔ همسرم رؤیا.

البته چون زمان تحویل آثار سپری شده بود، من به اصرار علی سرهنگی، تابلو را به ایشان فرستادم وگویا دوستش “پروفسور پیه مونته زه” رایزن فرهنگی ایتالیا دراین مورد خیلی کمکش کرد و تابلو بعد از اتمام موعد تحویل آثار به دبیرخانه نمایشگاه رسید… خاطرم هست که پوستر نمایشگاه را هم زنده یاد ممیّز طراحی کرده بود.

آنزمان آبرنگ را به شیوهٔ پرداز کار میکردم که روحیه و نیز دقتی برای اینکار لازم بود و داشتم.

بعدترها از این شیوه فاصله گرفتم و به قلم زنی های آزادتر رو آوردم که اکنون نیز فاصله ام را از آنگونه نقاشی کردن، بیشتر و بیشتر کرده ام و چنین دوست دارم و هر سبکی، زمانی خوشایند روح نقاش است. بگذریم.

نمایشگاه که تمام شد، باید در یک بازهٔ زمانی، تابلو ها را از انجمن میگرفتیم و من نتوانستم در آن فاصلهٔ زمانی، در تهران باشم و بناچار دست بدامن علی شدم.

او تابلو را از نمایشگاه گرفت . کمی بعد مسئلهٔ خدمت سربازی اش پیش آمد و می بایستی به ناچار آتلیه اش را تخلیه و خود را معرفی میکرد. تابلوی مرا به امانت به براهنی داد تا در فرصتی مناسب، آن را از وی بازپس گیریم.

مدتی بعد، یکی از دوستان نزدیکم– نجات مهدوی طباطبائی که اکنون مقیم آلمان است و با درجهٔ دکترای مهندسی، مدرس دانشگاهی در آنجا – برای کاری باید به تهران می رفت.

از او خواهش کردم که با دکتر براهنی تماس بگیرد و تابلو را از ایشان بگیرد وبا خود بیاورد. تلفنی هم با دکتر صحبت کردم و جریان را گفتم و هماهنگیهای لازم انجام شد.

دوستم نجات که با براهنی تماس گرفته و به منزل ایشان رفته بود، پس از برگشتن تعریف میکرد که وقتی به منزل دکتر رفتم و ضمن صحبت، دکتر که فهمیده بود این تابلو، سر سفره عقد، هدیهٔ من به همسرم بوده، گفته بود که ” جا داشت تا این تابلو را بعنوان مهریهٔ همسرشان تعیین میکردند!”

این ستایش هنرمندانه از یک اثر نقاشی ام را فقط از شخصی چون رضا براهنی میتوانستم بشنوم.

او امروز در هشتاد و شش سالگی و در آسایشگاهی در کانادا درگذشت…

لینک کوتاه : https://yazeco.ir/?p=55934

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

ابر برچسب
});